اظهار ندامت و پشیمانی علمای وهابی از اعتقادات خویش

11:00 - 1395/03/12

چکیده:مقاله پیش رو نوشته‌ای است در جهت پشیمانی سرکرده‌های وهابیت از اندیشه که داشته‌اند و تأسف از اینکه چرا مدت‌ها مسلمانان دیگر را به خاطر اعتقاداتشان تکفیر کرده‌اند، این مقاله که به صورت خلاصه از نظر گذرانده می‌شود در سایت نقد وهابیت انتشار پیدا کرده است.

اعتراف وهابیت

مقاله پیش رو نوشته‌ای است در جهت پشیمانی سرکرده‌های وهابیت از اندیشه خود و تأسف از این‌که چرا مدت‌ها مسلمانان دیگر را به خاطر اعتقادات‌شان تکفیر کرده‌اند. علمای پیشین وهابی گرچه در ابتدا تندروی کرده و مخالفان خود را تکفیر نمودند، ولی در آخر عمر، از عمل‌کرد خود پشیمان شده و به اشتباه خود اعتراف کرده‌اند. اینک به نمونه‌هایی از این اعترافات اشاره می‌کنیم:

1. اعتراف ابن تیمیه
وی که سردم‌دار تکفیر بود و وهابیان او را پیشوای خود می‌دانند در آخر عمر از اشتباه خود بازگشت. ذهبی می‌گوید: «از اشعری جمله عجیبی دیدم که ثابت است و آن را بیهقی روایت نموده که از ابوحزم عبدری شنیدم که گفت از زاهر بن احمد سرخسی شنیدم که می‌گفت: چون هنگام مرگ ابوالحسن اشعری در خانه‌ام در بغداد فرا رسید من‌را خواست، من به نزد او رفتم، او گفت: بر من گواهی بده که هرگز شخصی از اهل قبله را تکفیر نمی‌کنم؛ زیرا همه اشاره به یک معبود دارند و این‌ها همه اختلاف عبارات است. من می‌گویم: رأی من نیز همین است، هم‌چنین استاد ما ابن تیمیه در اواخر عمر خود می‌گفت: من هیچ یک از افراد این امّت را تکفیر نمی‌کنم، زیرا پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) فرمود: «مؤمن کسی است که بر وضوی خود محافظت دارد» پس هر کس که ملازم نمازهای خود با وضو باشد مسلمان است».[1]

2. اعتراف محمّد بن عبد الوهاب
محمّد بن عبدالوهاب با آن همه اتهامات و نسبت‌های ناروا به مخالفان خود در عقیده و نسبت کفر و شرک به آنان سرانجام در آخر عمر، از کرده خود پشیمان شده و در نامه‌هایی که به افراد و مناطق مختلف می‌نویسد، به اشتباهات خود اعتراف می‌کند، و این درس بزرگی برای پیروان او از وهابیان و سلفی‌هاست، که در گزافه‌گویی کاری نکنند که از کرده خود پشیمان شوند. اینک به برخی از نامه‌های او در این باره اشاره می‌کنیم:

محمّد بن عبدالوهاب در نامه خود به سویدی از علمای عراق که از او درباره آن‌چه مردم به او نسبت می‌دهند سؤال کرده، می‌نویسد: «همانا اشاعه تهمت از چیزهایی است که عاقل حیا می‌کند که آن‌را حکایت کند تا چه رسد به این‌که آن‌چه را شما گفتید افترا زند؛ که من تمام مردم را کافر می‌دانم جز کسی که من‌را پیروی کند. چه عجب، چگونه این مطلب در عقل عاقلی می‌گنجد، و آیا مسلمانی این‌گونه حرف می‌زند... و این‌که شما گفتید: من تکفیر می‌کنم هر کسی را که به صالحان توسل نماید، و این‌که من بوصیری را به جهت خطاب کردن پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به «یا اکرم الخلق» تکفیر می‌کنم، و زیارت قبر پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و قبور پدر و مادر و دیگران را انکار می‌کنم، و نیز هر کس به غیر خدا قسم یاد کند او را تکفیر می‌نمایم. جواب این حرف‌ها این است که می‌گویم: «منزه است خداوند، این‌ها تهمتی بزرگ است».[2]

از نامه های محمد بن عبدالوهاب استفاده می‌شود که او در آخر عمرش همانند ابن تیمیه از تکفیر مسلمانان پشیمان بوده است؛ مانند نامه که به اهالی قصیم می‌نویسد و در آن می‌گوید: «و خدا می‌داند که این مرد، به من اموری را تهمت زده که قائل به آن نبوده و بیشتر آن‌ها حتی به ذهن من نیامده است... از جمله آن‌ها این‌که من کسی را که به صالحان توسل کند، تکفیر می‌کنم و نیز بوصیری را به جهت این‌که خطاب به پیامبر(صلّی الله علیه‌وآله‌) گفته «یا اکرم الخلق» تکفیر می‌نمایم، و این‌که می‌گویم: اگر قدرت بر خراب کردن گنبد رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) پیدا کنم آن‌را خراب می‌کنم. و اگر بر کعبه دست یابم، ناودان آن را برداشته و به جای آن ناودانی از چوب قرار می‌دهم، و من زیارت قبر پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) را حرام می‌دانم و نیز زیارت قبر پدر و مادر و دیگران را انکار می‌کنم، و کسی را که به غیر خدا قسم بخورد تکفیر می‌کنم و نیز ابن فارض و ابن عربی را کافر می‌دانم... جواب من از این مسائل این است که می‌گویم: منزهی تو این تهمتی بزرگ است».[3]

او همچنین می‌گوید: «این‌که برخی توسل به صالحان را رخصت داده و برخی آن را مختص به پیامبر(صلّی‌الله علیه‌وآله‌) دانسته و اکثر علما از آن نهی کرده و مکروه می‌دانند، این از مسایل فقه است، گر چه صواب نزد ما همان قول جمهور است که مکروه می‌باشد. لذا ما بر کسی که متوسل به اولیا شود انکار نمی‌کنیم؛ چرا که این مسأله از مسائل اجتهادی است. ولی انکار ما بر کسی است که مخلوقی را بیشتر از خدا بخواند، و قصد قبر کند و کنار ضریح شیخ عبدالقادر و یا دیگران تضرّع نماید و از او بخواهد تا گرفتاری‌هایش را برطرف کند و در مصائب او را نجات دهد و آن‌چه می‌خواهد به او عطا نماید. این کجا کسی که خدا را خالصانه می‌خواند و همراه او هیچ کسی را شریک در دعای خود نمی‌داند، ولی در دعایش می‌گوید: از تو می‌خواهم به پیامبرت یا به انبیای مرسلین یا به بندگان صالحت، یا قصد قبر معروف و یا غیر معروفی کند تا در کنار آن دعا نماید، ولی دعا را خالصانه برای خدا انجام می‌دهد، این کجا با آن‌چه ما در آن هستیم کجا؟[4]

با در نظر گرفتن این کلمات از محمّد بن عبدالوهاب، رئیس فرقه وهابیان پی می‌بریم که پیروان او که امروزه مسلمانان غیروهابی را تکفیر می‌کنند، حتی حرف‌های رئیس خود را هم نفهمیده‌اند و یا این‌که فهمیده، ولی پا را از او فراتر نهاده و به جهت تحجّری که دارند دست به تکفیر مسلمانان زده‌اند.

3. اعتراف بزرگان علمای حجاز
روز پنجشنبه، سی ام ذی قعده سال 1419(ه‍. ق) بیانیه‌ای از سوی بزرگان علمای حجاز صادر شد که تمام روزنامه‌های وقت آن دیار، آن بیانیه را چاپ کردند، و در آن از تکفیر مسلمانان منع شده بود. در آن بیانیه چنین آمده است: «چون بازگشت حکم تکفیر به خدا و رسولش می‌باشد، لذا جایز نیست کسی را تکفیر کرد، مگر آن‌که کتاب و سنّت بر کفر او دلالت واضح داشته باشد، زیرا به جهت آثار بزرگی که بر تکفیر بار است، بدین جهت به مجرد شبهه و گمان درباره کسی نمی‌توان او را به کفر متهم نمود.
گاهی در کتاب و سنّت چیزی وارد می‌شود که از آن فهمیده می‌شود این قول یا عمل یا اعتقاد، کفر است، ولی نمی‌توان او را متصف به کفر کرد به جهت مانعی که از کفر او جلوگیری می‌کند...
و گاهی نیز مسلمانی به کفر نطق می‌کند به جهت غلبه شادی یا غضب یا نحو این دو، و لذا نمی‌توان او را تکفیر نمود؛ چرا که قصد ندارد، همان‌گونه که در قصه کسی که گفت: «بارخدایا! تو بنده من و من پروردگار توأم» او از شدت شادی خطا کرده است. و عجله کردن در تکفیر موجب می‌شود که امور خطرناکی از قبیل: حلال شمردن خون، مال، منع توارث، فسخ نکاح و... بر آن مترتب شود، اموری که بر مرتدان حمل می‌گردد. پس چگونه مؤمن به خود اجازه می‌دهد تا با کمترین شبهه بر ضدّ برادر مؤمنش اقدام نماید».[5]

4. اعتراف شیخ صالح بن عبدالله بن حمید
او که امام و خطیب مسجد الحرام بوده در کتاب خود می نویسد: «واجب است که کوشش فراوان در جهت احیای برادری اسلامی حقّ نمود تا عموم امّت، بر یاری دین خدا یکپارچه شده و با محبت و پذیرش سلطه خدا و رسولش(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) خود را به اسلام نسبت دهد. سخنان من در این‌جا ـ ای برادران ـ متوجه اهل علم و فکر است... اعم از علما و طالبان علم... باید قضایا و مسائل مورد بحث قرار گیرد، و نهایت کوشش در جدا کردن صواب از خطا به کار رود و رأی هر مجتهدی مورد احترام واقع گردد؛ چه خطا کرده یا به واقع رسیده باشد. و حمله کردن به یک مجتهد یا اهانت به او روشی ناخوشایند در علم است، و خطای او باعث نمی‌شود که آبروی او ریخته شود، و مجوز آن نمی‌گردد که عیب‌ها را بر افراد بی‌گناه بار کرده و تهمت‌ها به مردم نسبت داده شود.

بر اهل علم و دعوت واجب است که ارزش آن‌چه را به او دعوت می‌کنند روشن کنند، که حق مخصوص یک عقیده و مسلک نیست، و اختلاف در رأی مجوّز لجاجت یا غضب نیست. از شأن مجتهدان این است که اختلاف کنند، و نتایج آن نیز بدون تشنج و تعصب مورد قبول است، بدون آن‌که باعث تفرقه و رشد کینه‌ها گردد. از حقوق انتقاد آن است که حقّ، تنها مخصوص نقدکننده نباشد.
متأسفانه از کوتاهی افراد اینکه اختلاف نظر منجرّ به دشمنی شخصی و عناد گردد. و چیزی که انسان را به گریه در می‌آورد اینکه اختلاف از یک مسأله فرعی کوچک شروع می‌شود و بالا رفته و به حدّ اتهام در اصول اسلام و قواعد دیانت می‌رسد. بی‌ادبی در مجادله و مناظره، باعث می‌شود که افرادی آبروی مسلمانان، و علی الخصوص علما و داعیان دین را ببرند، و لذا تمام همّ و غمّ آنان پیگیری لغزش‌ها و رسیدن به خطاهای افراد است».[6]

5. اعتراف شیخ محمّد بن صالح عثیمین
وی که مفتیان سرشناس عربستانی است در وصیت خود به دانشجویان و طلاب دانش‌کده شریعت و اصول دین و علوم عربی و اجتماعی در شهر قصیم بعد از سفارش به تقوای الهی در طلب علم، آنان را از ورود در وادی تکفیر مخالفان باز می‌دارد و برای اثبات این مطلب به قرآن و سنّت تمسک می‌کند و این‌که هر کس حکم به کفر انسانی کند که در حقیقت او کافر نیست، خودش کافر می‌باشد.
او شدیداً طلاب را از تکفیر حاکمان و عالمان باز می‌دارد؛ زیرا که تجاوز و تعدی بر آنان به مثل این‌گونه اتهامات، به ضرر تمام امّت اسلامی است.[7]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت
[1]. سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 542.
[2]. الرسائل الشخصیة، از مجموعه مؤلفات شیخ محمّد بن عبدالوهاب، ص 37.
[3]. رساله اوّل از رسائل شخصی محمّد بن عبدالوهاب، ضمن مجموعه مؤلفات او که به همت دانشگاه محمّد بن سعود چاپ شده است، قسم پنجم.
[4]. مجموعه مؤلفات محمد بن عبدالوهاب، قسم سوم، ص 68.
[5]. التحذیر من المجازفة بالتکفیر، مقدمه.
[6]. ادب الخلاف، شیخ صالح بن عبدالله بن حمید، صص 6 ـ8.
[7]. روزنامه عکاظ، شماره 10874، سه شنبه 4 محرم 1417 ه.ق.

منبع: سایت نقد وهابیت

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 3 =
*****