آیا پیامبر، امیرالمومنین را «امام» خطاب کرد؟

19:27 - 1395/06/30

- پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را «امام» خطاب کرده و این مسئله یک امر شخصی نبوده است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جانب خود انجام داده باشد، بلکه پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) این سخن را به نقل از خداوند عالم نقل کرده است و روایت آن در کتب اهل سنت موجود است و روایان این حدیث هم مطابق سخن علمای رجال اهل سنت همه راست‌گو هستند.

آیا پیامبر، امیرالمومنین را «امام» خطاب کرد؟

شیعیان، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را امام اول خود و «واجب الاطاعه» می‌دانند که توسط خداوند برای جانشینی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برگزیده شد و بارها توسط رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مردم معرفی گردید. اما گاهی از جانب اهل سنت سؤال می‌شود که شیعیانی که امیرالمومنین(علیه‌السلام) را امام خود می‌دانند و معتقدند که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایشان را بارها به مردم معرفی کرد؛ آیا می‌توانند روایتی صحیح از منابع اهل سنت بیاورند که در آن رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را با لفظ «امام» خطاب کرده باشد. ما در این نوشتار ابتدا روایتی در همین زمینه از منابع اهل سنت نقل می‌کنیم و سپس به بررسی راویان آن می‌پردازیم.

«ابو نعیم اصفهانی» با سلسله سند خود از «عبدالله بن سعد» نقل می‌کند که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «هنگامی که در شب معراج به سدرة المنتهی رسیدم، خداوند به من درباره علی(علیه‌السلام) سه چیز وحی کرد: به راستی که او امام پرهیزگاران، بزرگ مسلمانان و جلودار روسفیدان به سوی بهشت سرشار از نعمت خداوند است». [1]

بررسی سندی
یکی از راه‌های پی بردن به صحت یک روایت بررسی سندی آن است. در بررسی لازم است تا تمام روایان یک حدیث مورد بررسی قرار بگیرند تا معلوم شود که آن افراد راست‌گو هستند یا نه؟ ابو نعیم اصفهانی این روایت را با هشت واسطه از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل می‌کند؛ ما در این نوشتار با مراجعه به منابع رجالی اهل سنت به شرح حال این افراد نزد علمای رجال اهل سنت می‌پردازیم تا پس از روشن شدن وضعیت این راویان به درستی یا نادرستی این روایت حکم کنیم.

راوی اول
اولین راوی این حدیث «محمد بن محمد بن احمد» است که ابونعیم اصفهانی این روایت را بدون واسطه از او نقل می‌کند. خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد، پس از ذکر نام برخی از اساتید و شاگردان محمد بن محمد بن احمد او را ثقه می‌داند.[2]

راوی دوم
«محمد بن عبدالله الحضرمی» راوی دوم این حدیث است و جلال الدین سیوطی پس از آن‌که از او به عنوان «حافظ بزرگ» یاد می‌کند با استناد به نظر «دار قطنی» او را ثقه می‌داند.[3]   

راوی سوم
«ابوبکر بن ابی‌شیبه» سومین راوی این حدیث است و احمد بن حنبل، عجلی، ابوحاتم و ابن خراش او را «ثقه» می‌دانند.[4]

راوی چهارم
چهارمین نفر از راویان این حدیث «احمد بن مفضل حفری» است که «ذهبی» در کتاب «تاریخ الاسلام» و «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «تهذیب التهذیب» از او با عنوان راست‌گو یاد می‌کنند.[5]

راوی پنجم
«جعفر بن زیاد الأحمر» پنجمین راوی این حدیث است. خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد به نقل از محدثان اهل سنت او را «ثقه» و «صالح الحدیث» معرفی می‌کند.[6]

راوی ششم
ششمین راوی این حدیث «هلال بن ایوب صیرفی» است و ابن حبان نام او را در زمره «ثقات» ذکر کرده است.[7]

راوی هفتم
«افلح مولی ابو ایوب انصاری» هفتمین راوی این حدیث است. «ابن عدیم» در کتاب «بغیه الطلب فی تاریخ حلب» از او به عنوان یکی از «بزرگان تابعین» و «ثقه» یاد می‌کند. ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب نیز او را ثقه می‌داند.[8]

راوی هشتم
هشتمین و آخرین راوی این حدیث «عبدالله بن اسعد» از اصحاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و مطابق نظر اهل سنت، نیازی به بررسی ندارد. زیرا اهل سنت برای تمام اصحاب پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جایگاه ویژه‌ای قائل هستند و همه آنان را عادل می‌دانند. روش ما نیز در این نوشتار بررسی راویان این حدیث مطابق نظر اهل سنت است و به همین جهت به بررسی این شخصیت نمی‌پردازیم.

درنتیجه: علی‌رغم ادعای برخی از افراد که می‌گوید پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هرگز امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را «امام» خطاب نکرده است؛ باید گفت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حضرت علی علیه‌السلام را «امام» خطاب کرده و این مسئله یک امر شخصی نبوده است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جانب خود انجام داده باشد، بلکه پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) این سخن را به نقل از خداوند عالم نقل کرده است و روایت آن در کتب اهل سنت موجود است و روایان این حدیث هم مطابق سخن علمای رجال اهل سنت همه راست‌گو هستند.

برای مطالعه بیشتر به کتاب «فروغ ابدیت» مراجعه فرمایید.

_____________________________
پی‌نوشت
[1]. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الْأَحْمَرُ، عَنْ هِلَالٍ أَبِي أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلَاثٍ: أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ " رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَيَحْيَى بْنُ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الْأَحْمَرِ مِثْلَهُ وَرَوَاهُ أبو غَسَّانَ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ هِلَالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ، وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْعَلَاءِ، عَنْ هِلَالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ»، معرفه الصحابه، ابونعیم اصفهانی، تحقيق: عادل بن يوسف العزازي، دار الوطن للنشر، الرياض / السعوديه، الطبعه الأولى ۱۴۱۹ق/ ۱۹۹۸ م، ج۳، ص۱۵۸۷.
[2]. تاریخ بغداد، خطيب بغدادى، دار الكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1417ق، ج3، ص440.
[3]. طبقات الحفاظ، جلال الدین سيوطي، ج1، ص292. 
[4]. تهذيب الكمال في اسماء الرجال، جمال الدين مزی، ج16، ص39. 
[5]. تاريخ الاسلام، شمس الدین ذهبي، ج15، ص45 و تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج1، ص81
[6]. تاریخ بغداد، همان، ج7، ص163-162.
[7]. الثقات، ابن حبان، ج7، ص572
[8]. بغيه الطلب في تاريخ حلب، ابن العديم، ج4، ص1947 و تقريب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج1، ص114.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 11 =
*****