آیات 1 تا 5

14:03 - 1397/06/14

سوره فصلت (41): آیات 1 تا 5

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ    حم (1) تَنْزِیلٌ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ (2) کِتٰابٌ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (3) بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ (4) وَ قٰالُوا قُلُوبُنٰا فِی أَکِنَّهٍ مِمّٰا تَدْعُونٰا إِلَیْهِ وَ فِی آذٰانِنٰا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنٰا وَ بَیْنِکَ حِجٰابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنٰا عٰامِلُونَ (5)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1-حم.

2-این کتابی است که از سوی خداوند رحمن و رحیم نازل شده است.

3-کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده است،فصیح و گویا برای جمعیتی که آگاهند.

4-قرآنی که بشارت دهنده و بیم دهنده است،ولی اکثر آنان رویگردان شدند،لذا چیزی نمی شنوند.

5-آنها گفتند:قلبهای ما در پوششهایی قرار گرفته،و گوشهای ما سنگین است،و میان ما و تو حجابی وجود دارد،حالا که چنین است تو به دنبال عمل خود باش ما هم برای خود عمل می کنیم.

تفسیر:

باز هم عظمت قرآن

در روایات اسلامی آمده است که رسول خدا ص پیوسته بتهای مشرکان را مذمت می کرد،و قرآن را بر آنها می خواند تا به راه توحید بازگردند،اما آنها می گفتند:این شعر محمد ص است،و بعضی می گفتند این"کهانت"است(کهانت غیب گوییهایی بود که گروهی به ادعای ارتباط با جنیان داشتند)و بعضی می گفتند اینها خطبه های زیبایی است که او می خواند(و نامش را"قرآن"گذاشته است).

روزی"ابو جهل"به"ولید بن مغیره"که از رجال معروف آنها بود،و عرب در اختلافات خود و در مشکلات از او داوری و نظر خواهی می کرد،گفت:ای "ابا عبد شمس"(ابا عبد شمس کنیه ولید بود)این هایی را که محمد ص می گوید: چیست؟سحر است؟یا کهانت است؟یا خطبه؟ گفت:بگذارید سخنانش را بشنوم،نزد پیامبر ص آمد در حالی که در حجر اسماعیل نشسته بود گفت:ای محمد!چیزی از اشعارت را برای من بخوان! فرمود:شعر نیست،بلکه کلام خدا است که پیامبران و رسولانش را با آن می فرستاده،گفت:هر چه هست بخوان! رسول خدا ص قرائت سوره حم سجده را آغاز کرد،هنگامی که بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ را شنید مسخره کرد و گفت:مردی در یمامه داریم نامش "رحمن"است،مثل اینکه او را می خوانی!

فرمود:نه،خدا را می خوانم که"رحمن"و"رحیم"است.

سپس ادامه داد،هنگامی که به آیه" فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صٰاعِقَهً مِثْلَ صٰاعِقَهِ عٰادٍ وَ ثَمُودَ "(آیه 13 همین سوره)رسید،"ولید"از شنیدن آن لرزید و مو بر تنش راست شد،از جا بر خواست و به سوی خانه خود رفت و به سراغ قریش نیامد! قریش گفتند:ای"ابو جهل"!مثل اینکه"ولید بن مغیره"متمایل به دین محمد شده است،آیا نمی بینی به سراغ ما نیامد،و سخنان او را پذیرفت،و به منزلش رفت؟به همین جهت قریش سخت غمگین شدند.

روز دیگر"ابو جهل"به سراغ او آمد گفت:ای عمو!(ولید عموی ابو جهل بود)ما را سر به زیر و رسوا کردی! ولید گفت:مگر چه شده،فرزند برادر؟! گفت:تو دلباخته آئین محمد شدی؟ ولید گفت:من به هیچوجه دلبستگی پیدا نکردم،و من بر همان دین قبیله و نیاکانم هستم،ولی من سخن سخت و پیچیده ای از او شنیدم که از شنیدنش مو بر تن انسان راست می شود! ابو جهل گفت:شعر است؟ گفت:ابدا،شعر نیست.

گفت:خطبه های موزون است؟ گفت:نه،خطبه کلامی است به هم پیوسته و یک نواخت،و این سخنانی است متفاوت که هموزن یکدیگر نمی باشد،اما درخشندگی خاصی دارد! گفت که"کهانت"است؟! گفت:نه.

گفت:پس چیست؟

گفت:بگذار در آن بیندیشم! روز بعد گفتند:ای ولید!فکرت به کجا رسید؟ گفت:بگوئید"سحر"است چون دلها را می گیرد و با خود می برد!! اینجا بود که قسمتی از آیات سوره"مدثر"(آیات 11-30)در باره او نازل شد  1.

این روایت به خوبی نشان می دهد که تا چه حد آیات این سوره پر جاذبه و تکان دهنده است،تا آنجا که در اندیشمند متعصب عرب چنین عکس العملی را بجا می گذارد.

***به تفسیر آیات باز گردیم.

باز در آغاز این سوره به"حروف مقطعه"برخورد می کنیم(حم)که برای دومین بار در آغاز سوره های قرآن خودنمایی می کند،بارها پیرامون تفسیر حروف مقطعه بحث کرده ایم و نیاز به تکرار نمی بینیم جز اینکه بعضی"حم"را نام سوره و یا"ح"را اشاره به"حمید"و"م"را اشاره به"مجید"که دو نام از نامهای بزرگ خداوند است دانسته اند.

*** سپس اشاره به عظمت قرآن کرده می گوید:"این کتابی است که از سوی خداوند رحمن و رحیم نازل شده است"( تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ ).

"رحمت عامه"خداوند و"رحمت خاصه"او دست به دست هم داده اند و نزول این آیات را سبب شده است،آیاتی که برای دوست و دشمن مایه رحمت است،و برای اولیای خدا برکات و رحمتهای ویژه ای در بردارد. در حقیقت صفت


 1) "بحار الانوار"جلد 17 صفحه 211-این حدیث با مختصر تفاوتی در کتب دیگر از جمله تفسیر قرطبی در آغاز همین سوره(جلد 8 صفحه 5782)نیز آمده است.

بارز این کتاب آسمانی که در لابلای تمام آیاتش همچون عطر در ذرات برگ گل قرار گرفته همان"رحمت"است،رحمت برای کسانی که راه آن را بپویند و از تعلیماتش الهام گیرند.

*** بعد از بیان اجمالی فوق در باره قرآن به بیان تفصیلی پرداخته،و اوصاف پنجگانه ای برای این کتاب آسمانی بیان می کند،اوصافی که ترسیم روشن و گویایی از چهره اصلی قرآن در بردارد.

نخست می گوید:"این کتابی است که آیاتش مبین،و هر مطلبی را در جای خود بیان کرده،و شرح و تفصیل تمام نیازمندیهای انسان را در تمام زمینه ها ذکر نموده است"( کِتٰابٌ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ )  1.

"کتابی است فصیح و گویا"( قُرْآناً عَرَبِیًّا ).

"برای جمعیتی که آگاهند و جویای حقیقتند"( لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ).

*** "قرآنی که بشیر و نذیر است،و امید بخش و بیم آفرین،نیکان را بشارت می دهد و مجرمان را تهدید می کند"( بَشِیراً وَ نَذِیراً ).

"اما اکثر آنها روی گردان شدند لذا چیزی نمی شنوند"( فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ )  2.

به این ترتیب نخستین امتیاز این کتاب بزرگ آسمانی این است که مسائل مختلف مورد نیاز بشر در آن تبیین و تشریع شده است به گونه ای که هر کس در هر سطحی از فکر و اندیشه باشد و در هر مرحله ای از نیاز روحی به مقدار فکر .


 1) "کتاب"خبر بعد از خبر است،به این ترتیب که"تنزیل"خبر مبتدای محذوفی است،و"کتاب"خبر بعد از آن
 2) "لقوم یعلمون"ممکن است متعلق به"فصلت"باشد یا متعلق به"تنزیل".

و نیاز خویش از آن بهره می گیرد.

وصف دیگرش این است که مجموعه ای کامل است،زیرا"قرآن"از ماده قرائت در اصل به معنی جمع کردن اجزای سخن است.

در توصیف سوم فصاحت و بلاغت مخصوص آن را بیان می کند،که حقایق را صریح و دقیق،بی کم و کاست و گویا و رسا،و در عین حال زیبا و جذاب منعکس می سازد.

توصیف چهارم و پنجم بیانگر تاثیر عمیق تربیتی آن است،از طریق بشارت و انذار،گاه چنان آیاتش در تشویق نیکان و پاکان اوج می گیرد که تمام وجود انسان را به وجد می آورد،و گاه در تهدید و انذار فاسدان و مجرمان چنان تکان دهنده است که مو بر تن انسان راست می شود،و این دو اصل تربیتی را دوش به دوش یکدیگر در آیاتش پیش می برد.

ولی افسوس که متعصبان لجوج گوش شنوا ندارند،گویی کرند و هیچ نمی شنوند،گوش ظاهرشان سالم است،ولی روح شنوایی و درک حقایق را از محتوای کلام از دست داده اند.

*** اما عکس العمل منفی این کوردلان به همین جا ختم نمی شد،بلکه تلاش و کوشش داشته که پیامبر ص را از دعوت خود مایوس سازند،و به او ثابت کنند که در مقابل دعوت تو گوش شنوایی در این دیار نیست،و بیهوده تلاش مکن!چنان که در آیه بعد می گوید:"آنها گفتند:قلبهای ما در برابر دعوت تو در پوشش هایی قرار گرفته،و گوشهای ما سنگین است،و میان ما و تو حجابی وجود دارد"!( وَ قٰالُوا قُلُوبُنٰا فِی أَکِنَّهٍ مِمّٰا تَدْعُونٰا إِلَیْهِ وَ فِی آذٰانِنٰا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنٰا وَ بَیْنِکَ حِجٰابٌ ).

حالا که چنین است کار به کار ما نداشته باش توبه سراغ عمل و برنامه های خود باش،و ما به عقائد و مذهب خود عمل می کنیم"( فَاعْمَلْ إِنَّنٰا عٰامِلُونَ ).

درست همانند بیمار نادان و ابلهی که از دست طبیب مسیحا نفسی فرار می کند و سعی دارد از همه وسائل برای جدا ساختن خود از او کمک گیرد.

نخست می گفتند:عقل و فکر ما گویی در محفظه هایی قرار گرفته که چیزی در آن وارد نمی شود! توجه داشته باشید"اکنه"جمع"کنان"به معنی پوشش است،نه یک پوشش که در حقیقت پوشش های جهل و تعصب،پوشش لجاجت و عناد،پوشش تقلید کورکورانه و مانند آن قلبهای آنها را فرا گرفته بود.

آنها می گفتند:علاوه بر این که"عقل"ما چیزی درک نمی کند"گوش" ما هم سنگین است، و سخنان تو را نمی شنویم یعنی هم مرکز اصلی از کار افتاده و هم ابزار و وسیله ها!.

از همه اینها گذشته گویی در میان ما و تو پرده ضخیمی کشیده شده که اگر گوش سالمی هم می داشتیم صدایت به گوش ما نمی رسید،پس چرا این همه خود را خسته می کنی،فریاد می زنی،دل می سوزانی،شب و روز تبلیغ می کنی،ما را به حال خود بگذار که در اینجا کالای تو مشتری ندارد!تو بر دین خود و ما هم بر آئین خود!! این نهایت وقاحت و بی شرمی و نادانی است که انسان با تمام وجودش اینچنین از حق گریزان باشد: در چشم این سیاه دلان صبح کاذب است در روشنی اگر ید بیضا کند کسی! قابل توجه اینکه نمی گفتند:و بیننا و بینک حجاب(میان ما و تو حجابی است)بلکه کلمه"من"را به آن می افزودند و می گفتند: وَ مِنْ بَیْنِنٰا وَ بَیْنِکَ حِجٰابٌ :تا تاکید بیشتری را بیان کنند،زیرا با افزودن این کلمه مفهوم جمله چنین می شود:تمام فاصله میان ما و تو را حجابی پر کرده بدیهی است،و البته حجابی که تمام این فاصله را در بر گیرد باید بسیار ضخیم باشد،و طبیعی است سخن گفتن از پشت چنین حجاب کمترین اثری نخواهد داشت.

جمله" فَاعْمَلْ إِنَّنٰا عٰامِلُونَ "ممکن است برای مایوس ساختن پیامبر گرامی اسلام ص از ناحیه کافران گفته شده باشد که تو مشغول برنامه خویش باش و ما مشغول برنامه آئین خویش هستیم.

و نیز ممکن است یک نوع تهدید نسبت به پیامبر ص باشد که تو هر کار از دستت ساخته است انجام ده،ما هم آنچه در توان داریم بر ضد شخص تو و آئین تو انجام خواهیم داد،و این نهایت لجاجت آنها را بیان می کند.

برچسب‌ها: