آیات 43 تا 46

13:57 - 1397/06/17

سوره فصلت (41): آیات 43 تا 46

اشاره

مٰا یُقٰالُ لَکَ إِلاّٰ مٰا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ وَ ذُو عِقٰابٍ أَلِیمٍ (43) وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقٰالُوا لَوْ لاٰ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفٰاءٌ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولٰئِکَ یُنٰادَوْنَ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ (44) وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لاٰ کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (45) مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسٰاءَ فَعَلَیْهٰا وَ مٰا رَبُّکَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (46)

ترجمه:

43-نسبتهای ناروایی که به تو می دهند همان است که به پیامبران قبل از تو نیز داده شده، پروردگار تو دارای مغفرت و مجازات دردناکی است.

44-هر گاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتما می گفتند:چرا آیاتش روشن نیست؟آیا قرآن عجمی از پیغمبری عربی درست است؟!بگو:این برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است،ولی کسانی که ایمان نمی آورند گوشهایشان سنگین است،گویی نابینا هستند و آن را نمی بینند،آنها همچون کسانی هستند که از راه دور صدا زده می شوند.

45-ما به موسی کتاب آسمانی دادیم،سپس در آن اختلاف شد،و اگر فرمانی از ناحیه پروردگار تو در این زمینه صادر نشده بود(که باید به آنها مهلت داد تا اتمام حجت شود)در میان آنها داوری می شد(و مشمول عذاب الهی می گشتند)ولی آنها هنوز در کتاب تو شک و تردید دارند.

46-کسی که عمل صالحی بجا آورد نفعش برای خود او است و هر کس بدی کند به خویشتن بدی کرده،و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمی کند.

تفسیر:

اشاره
قرآن هدایت است و درمان

از آنجا که کفار مکه شدیدترین مبارزه را با آئین اسلام و شخص پیامبر ص آغاز کرده بودند و آیات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحید و کفر و تکذیبشان نسبت به آیات الهی خبر می داد،در نخستین آیه مورد بحث به عنوان تسلی خاطر پیامبر ص و آموختن درس استقامت و پایمردی به همه مسلمین که در فشار دشمنان قرار می گیرند،می فرماید:"نسبتهای ناروایی که به تو داده می شود همانست که به پیامبران پیش از تو داده شد"( مٰا یُقٰالُ لَکَ إِلاّٰ مٰا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ ).

اگر مجنون و ساحرت می خوانند،به پیامبران بزرگ پیشین همین نسبتها را دادند،و اگر دروغگویت می نامند آنها نیز از این نسبت در امان نبودند، خلاصه نه دعوت تو به سوی آئین توحید و حق مطلب تازه ای است،و نه تهمت و تکذیب آنها،محکم بایست و به این سخنان اعتنا مکن و دعوت توحید را تداوم بخش و بدان خدا با تو است.

بعضی از مفسران احتمال داده اند که منظور از این جمله این است که سخنانی که از سوی خدا به تو گفته می شود همان سخنانی است که به انبیای پیشین گفته شد  1.

ولی با توجه به جمله بعد و آیات آینده تفسیر اول صحیحتر به نظر می رسد.

سپس در پایان آیه می افزاید:"پروردگار تو دارای مغفرت و آمرزش و هم دارای مجازات دردناک است"( إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ وَ ذُو عِقٰابٍ أَلِیمٍ ).

رحمت و آمرزش برای آنها که پذیرا شوند،و عذاب الیم برای آنها که تکذیب کنند و تهمت زنند و به مخالفت برخیزند.

این جمله در حقیقت بشارت و تشویقی است برای مؤمنان و انذار و تهدیدی است برای کافران.

مقدم داشتن"مغفرت"بر"عقاب"همانند موارد دیگر دلیل بر"پیشی گرفتن رحمت بر غضب"است،چنان که در دعا آمده یا من سبقت رحمته غضبه  2.

*** در آیه بعد سخن از بهانه جویی این افراد لجوج به میان آورده و پاسخ یکی از این بهانه های عجیب را مطرح می کند و آن اینکه آنها می گفتند:چرا قرآن به لسان عجم نازل نشده است تا ما برای آن اهمیت بیشتری قائل باشیم و غیر عرب . .


 1) این تفسیر در"مجمع البیان"و"تفسیر کبیر فخر رازی"به عنوان یک احتمال آمده است،ولی خود آنها نیز تفسیر اول را ترجیح داده اند
 2) دعای جوشن کبیر فصل 19 جمله 8

نیز از آن بهره گیرند، ظاهرا هدفشان این بود که توده مردم از آن چیزی نفهمند و نیازی به آن نباشد که به آنها بگویند لاٰ تَسْمَعُوا لِهٰذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ "به این قرآن گوش فرا ندهید و با سخنان لغو و باطل آن را از اثر بیندازید" (چنان که در آیات قبل آمده بود) 1.

اینجاست که قرآن در پاسخ آنها می گوید:"هر گاه ما آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتما می گفتند:چرا آیاتش روشن نیست؟چرا پیچیده است؟و ما از آن سر در نمی آوریم"!( وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقٰالُوا لَوْ لاٰ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ ).

سپس اضافه می کردند:"راستی عجیب است قرآنی عجمی از پیغمبری عربی"؟( ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ ).

یا می گفتند:"کتابی است عجمی برای امتی عربی"؟ و اکنون که نیز به زبان عربی نازل شده،و همگان به خوبی مفاهیم آن را درک می کنند و به عمق پیام و دعوت قرآن می رسند،باز فریاد می زنند:گوش به این قرآن ندهید و با جار و جنجال و سخنان لغو و باطل مردم را از شنیدن آن باز دارید.

خلاصه آنها بیماردلانی هستند که هر طرحی ریخته شود و هر برنامه ای پیاده گردد به آن ایرادی می کنند،و بهانه ای می تراشند،اگر عربی باشد سحر و افسونش می خوانند،و اگر عجمی باشد نامفهومش می شمرند،و اگر مخلوطی از الفاظ عربی و عجمی باشد ناموزونش معرفی می کنند! . . .


 1) در تفسیر کبیر فخر رازی می خوانیم نقلوا فی سبب نزول هذه الایه ان الکفار لاجل التعنت قالوا لو نزل القرآن بلغه العجم:"در سبب نزول این آیه چنین نقل کرده اند که کفار بهانه جو گفتند این قرآن اگر به لغت عجم نازل شده بود بهتر بود"!
 2) بعضی از مفسران جمله"ا اعجمی و عربی"را به همین معنی یعنی مخلوطی از عربی و عجمی تفسیر کرده اند

باید توجه داشت که"اعجمی"از ماده"عجمه"(بر وزن لقمه)به معنی عدم فصاحت و ابهام در سخن است،و"عجم"را به غیر عرب می گویند چرا که زبان آنها را به خوبی نمی فهمند،و"اعجم"به کسی گفته می شود که مطالب را خوب ادا نمی کند(خواه عرب باشد یا غیر عرب).

بنا بر این واژه"اعجمی"همان"اعجم"است که با یاء نسبت توام شده.

سپس قرآن خطاب به پیامبر ص می افزاید:"بگو این کتاب آسمانی برای کسانی که ایمان آورده اند مایه هدایت و درمان است"( قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفٰاءٌ ).

"اما کسانی که ایمان نمی آورند گوشهایشان سنگین است"و آن را درک نمی کنند( وَ الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْرٌ ).

"و بر اثر نابینایی آن را نمی بینند"( وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی )   1.

درست مثل کسانی هستند که آنها را از راه دور صدا می زنند"( أُولٰئِکَ یُنٰادَوْنَ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ ).

و معلوم است چنین کسانی نه می شنوند و نه می بینند! آری برای پیدا کردن راه،و رسیدن به مقصد،تنها وجود نور کافی نیست، چشم بینا نیز لازم است،همچنین برای تعلیم یافتن تنها وجود مبلغ دانشمند و فصیح کفایت نمی کند،گوش شنوایی نیز باید باشد.

در لطافت دانه های باران و تاثیر حیاتبخش آن شک نیست،اما"در باغ سبزه .


 1) بعضی از مفسران جمله فوق را چنین معنی کردند که"قرآن مایه نابینایی این گروه می شود"در حالی که به گفته راغب در مفردات و ابن منظور در لسان العرب جمله "عمی علیه"به معنی"اشتبه حتی صار بالاضافه الیه کالاعمی":"مطلب چنان بر او مشتبه شد که نسبت به آن گویا نابینا است"بنا بر این معنی صحیح جمله همان است که در متن آورده ایم

روید و در شوره زار خس".

آنها که با روح حق طلبی به سراغ قرآن می آمدند هدایت و شفا از آن می یافتند،بیماریهای اخلاقی و روحی آنها در شفا خانه قرآن درمان می شد، سپس بار سفر را می بستند و در پرتو نور هدایت قرآن با سرعت به سوی کوی دوست حرکت می کردند.

اما لجوجان متعصب،و دشمنان حق و حقیقت،و آنها که از قبل تصمیم خودشان را بر مخالفت انبیا گرفته بودند چه بهره ای می توانستند از آن بگیرند؟ آنها همچون کوران و کرانی بودند که در نقطه دور دستی قرار داشتند،آنها گرفتار ناشنوایی و نابینایی مضاعف بودند،هم از نظر ابزار دید و شنود و هم از نظر بعد مکان! بعضی از مفسران نقل کرده اند که اهل لغت برای کسی که می فهمد می گویند:

انت تسمع من قریب(تو از نزدیک می شنوی)و برای کسی که نمی فهمد می گویند انت تنادی من بعید(تو از دور صدا زده می شوی که اگر همهمه ای بشنوی مفهوم مطالب را درک نمی کنی)  1.

در اینکه چگونه قرآن مایه شفا و درمان دردهای جانکاه انسانها است بحث مشروحی ذیل آیه 82 سوره اسراء آورده ایم(جلد 12 صفحه 236 به بعد).

*** در آیه بعد برای تسلی خاطر پیامبر ص و مؤمنان نخستین می فرماید:از انکار و لجاجت و بهانه جویی این قوم خیره سر نگران مباش،این سابقه طولانی دارد"ما به موسی کتاب آسمانی دادیم،و در آن اختلاف شد،بعضی پذیرا گشتند و بعضی از در انکار در آمدند"( وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ ).

و اگر مشاهده می کنی ما در مجازات این دشمنان لجوج تعجیل نمی کنیم .


 1) "تفسیر قرطبی"ذیل آیات مورد بحث

به خاطر این است که مصالح تربیتی ایجاب می کند آنها آزاد باشند،و تا آنجا که ممکن است اتمام حجت شود،"و اگر فرمانی از ناحیه پروردگارت در این زمینه صادر نشده بود در میان آنها داوری می شد"،و مجازات الهی به سرعت دامانشان را می گرفت( وَ لَوْ لاٰ کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ ).

این فرمان الهی بر اساس مصالح هدایت انسانها و اتمام حجت بوده،و این سنت در میان تمام اقوام گذشته جاری شده و در باره قوم تو نیز جاری است.

ولی آنها هنوز این حقیقت را باور نکرده اند"و در قرآن تو شک و تردید دارند،شکی آمیخته با سوء ظن و بدبینی"( وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ ).

"مریب"از ماده"ریب"به معنی شکی است که آمیخته با بدبینی و سوء ظن و اضطراب باشد،بنا بر این مفهوم جمله این می شود که مشرکان نه تنها در سخنان تو تردید دارند بلکه مدعی هستند که قرائن خلاف که مایه بدبینی است نیز در آن موجود است! بعضی از مفسران احتمال داده اند که جمله اخیر در باره یهود و کتاب موسی است،یعنی این قوم هنوز در تورات شک و تردید دارند،اما این معنی بعید به نظر می رسد،و ظاهر همان تفسیر اول است  1.

*** در آخرین آیه مورد بحث یک قانون کلی را که قرآن بارها روی آن تاکید کرده در ارتباط با اعمال انسانها بیان می کند،که تکمیلی است بر بحث گذشته در زمینه بهره گیری مؤمنان از قرآن،و محروم ماندن افراد بی ایمان از این سرچشمه فیض الهی.

می فرماید:"هر کسی عمل صالحی انجام دهد نفعش برای خود او است، .


 1) توجه داشته باشید که این آیه درست به همین عبارت در سوره هود آیه 110 گذشت

و هر کسی بدی کند به خویشتن بدی کرده،و پروردگار تو به بندگان هرگز ظلم و ستم نمی کند"( مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسٰاءَ فَعَلَیْهٰا وَ مٰا رَبُّکَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ ).

بنا بر این اگر آنها به این کتاب و این آئین بزرگ ایمان نیاورند نه بخداوند زیانی می رسانند،و نه به تو،چرا که خوبیها و بدیها همه به صاحبانش باز می گردد و آنها هستند که میوه شیرین یا تلخ اعمال خویش را می چینند.

***

نکته ها:

اشاره
1-اختیار و عدالت

جمله"و ما رَبُّکَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ "دلیل روشنی است بر مساله اختیار، و آزادی اراده،و بیانگر این حقیقت است که خداوند نه بی جهت کسی را کیفر می دهد،و نه بر مجازات کسی بدون دلیل می افزاید،برنامه او عدالت محض است، چرا که سرچشمه ظلم،کمبودها و نقصانها،جهل و ناآگاهی،و یا هوای نفس است، و ذات پاک او از همه این امور منزه می باشد.

تعبیر به"ظلام"که صیغه مبالغه و به معنی"بسیار ظلم کننده"است،در اینجا و در بعضی دیگر از آیات قرآن ممکن است اشاره به این باشد که مجازات بی دلیل از سوی خداوند بزرگ همیشه مصداق ظلم بسیار خواهد بود،چرا که از او هرگز چنین انتظاری نیست.

بعضی نیز گفته اند که چون او بندگان فراوانی دارد اگر بر هر کس مختصر ستمی کند مصداق"ظلام"خواهد بود(این دو تفسیر با هم منافاتی ندارد).

به هر حال قرآن،در این آیات بینات خود قلم بطلان بر مکتب جبر را که مایه اشاعه فساد،و امضای انواع زشتیها،و نفی هر گونه تعهد و مسئولیت است می کشد،همگان را در برابر اعمالشان مسئول می شمرد،و نتائج اعمال هر کس را در درجه اول متوجه خود او می داند.

لذا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا ع می خوانیم که یکی از یارانش سؤال کرد: هل یجبر اللّٰه عباده علی المعاصی:"آیا خداوند بندگان را بر گناه مجبور می کند"؟

فقال:لا،بل یخیرهم و یمهلهم حتی یتوبوا.

فرمود:"نه بلکه آنها را آزاد می گذارد و مهلت می دهد تا از گناه خویش توبه کنند".

مجددا سؤال می کند:هل کلف عباده ما لا یطیقون؟"آیا بندگان خود را تکلیف ما لا یطاق می کند"؟ امام ع فرمود: کیف یفعل ذلک و هو یقول:" وَ مٰا رَبُّکَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ ": "چگونه چنین کاری را می کند در حالی که خودش فرموده:پروردگار تو به بندگان ظلم و ستم روا نمی دارد"؟ سپس امام ع افزود:پدرم موسی بن جعفر ع از پدرش جعفر بن محمد ع چنین نقل فرمود: من زعم ان اللّٰه یجبر عباده علی المعاصی او یکلفهم ما لا یطیقون فلا تاکلوا ذبیحته،و لا تقبلوا شهادته،و لا تصلوا ورائه، و لا تعطوه من الزکاه شیئا :"کسی که گمان کند خداوند بندگان را مجبور بر گناه می کند،یا تکلیف ما لا یطاق می نماید،از گوشت حیوانی که او ذبح می کند نخورید،شهادتش را نپذیرید،پشت سرش نماز نخوانید و از زکات نیز چیزی به او ندهید"!(خلاصه احکام اسلام را بر او جاری نکنید)  1.

حدیث فوق ضمنا اشاره ای است به این نکته ظریف که مکتب جبر سر از "تکلیف به ما لا یطاق"در می آورد،چرا که اگر انسان از یک سو مجبور به گناه .


 1) عیون اخبار الرضا،مطابق نقل نور الثقلین جلد 4 صفحه 555

باشد،و از سوی دیگر او را از آن نهی کنند مصداق روشن تکلیف به ما لا یطاق است.

***

2-گناه و سلب نعمت

امیر مؤمنان علی ع می فرماید: و ایم اللّٰه!ما کان قوم قط فی غض نعمه من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها،لان اللّٰه لیس بظلام للعبید: "به خدا سوگند هیچ ملتی از آغوش ناز و نعمت زندگی گرفته نشد مگر به واسطه گناهانی که مرتکب شدند،زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمی دارد"! سپس افزود:

و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم،و تزول عنهم النعم،فزعوا الی ربهم بصدق من نیاتهم،و وله من قلوبهم،لرد علیهم کل شارد و اصلح لهم کل فاسد:

"هر گاه مردم موقعی که بلاها نازل می شود،و نعمتهای الهی از آنها سلب می گردد،با صدق نیت رو به درگاه خدا آورند،و با قلبهایی آکنده از عشق و محبت به خدا از او درخواست حل مشکل کنند،خداوند آنچه را از دستشان رفته به آنها باز می گرداند،و هر گونه فسادی را برای آنها اصلاح می کند"  1

و از این بیان رابطه گناهان با سلب نعمتها به خوبی آشکار می شود.

***

3-چرا اینهمه بهانه می گیرند

بدون شک زبان عربی از غنی ترین و پرمایه ترین زبانهای دنیا است اما با اینحال عظمت قرآن از این نظر نیست که به زبان عربی است،بلکه عربی بودن آن به خاطر این است که خداوند هر پیامبری را به زبان قوم خود می فرستد، .


 1) نهج البلاغه خطبه 188

تا در درجه اول آنها ایمان بیاورند و بعد دامنه آئین او به دیگران گسترش پیدا کند.

اما بهانه جویانی که مانند کودکان هر روز مطلب غیر منطقی تازه ای را مطرح می کردند،و با حرفهای کودکانه و ضد و نقیض خود نشان می دادند که به دنبال حق طلبی نیستند،یک روز می گفتند چرا این قرآن تنها به زبان عرب نازل شده؟ آیا بهتر نبود همه یا قسمتی از آن به غیر این زبان بود تا دیگران نیز بهره گیرند؟ (در حالی که آنها هدف دیگری داشتند منظورشان این بود که توده مردم عرب از جاذبه فوق العاده محروم گردند).

و اگر این خواسته آنها انجام می شد،می گفتند:چگونه او عرب است و کتابش غیر عربی؟ خلاصه هر روز به بهانه ای خود و دیگران را سرگرم و از راه حق باز می داشتند.

اصولا"بهانه جویی"همیشه دلیل بر این است که انسان درد دیگری دارد که نمی خواهد آن را فاش بگوید،درد این گروه نیز این بود که توده های مردم سخت مجذوب قرآن شده بودند،و لذا منافع آنها سخت به خطر افتاده بود، برای خاموش کردن نور اسلام به هر وسیله ای متوسل می شدند.

***پایان جزء 24 قرآن مجید

برچسب‌ها: