برای پاسخ این سوال باید حقیقت روح را شناخت، در حقیقتِ روح در علوم تجربی و روانشناسی جدید نیز اختلافات زیادی است و در اصل وجود آن مناقشه می کنند، دکتر مایو از مشهورترین علمای علوم تجربی در آمریکا می گوید:
علمای تشریح، تمامی اجزای بدن انسان را شکافته و جزء جزءِ آن را برسی کرده اند، اما اثری از روح نیافته اند، و این خود، دلیل بر این است که روح وجود ندارد و اعتقاد به روح افسانه ای است که از گذشتگان به ما ارث رسیده است.
آن زمان که دکتر مایو در آمریکا این باور را مطرح کرد، افرادی مانند پروفسور فرانسیس ملر به او جواب دادند، ایشان در مقاله خویش می نویسد:
چه کسی به دکتر مایو گفته که روح عضوی مادی و دارای خصوصیات ماده است که علمای تشریح آن را در اجزای بدن باید تجسس کنند. (ايشان براي ردّ استدلال آقاي مايو مثالي زد)؛ همانطور که به واسطه تشریح، موفق به دیدن روح نمی شویم، عقل را نیز نمی توانیم به شکل ماده مستقلی مشاهده كنيم، پس بايد بگوييم علماي تشريح در بررسي هاي خود عقل را نيافتند، پس عقل وجود خارجي ندارد.
وقتی روح امری ماورائی شد موضوع اصلی در روانشناسی می شود، زیرا روان شناسی در پی شناخت واقعیت و وضع موجود آدمی است؛ خواه او جوهر حقیقی خود را حفظ کرده باشد یا نه آن را به تباهی کشانده باشد؛ روانشناسی است که با پرورش روح انسان آن را به حقیقت خویش اگاه می کند.
-----------------------------------------------------------
برگرفته از کتاب جایگاه روح در معارف اسلامی با رویکرد رسانه، فصل اول
نظرات
سلام
ایا روانشناسی همان روان کاوی است؟
موضوع این دو علم همان روح و روان است،از نظر این علوم این دو (روح و روان) از هم جدا نیستند،بلکه مراحل متفاوتی از یک واقعیتند.
زیرا وقتی سخن از ارتباط روح با جسم است و تاثیر متقابل این دو در یکدیگر بیان می شود،نام روان بر ان می گذارند و انجا که از پدیده های روحی، بدون در نظر گرفتن جسم، بحث می شود نام روح را برای ان به کار می برند.
ممنون از پاسختون
موفق باشید