گفتگوی آزاد درباره ازدواج

به غریبه
منظورتون از رابطه ؟؟متوجه نشدم میشه بیشتر توضیح بدین

کاملا با حرفتون موافقم جناب میثم.
بیشتر این مشکلات نشات گرفته از همین موضوعه.
متاسفانه در جامعه ی امروز جوانان برای برطرف کردن نیازهای خود(احساسی-جنسی)به دوستی های پوچ و بی هدف روی میاورند که همین مساله باعث بروز مشکلات جدید میشه و فرد در ازدواج خود به مشکل بر میخوره.

بد بینی فقط قسمتی از مشکلات بعد از ازدواج این افراد است

اگه کسی سوالی داشت ،در خدمت هستم
شکیب

کسی هست ؟

این چه سایتیه کجا میشه سوال کرد؟کجا جواب گرفت؟ سوال و جواب بقیه رو کجا دنبال کرد!؟

سلام
شما همین جا سوال کن و جوابت بگیر(در صورتی که اضطراری باشه )در غیر اینصورت می تونی از طریق دیگه ای یعنی بصورت نامه بفرستی تا در زمانی دیگر کارشناسان جواب نامه شما را به ایمیلتون ارسال کنند

به نظر شما چه معیاری برای ازدواج بهتره؟؟؟

هنگامی که پسر پیشنهاد اشنایی می ده نمی شه فهمید که نیتش چیه چون ممکنه قصدش ازدواج نباشه اما بگه قصدش ازدواجه و در این زمینه هم کلی حرفهای قشنگ بزنه که اعتماد دختر رو جلب کنه اما همه اش برای فریب دختر باشه که عاشقش بشه و وقتی که دختر رو عاشق خودش کرد اونوقت برای خواستگاری هی امروز و فردا کنه تا دختر رابطه رو قطع نکنه یا اگه ببینه دختر خیلی عاشقشه حقیقت بگه که من برای دوستی حاضرم اما ازدواج نه و دختر هم بخاطر عشقش به او موافقت کنه تا بلکه بتونه به خیال خودش راضیش کنه که باهاش ازدواج کنه که زهی خیال باطل چون پسری که طالب دختر نیست اگه بفهمه که دختر طالبشه عقب نشینی می کنه

پس شما دنبال این نباشید که اول مطمئن بشید قصد پسر چیه اونوقت پیشنهاد اشنایی پسر رو قبول کنید چون تنها وقتی اطمینان کامل به قصد پسر حاصل می شه که با خانواده اش زنگ در خونه شما رو برای خواستگاری بزنه اما قبلش حتی در زمانی که شماره منزل رو می گیره هم اطمینانی وجود نداره چون همه اش ممکنه ظاهر سازی برای ادامه رابطه جهت عاشق کردن شما باشه البته نمی گم همه پسرها این طورند و قصدشون ازدواج نیست چون شاید خیلیاشون هم راست بگن و قصدشون ازدواج باشه اما مشکل اینه که به خاطر اینکه عده ای از این راه برای فریب دخترها استفاده می کنند تا پسر عملا قدم جلو نذاشته نمی شه اطمینان کرد که ار اوناییه که قصدش ازدواجه یا نه ؟

چرا نمیشه تو یه رابطه ی دوستی موند؟حتی بدون قصد ازدواج

شما هم نگفتی چرا حالت خوب نیست؟

سلام اقای شکیب تبریک می گم پرسپولیسمون هم برد
اقای شکیب اگر هستید میتونم ازتون بپرسم چجوری میشه برای کاربرا پیام بفرستیم

هستیید؟

در مورد اینکه گفتی انتخاب عاشقانه را قبول داری ،
اما بدون که اگه انتخابتون عاشقانه بشه یعنی قبل از عقد همدیگر را دوست داشته باشید و ملاکهای و تناسبها را لحاظ نکنی ممکنه در آینده ،یعنی وقتی که همین عشق الان فرو کش کرد ،به مشکلاتی بر خورد کنی از جمله اینکه مثلا در مورد طرف شناخت هایی (که باید قبل از عقد بدست میاوردی ولی بخاطر عشق بعضی نقاط منفی را نادیده گرفتی)بعد از عقدو ازدواج بدست بیاری و به مشکل بر خورد کنی و یک شبه تمام عشقت تبدیل به نفرت بشه

همچنین کسی نگفته شما بدون عشق وعلاقه و پسند یک زندگی شروع کنی بلکه یکی از شروط انتخاب عاقلانه اینه که ی پسند حداقلی از طرف در شما به وجود بیاد،ولی این پسند حتما لازم نیست که عشق باشه یعنی عاشق باشی ،بلکه ی علاقه ای هم در حد کم باشه که در زندگی با با دیدن تناسب های بیشتر
این علاقه را بیشتر کنی

اما توصیه من به شما
این پست را با دقت مطالعه کن (انتخاب عاشقانه انتخاب خانمانسوز)
http://www.jonbeshnet.ir/news/14940

برای ارسال پیام به کاربر خاص باید به مدیر فنی پیام بدی و علت و جویا بشید

می شه در مورد فرد مورد علاقه بیشتر بگید ،
مذهبی هستند ،در کجا اشناشدید ؟؟؟؟؟؟

اگه واقعا به این نتیجه رسیدید که ،فرد مورد نظر از تناسبهای لازم مثل دین و اخلاق و فرهنگ و اعتقادات با شما برخوردار هست
می تونید به این پس مراجعه کنید ،(بیان قصد ازدواج توسط دختر)
http://moshaver41.ir/post/category/91

یعنی با دعا بخوای طرف را جلبش کنی به طرف خودت ؟گمان نکنم درست باشه
این راهنمایی های که کردم ،فکر کن و عاقلانه تصمیم بگیر و بیشتر از این خودت و اذیت نکن ،

دعا همیشه تاثیر خودش و داشته ،همچنین توکل ،اما گاهی وقتا ، گره هایی که در زندگی ما وجود دارند را می شه با دست خودمون باز کنیم
اگه شما خیلی اصرار داری که ،پسر مورد نظر تون فرد مناسب شماست ،اینکه کاری نداره ،برو به اون پست هایی که ادرس شو داد ،و با مطالعه به نتیجه می رسی مشکل شما چیز جدیدی نیست خیلی بودن به این شکل بودن ،مثلا با ی واسطه (البته مستقیم نه)یا مثلا با ی پیام فقط قصد ازدواجت و برسون به این شکل که اگه خواستگار ی داشتی ،جواب مثبت بهش می دادی ،تا اون هم متوجه بشه و برای ازدواج و خواستگاری یا آشنایی بیشتر اقدام بکنه
اما باید متوجه باشی ،چون که الان شما عاشق هستی ،امکان اینکه ،به این مسئله عاقلانه نگاه نکنی وجود داره

http://moshaver41.ir/post/128

بطورمطلق نمی شه گفت ،که پیشنهاد دادن از طرف شما درست باشه یا خیر
گاهی وقتا این کار درست نیست ، وفرد را از شما که پیشنهاد می دی زده می کنه و شایدم با جواب منفی روبرو بشی خلاصه شرایط فرق میکنه
امیدوارم با مطالعه پست هایی که ادرس دادم و راهکارها به نتیجه مطلوب برسید

سلام من سوالی داشبهتم هستند دوستان با تجربه راهنمایی کنند

اگه سوالی دارید بپرسید

سلام مهدیار نمیشه همونورو دوباره راه بندازی ؟بچه پخش شدن حیف بود

ی سوال دارم
با سلام من 4 سال است که با دختری عقد کرده ام و چون دانشجو بودم وکاری نداشتم قرار شد بعد از پایان تحصیلات و سربازی ازدواج کنیم اما در ادامه من با وام ازدواج که گرفتم یک مغازه کفش رفروشی راه انداختم . در همین روزها سر یک سری مسایل باعث بروز مشکلاتی در روابط مادرم و همسرم شد و من که الان می دانم اشتباه کردم رفتم خونه پدر زنم زندگی کردم و همین باعث شد که روابط بین من و همسرو با خانواده ام زیاد نباشد و خانواده ام فکر کردند که همسرم باعث این قضیه شده است و به او کم محلی نه زیاد می دادند و همین مسایل کم کم باعث اختلاف نه چندان زیاد من و همسرم شد که او بهانه گیر شده بود و من هم که نمی توانستم طرف کسی را بگیرم سعی میکردم بی طرف باشم که موضوع گذشت تا اینکه کم کم همسرم شروع به فحاشی میکرد و من هم چون خیلی به همسرم علاقه داشتم نصیحت می کردم و تحمل می کردم تا اینکه کم کم بر اثر فشار من هم بر خلاف میلم که هنوز هم عذاب وجدان دارم رو ایشان دست بلند کردم تا اینکه 1.5 سال پیش در فروردین بین ما جر و بحث شد که همسرم شروع به فحاشی به خواهر و مادرم و خانوادهام کرد و من خیلی تحمل کردم و حتی می خواستم از خونه بیرون بیایم که او نگذاشت تا اینکه مجبور به بلند کردن دست شدم و با گریه او مادرشان وارد شد و با دیدن این قضیه یک سیلی محکم به من زد و من هم که اعصابم خورد بود و هیچ انتظار چنین برخوردی را نداشتم نا خوداگاه به ایشان سیلس زدم که بعد از چند ثانیه که فهمیدم خیلی از او عذرخواهی کردم که ایشان با سر وصدا و صدا کردن خانوادهاش و پسرهای خواهرش تقریبا از تلافی در امدند و من از انجا رفتم همسر من برای من خیلی عزیز بود و در حق من خیلی خوبیها کرده بود و به هم علاقه داشتیم اما مادرش او را به کلانتری برد و شکایت کردند و در اظهارنامه شان دروغ گفتند و دادگاه بعد از یک مدت تشکیل شد و چون دروغ گفتند دستشان رو شد البته برای من مثل یک معجزه بود چون همه مدارک بر علیه من بود چون شاهد الکی اورده بودند دیگه از این کلانتری رفتن رو همسرم به این کارها باز شد و انها در دادگاه چون من در ان زمان اجاره مغازه و مدارک مغازه و خرید ها را به اسم همسرم میگرفتم مغازه و جنسها و پولهای حاصل از فروش را گرفتند سر این قضایا پدر و مادرم هم از کار انها ناراحت شدند و پا پیش نگذاشتند تا به امروز که نه خانوادهام کوتاه می ایند نه ان طرف و من هم که سربازی ام تقریبا تمام شده همسرم میگوید من نمیخواهم با تو ادامه زندگی بدهم و من هر چه با خودش و پدرو مادرش صحبت کردم فایده ای نداشت من فکر می کنم رفیقهای بد و شاید انشاال... اشتباه باشد زیر سرش بلند شده و طلاق می خواهد اما من به او خیلی علاقه دارم و می خواهم به خاطر بدی هایی که در گذشته به او روا داشتم جبران کنم اما او قبول نمی کند و همینطور به خانوادهام تو هین میکند دیگر نمیدانم چکار کنم از یک طرف وقتی به یاد ان سیلی که به او زدم می افتم از خودم بیزار میشوم و هیچکار از دست من بر نمی اید و او درخواست طلاق کرده دیگر نمیدانم چه کنم این بود که خواستم استخواره کنم و از خدا کمک بخواهم حال این بود سرگذشت زندگی من به نظر شما چه کنم ؟ با تشکر

حقیر تا ساعت 8 در خدمت دوستان هستم

سلام

پس چرا کسی جواب نمیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با توجه به شرایط فعلی شما از آنجایی که هنوز به عقد هم در نیومدید اون شخص نمی تونه دخالتی در امور شما داشته باشد
بله اگر نامزد شدید و حد اقل عقد محرمیت خونده شد ایشون می تونه نسبت به بعضی امورات اظهار نظر کنه.

سلام عليكم .تمام ذهن و فكر من مشغول دختري است كه بدليل سخت گيريهاي خودم به من جواب منفي داد .من هم پس از حدود هفت ماه كه اصلا بهش فكر نميكردم متوجه شدم كه عقد كرده حالا اوضاع من طوري شده كه وقتي يه دختر رو مي بينم يا درمورد ازدواج باهام حرف ميزنند حس تنفرم به حداكثر خودش از دخترها ميرسه .همين موضوع باعث شده توي بقيه خواستگاري رفتن هامم همش ذهنم روي اون مورد اول باشه و همه رو با اون مقايسه كنم.نميدونم كسي تجربه من رو داشته باشه ولي كمكتون به من نجات يه برادر دينيه.ياعلي

با سلام و خسته نباشید . من میخواستم مشورتی داشته باشم و تقریبا کمی عجله ای هستش. راستش من آقایی 43 ساله و مجرد هستم . کم پیش میاد که از دختر خوشم بیاد که بخواهم برای ازدواج باهاش صحبت کنم . ولی مدتی پیش برای مشکلی به پزشک مراجعه کردم و از قضا از اون خانم پزشک خیلی خوشم اومده و مهرش به دلم نشسته و من هم که آمادگی ازدواج دارم تصمیم گرفتم که یه جورایی با این خانم محترم مطرح کنم و لی راستش نمیدونم که چه جوری اینکارو بکنم آخه اون پزشکه و من دارم برای لیسانس آیتی میخونم ولی علم کامپیوترم در حد یه مهندسه و کم ندارم و کارم هم مرتبط با کامپیوتره . بگذریم . لطفا راهنمایی فرمایید که من چطور میتونم این موضوع رو با ایشون مطرح کنم که مشکلی و ناراحتی پیش نیاد .؟
لطفا . چون خیلی وقت ندارم و ممکنه از دستش بدم . لطفا . خیلی خیلی ممنونم
رضا از آبادان

کسی هست؟

سلام اقای شکیب هستین ؟

من اگه یادتون باشه دو سه روز ژیش با شما مشورت کردم درباره این که خانواده دختری که همدیگرو دوست داشتیم گفتن کار نداری اول کار پیدا کن بعد
شما هم گفتید دنبال کارتون باشید کار پیدا کنید و برید خاستگاری ک بدونن شما جروزه کار دارید و ب دختر خانوم هم پیشنهاد میدادید با پدرشون حرف بزنن
الان من ی مشکل دیگه دارم
چند روز پیش به خواهرم پیامک زده بود که خواستگار دارم و دلم نمیخاد و داداشتونو دوسش دارم و نمیتونم فراموشش کنم و از این حرفا ولی مجبورم جواب بدم
ما این حرف ایشون رو اینجور تعبیر کردیم که منظورشون اینه ک بیایید جلو
اما امروز که من با ایشون صحبت کردم بهتون گفتم که دنبال کارمم و دارم مشغول میشم ولی ایشون به من گفتن که اگه بیایید هم جواب منفیه و خودم دیگه نمیخامت
در حالی که ما از سه سال پیش که همدیگه رو میشناسیم ایشون به همه و همه جا گفتن فقط مجتبی رو برای اینده ام میخام
البته دلیل حرفشونو هم مخالفتی ک مامانم قبلا داشتن میگن که الان شش ماهه که مخافتی نیست و مادرم کاملا راضیه و خودش پا پیش میزاره
میگید من چیکار کنم

دلیل اصلی مخالفت خانوادش چیه؟

علت اصلی مخالفت خود دختر اینه که میگه من نمیخاستم پدرم میفهمید که من با تو رابطه داشته ام و الان پدرم ازم ناراحته و ولی مامان من واسه این که اونارو راضی کنن بهشون گفته که این دوتا همدیگرو دوست دارن اجازه بدید بیاییم با هم حرف بزنیم
و

راستش من کارمو رفتم و بهم گفتن بعد تعطیلات عید جواب میدیم
امروز هم که قرار بود به خاستگارشون جواب بدن من به دختر خانوم گفتم که جریان اینه و ی هفته به من مهلت بده کارم جور بشه بیام
که گفتن نمیخاد بیای و دیگه نمیخامت

البته من از حرفاشون اینو متوجه شدم که قضیه خاستگار واقعیت نداره

ایشون حتی به خواهرم گفته بود که من هرشب بخاطر دوری مجتبی گریه میکنم و چشام درد میکنه و دوسش دارم ولی از من به مجتبی بد بگید تا مهرش کم بشه تا اذیت نشه