انیمیشن «ماجراهای سعید وسارا»

13:56 - 1400/03/31

ساعت 10 صبح است. اعضای خانواده سعید و سارا در حال آماده شدن برای سفر مشهد هستند. قرار است فردا با قطار به مشهد بروند. سعید در حال کمک به پدر و سارا در حال کمک به مادر است. دو قلو ها هم وسط حال در حال بازی  کردن هستند. ریحانه مثل قطار، پشت سر علی راه میره و هر دو با هم صدای قطار را با لفظ (هو هو چی چی ) تقلید می کند.

ساعت 10 صبح است. اعضای خانواده سعید و سارا در حال آماده شدن برای سفر مشهد هستند. قرار است فردا با قطار به مشهد بروند. سعید در حال کمک به پدر و سارا در حال کمک به مادر است. دو قلو ها هم وسط حال در حال بازی  کردن هستند. ریحانه مثل قطار، پشت سر علی راه میره و هر دو با هم صدای قطار را با لفظ (هو هو چی چی ) تقلید می کند. بابای سعید تو این فکر هست که توی این یک هفته که خونه نیستن خونه را به کی بسپارن تا اتفاقی نیفته. یک دفعه صدای زنگ تلفن می آید و سعید گوشی تلفن را بر می دارد. سعید: بله بفرمایید. چند لحظه مکث می کند. بابا با شما کار دارن. آقا کریم هست. ( آقا کریم دوست بابای سعید است.). بابای سعید گوشی را از سعید می گیرد و با آقا کریم مشغول صحبت می شود. بعد از تمام شدن صحبت، بابا ی سعید مامان را صدا میزنه و میگه: آقا کریم میگه یکی از همشهری هاش که اونو میشناسه با خونواده اومدن تو شهر و دنبال کار میگردن و دنبال جایی برای اسکان هستند. اما قیمتهای هتل و مسافرخونه خیلی بالاست و نتونستن جایی را پیدا کنند. آقا کریم هم امروز باید خانومش رو ببره بیمارستان و نمیتونه از اونا پذیرایی کنه. حالا خانومی شما نظرت چیه؟
مامان سعید: عباس آقا خونه، خونه شماست و اختیار با شماست. هر چی شما بفرمایین.
بابای سعید: من میگم قبل از هر تصمیمی سه تا کار باید بکنیم. اول، عجله نکنیم. دوم، مشورت کنیم بعدشم توکل برخدا. انشا الله که خیره. بابای سعید تلفن را برمیداره و به امام جماعت مسجد زنگ میزنه. همین مساله را مطرح میکنه و حاج آقا هم راهنمایی لازم را میکنه. در نهایت، تصمیم بر این می شود که خانه را به مدت یک هفته که مشهد هستند در اختیار دوست کریم آقا و خانواده او قرار دهند. تا هم امنیت خانه بیشتر حفظ شود، هم گره از کار مسلمانی باز شود وهم ثوابی برده باشند. بابای سعید به آقا کریم میگه : به همشهریتون بگو امشب بیان خونه ما. تو این یک هفته ای که ما نیستیم، خونه در اختیارشون باشه. شما هم یه لطفی کن دورادور هواشون و داشته باش تا کم و زیادی پیش نیاد. آقا کریم: خداخیرت بده باشه چشم بهش میگم. دوست آقا کریم با خانواده میان خونه بابای سعید. شب را اونجا می خوابند . فردا صبح هم خانواده سعید، کلید را به اونا تحویل میدن و میرن مشهد. اما قبل از خداحافظی دوست آقا کریم به بابای سعید میگه : برا ما هم دعا کنید تا یه شغل خوب برامون فراهم بشه. بابای سعید هم قبول میکنه و تو حرم امام رضا براشون دعا میکنه. سعید و سارا دراین سفر دچار چالشهایی میشن. یه بار توی حرم گم میشن چون بی اجازه از هتل میرن حرم برای زیارت و یه بار توی بازار پولشون، گم میشه. چون توی بازار از پدر مادرشون جدا میشن و نمیتونن از پولشون مراقبت کنند.
تو این یک هفته خونه سعید و سارا در امن و امان است. اما سهیل که دوست سعید است. یک روز برای بازی با سعید میاد در خانشون. اما خبر نداره که سعید با خونواده رفتن مسافرت مشهد. از همین جا حس شیطنتش گل میکنه و تصمیم میگیره یه کارهایی کنه. یه روز میاد در خونه سعید در میزنه و پسر مهمون ( خانواده آقای شریفی) در را باز میکنه. میگه من دوست سعید هستم و از سعید اجازه گرفتم تا با دوچرخش بازی کنیم. پسر آقای شریفی هم از مامانش اجازه میگیره و با هم میرن دوچرخه بازی. سهیل با پسر آقای شریفی خیلی از خونه دور میشن. بازی اونا که بیشتر به شیطنت شبیه هست چند ساعت طول میکشه و همین کار باعث نگرانی خانواده آقای شریفی میشه. تا جایی که به پلیس زنگ میزنن و از این طریق دنبال بچشون میگردن. این اولین تجربه پسر آقای شریفی با سهیل هست. اما دوچرخه سعید خراب و داغون و پنچر شده. بابای سهیل متوجه ماجرا میشه و به سهیل میگه : هزینه تعمیر دوچرخه سعید پای خودته و باید از پول های پس اندازت برای این کارخرج کنی . وقتی هم سعید اومد ازش عذر خواهی کنی.
در این مدت برای سعید و سارا هم در مشهد اتفاقاتی میفته مثلا سارا برای گرفتن حاجت یه پارچه سبز به پنجره فولاد یا حرم می بنده که هیچ سندی برای این کار وجود نداره. مادر سارا با دلیل ومنطق سعی میکنه که سارا را قانع کنه که این روش برای گرفتن حاجت هیچ اثری نداره. بلکه آدم باید خوب و کار درست باشه، اگه خدامصلحت دونست حاجتش را میده. ادامه دارد.....

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 7 =
*****