زنی که خود را برای نامحرم معطر کند و در اجتماع وارد شود، تا زمانی که به خانه برگردد، از رحمت خدا دور و در آتش غضب الهی قرار دارد.
![عطر زدن عطر زدن زنان برای نامحرمان](https://btid.org/sites/default/files/media/image/1_2126.jpg)
نظافت و پاکیزگی یکی از آموزههای دینی است و اسلام از همان ابتدا مردم را به آن تشویق کرد. از باب نمونه، امام صادق علیهالسلام فرمود: «اكْنُسُوا أَفْنِيَتَكُمْ... »؛[1] «فضاى اطراف خانه را جاروب كنيد...». همچنین حضرت فرمود: «تَنَظَّفُوا بِالْمَاءِ مِنَ الرِّيحِ الْمُنْتِنَة»؛[2] «با آب، بوى بد را از خود برطرف سازيد».
معطر بودن نیز یکی از موارد نظافت و آراستگی است که اسلام، آن را از اخلاق پیامبران میداند: «العِطرُ مِن سُنَنِ المُرسَلِينَ»؛[3] «عطر زدن از سنّتهاى پيامبران است» و حتی عطر زدن، باعث تقویت قلب میشود: «الطِّيبُ يَشُدُّ القَلبَ»؛[4] «بوىِ خوش، قلب را تقويت مىكند».
عطر زدن زنان برای نامحرم
هرچند عطر زدن، آثار مثبت و خوبی را در جسم و روح انسان دارد؛ ولی عطر زدن زن و حاضر شدن در جامعه، نهی شده است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ اسْتَعْطَرَتْ وَ خَرَجَتْ لِيُوجَدَ رِيحُهَا فَهِيَ زَانِيَةٌ»؛[5] «اگر زنی به خود عطر بزند و بر مردمی بگذرد که بوی او را دریابند، زناکار است». چنین زنی تا زمانی که به خانه برگردد، از رحمت خدا دور بوده[6] و در آتش غضب الهی قرار دارد.[7]
این تعابیر نشانه سنگین بودن عقوبت آن است و سنگین بودن عقوبت، نشانه آثار بد و مخربی است که این امر در جامعه بر جای میگذارد.
مراد از زناکاری این زنان
بیشک مراد از «زِنا» در اینگونه روایات، زنای معمول نیست؛ زیرا این تعابیر در مجموع روایات نیز آمده است: «لِکلِّ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ آدَمَ حَظٌّ مِنَ الزِّنَا... » «برای هر عضوی از اعضاء فرزندان آدم، بهرهای از زِنا وجود دارد».[8]
پس این روایت کنایه از این است که عطر زدن زن در مقابل نامحرم، مقدمات زنا را برای انسان فراهم میکند؛ زیرا باعث تحریک شهوت و میل جنسی انسان شده و تمایل او را به معصیت افزایش میدهد.
پینوشت:
[1]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، اسلامیه، ج6، ص531.
[2]. حرانی، حسنبن علی، تحفالعقول، جامعه مدرسین، ص110.
[3]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، اسلامیه، ج6، ص510.
[4]. همان.
[5]. ورام، مسعودبن عیسی، مجموعه ورام، مکتبةالفقیه، ج1، ص28.
[6]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، اسلامیه، ج5، ص518.
[7]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، داراحیاءالتراث، ج103، ص249.
[8]. همان، ج101، ص38.