درخشش در لجن‌زار!

اینکه در یک لجن‌زار، چیزی بتواند از شدت بوی گند، تمام تعفن آن محوطه را تحت‌الشعاع و تحت‌تاثیر خود قرار دهد خصوصیتی است که هرکسی توانایی انجام آن را ندارد! [1] اما «مهدی ابریشمچی» به عنوان یکی از افراد رده بالای سازمان منافقین، به خوبی از عهده‌ی این کار برآمده است! او که در سال 1326 در تهران متولد شده و در سال 48 رسماً به منافقین پیوست، کاری انجام داد که در میان زباله‌های متعفن تاریخ بشر، خودنمایی می‌کند! ابریشمچی که  در سال 1358 با مریم قجر عضدانلو ازدواج کرده بود و یک فرزند سه ساله هم از او داشت، با سخاوتمندی کم نطیری زن خود را به سرکرده‌ی سازمان منافقین، هدیه کرد و با انجام طلاق، زمینه‌ی ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر را فراهم نمود! این اتفاق محیرالعقول که در سال 1364 به وقوع پیوست موجب برملاشدن چهره‌ی حقیقی این گروهک شد. در این ازدواج که مدت زمان شرعی لازم هم رعایت نشده بود، استقبال و حضور فعال آقای باغیرت(!) جلب توجه می‌کرد. «مسعود رجوی و ابریشمچی در مراسم ازدواج در کلیسایی در پاریس، این اقدام را "انقلاب نوین ایدئولوژیک مجاهدین " توصیف کردند... وقتی تمایل، رأی و سیاست رجوی و به اصطلاح جمع‌بندی و مصلحت سازمان بر این ازدواج قرار گرفت، ابریشمچی همسر خود را که فرزندی هم از او داشت، بی آنکه عواطف انسانی‌اش جریحه دار شود، طلاق داد و جمله‌ای گفت که مضمونش این بود: مخالفت با مشیت مسعود، کفرآمیزتر از مخالفت با مشیت خداست.»[2]

این فرد که حتی در میان اعضای منافقین هم به «بی‌غیرتی» شهرت یافت هیچگاه نتوانست از ننگ این اقدام شرمانه، رهایی یابد و گاه‌ و بیگاه مورد طعنه‌ی دوست و دشمن، قرار می‌گیرد. یک نمونه، مربوط می شود به رویارویی یکی از آزادگان سرافراز با ابریشمچی در سالهای اسارت که طبق یک نقشه‌ی هوشمندانه جمله‌ی کاری و اصلی را به او می‌گوید:
«قربان من شنیدم شما همسری رو که براتون خیلی عزیز بوده، دو دستی هدیه کردین به آقای رجوی.»
تا این را شنید، صورتش تا بناگوش سرخ شد...ادامه دادم: «بخاطر این محبتی که به آقا مسعود کردین، من باید پشت دست شما را بوس کنم.» [3]

و البته تعجب نخواهید کرد اگر اضافه کنم که این فرد معلوم الحال در سالهای جنگ تحمیلی علیه کشور عزیزمان، به عنوان «رابط اصلی تحویل اطلاعات جمع آوری شده توسط سازمان مجاهدین خلق به مسوولان حزب بعث عراق» شناخته می‌شد. این اطلاعات ابتدا توسط تیم های شنود در مرز ایران و عراق ضبط و جمع آوری می‌شد و سپس توسط بخش دیگری به نام "سیستم تخلیه اطلاعات تلفنی" که در آلمان و فرانسه فعالیت داشت تکمیل می‌گردید و در نهایت، توسط ابریشمچی و به‌طور حضوری در اختیار بالاترین مقامات حزب بعث قرار می گرفت.
همچنین ابریشمچی در تمامی نشست‌های سرّی منافقین با رییس وقت سازمان امنیت حزب بعث عراق (ژنرال حبوش) حضور داشت و در این نشست‌ها برای گرفتن امکانات و تجهیزات، برای ترور شخصیت‌ها در داخل ایران، چانه‌زنی می‌کرد.[4]

و این داستان شخصی است که در میان لجن‌زار منافقین، از شدت تعفن، خودنمایی می کند و کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس و رسانه هایی مثل بی‌بی‌سی و صدای‌آمریکا، با تمام توان از او و هم‌قطارانش حمایت می کنند و هرگونه امکاناتی هم در اختیارشان قرار می‌دهند.

پاورقی:

1- چنین حالتی، انسان را به یاد مجرمانی می‌اندازد که حتی در جهنم هم ممتاز هستند! «كسی كه با زن شوهردار زنا كند پس در جهنم از عورت هر دو چرك خارج می‌شود به مقدار پانصد سال راه، و اهل جهنم از بوی گند آن دو در اذیت خواهند بود و عذاب‌شان از همه شدیدتر است.» (وسایل الشیعه/باب16/ ص247)

2- «بحران در خط مشی»/ حبیب‌الله پیمان

3- «حکایت زمستان»/ سعید عاکف

4- هابیلیان