همه فضاسازیهای فیلم در جهت همراه کردن مخاطب کم سنوسال و تأثیرگذاری روی او انجام شده است.
فوت کوزهگری، در فیلمهای مارول این است که میدانند کجای فیلم جدی باشند و کجا سر شوخی را باز کنند. حد و اندازه شوخی و جدی هم رعایت میشود؛ نه آنقدر جدی که باتوجهبه آبکی بودن داستانهایشان مسخره شوند و نه از شدت شوخی، بینمک شود. در خیلی از فیلمهای مارول، مرز این دو را حفظ میکنند و در نهایت، این کمپانی سرگرم میکند و با اکران هر فیلم، پولدارتر از فیلم قبل!
این موضوع از اولین فیلم مارول شروع شده و فیلم «نگهبانان کهکشان» بر همین رویه باقی است. کارگردان فیلم (جیمز گان) از همین فوت کوزهگری بهره برده و از اولین نسخه نگهبانان کهکشان و حتی دو سکانس اول آن فیلم، این موضوع کاملاً قابلرؤیت است.
در سکانس اول، با نشاندادن پسر بچهای که شاهد آخرین لحظات زندگی مادر روی تخت بیمارستان است، مخاطب را منقلب میکند و در سکانس بعدی، با واکمن قدیمی که روی کمربند مرد جوانی وصل شده و قبلاً در دست پسربچه دیده شده، موسیقی پخش میشود و حرکات موزون، وجه شوخطبعی فیلم را نشان میدهد.
فانتزی بودن این فیلم در حدی است که برخی فیلمهای دیگر مارول، با وجود علمی ـ تخیلی بودن جلوی این فیلم، معمولی و رئال به نظر میرسند. با وجود فضای فانتزی فیلم، کارگردان بهخوبی جدی و شوخی را میزان کرده و به کار برده، تا در نهایت، با فیلمی مسخره و سبک مواجه نگردیم.
او میدانسته چقدر از هرکدام اضافه کند، برای همین، در خیلی از لحظات فیلم، کاملاً درگیر احساسات شخصیتها هستیم و در مواقعی هم تماشای فیلم بهواسطه همراهکردن اکشن ماجرا با دیالوگهای خندهدار، لذتبخش و سرگرمکننده است.
در فیلم نگهبانان کهکشان، شخصیتِ درخت سخنگویی داریم که در فیلم دوم، بهصورت یک نهال به تصویر درآمده است که نسبت به فیلم اول، خیلی کوچک است.
تمام کلماتی که برای حرفزدن استفاده میکند، این سه کلمه است: «من گروت هستم» که توسط راکت (راکون دانشمند و خلبان فضاپیما) و دیگران، منظور گروت هر دفعه با همین کلمات ولی مفاهیم متفاوت فهمیده میشود.
تابهحال چند تا کلیپ خندهدار از کودکان دیدهاید که عکسالعملهای معصومانهٔ آنها را در دورانی که از دنیای اطرافشان هیچچیز نمیدانند، نشانمان میدهد. کارگردان انگار چنین کلیپهایی را در طول فیلمش با استفاده از معصومیت بچه گروت جاساز کرده که بهخوبی، هم به خورد فیلم رفتهاند و اینطوری از شیرینی کودکانهٔ نهال کوچکش (به قول یاندو، پدرخوانده شخصیت اول فیلم که مخاطب را به یاد جن آبیرنگ که در فیلم علاءالدین از چراغ قدیمی بیرون میآمد، میاندازند) بهره برده است. گروت کوچولو، وقتی همه ترسیدهاند روی صندلیاش دراژه میخورد؛ بین مبارزهای که همه کتککاری میکنند، او میرقصد و احوالپرسی میکند، و کلی برایش توضیح میدهند که چه میخواهند و او دست آخر و درحالیکه معلوم است هیچچیز نفهمیده، فقط میگوید «من گروت هستم.»
از حضور چنین شخصیتی در نسخه دوم و شروع نسخه اول فیلم، با ماجرایی که برای یک پسربچه رخ میدهد (ربوده شدن توسط یک سفینه فضایی) بر میآید که مخاطب اصلی در مقام تأثیرگذاری، ردههای سنی کودک و نوجوان در نظر گرفته شده و برای بزرگسالان حوزه سرگرمی و گیشه مدنظر سازندگان است.
این فیلم باتوجهبه شخصیت بد فیلم به نام «ایگو» که پدر واقعی شخصیت اول فیلم استارلرد است و او و مادرش را در کودکی رها کرده و به سیارهاش بازگشته، روایتی از معضل حال حاضر جامعه غربی است؛ کودکانی که بدون حضور پدر به بزرگسالی میرسند درحالیکه این خلأ و کمبود را همراه خود دارند و بر تمام زندگی آنها سایه میافکند.
همه فضاسازیهای فیلم در جهت همراهکردن مخاطب کمسنوسال و تأثیرگذاری روی او انجام شده است؛ الگویی که چنین مخاطبی از فیلم میگیرد فقط تقلید از ظاهر قهرمانان فیلم است که به خرید نمادها و لباسهای قهرمانان فیلم و در نهایت بالارفتن گردش مالی کمپانی سازنده از فروش محصولات جانبی میانجامد.