فقط رضای خدا را در نظر داشت

23:45 - 1392/11/20
رهروان ولایت ـ یکی از بازاری‌ها گفته بود: «بازاری‌ها برای خاطر شما چه کردند و چه کردند...» حضرت امام فرمودند: «اگر برای خدا کردند،که خدا اجرشان بدهد، باید بکنند. اگر برای من کردند، من چیزی ندارم بدهم.»
پیر جماران

«خلاف طریقت بود کاولیاء
تمنا کنند از خدا جز خدا»[1]

کتاب «اسرار هزار ساله »، نوشته شد و به تمام مقدسات اهانت گردید و از زیارت قبور و مشاهد ائمه علیهم‎السلام انتقاد شده بود. حضرت امام خمینی رضوان‎الله‎تعالی‎علیه، آن زمان، یک مدرس عادی اسفار  بودند و هنوز حتی تدریس فقه و اصول را شروع نکرده بودند.

ایشان درس را تعطیل کردند و بعد معلوم شد که به تهیه جوابی برای این کتاب مشغول شده‎اند. بر اثر کار زیاد روی این جواب، چشم شریف ایشان ناراحتی پیدا کرده بود، به‌ نحوی که در آن ایام مجبور شدند از عینک دودی استفاده کنند. حاصل زحمت ایشان، کتاب «کشف الاسرار» است که در پاسخ به کتاب «اسرار هزار ساله»، به خط زیبای خودشان، تالیف کرده‌اند.

از راه تواضع  زیاد و روحیه شاگردپروری، قبل از چاپ، آن نوشته را به حقیر دادند و فرمودند: «اگر نظری دارید، بیان کنید.» بنده از مطالعه آن دریافتم که جای هیچ‌گونه حرفی نیست و آن‌چه گفتنی بوده است، ایشان فرموده‌اند و مطلب باقیمانده‌ای ندارد.

در چاپ‌های اولیه، حضرت امام، رضوان‎الله‎تعالی‎علیه، راضی نشدند که نام مولف بیاید و در توجیه عدم رضایت خود فرمودند: «من این کتاب را برای رضای خدا نوشته‌ام، نه برای نام‎آوری خودم.»[2]

«من ترک عشقبازی و ساغر نمی کنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم»[3]

آری معیار ارزیابی و رفتار انسان، انگیزه و هدف اوست و در واقع اخلاص، روح عمل است که به آن حیات می‌بخشد. امام صادق علیه‎السلام در بیانی فرمودند: «العَملُ الخالِصُ، الذي لا تُريدُ اَنْ يَحْمدَكَ عَليه اَحدٌ اِلاّ اللهُ عزّوجلّ»،[4]؛ «عمل خالص آن است‌كه نخواهي كسي جز خداي عزوجل، تو را بر انجام آن كار بستايد»

در سراسر زندگی حضرت امام(ره)، روحیه اخلاص موج می‌زد و همین امر عامل مقرب شدن  ایشان در نزد حق‌تعالی بود. چنان‌چه حضرت علی علیه‎السلام در این زمینه فرموده‌اند: «تَقَرُّبُ العَبدِ إلَى اللّه سبحانَهُ بِإخلاصِ نِيَّتِه»،[ 5]؛«مقرّب شدن بنده به خداوند سبحان، با خالص كردن نيّت او است» و به طور کلی آن‌چه که برای ایشان مهم جلوه می‌نمود رضای حق‌تعالی بود و همین توصیه را هم به دیگران داشتند.

اوایل نهضت بعضی از روحانیون در قم به زندان افتاده بوند که مرحوم شهید محلاتی هم از جمله آن‌ها بود. امام همان اوایل آن‌ها را جمع کرده و فرموده بودند: «اگر برای من این کار را کردید و زندان رفتید، من نه پاداشی دارم به شما بدهم، نه این‌که اقدامی می‌توانم بکنم. خوب، التماس دعا! برای من این کار را نکنید. اگر برای خدا می‌کنید، صبر کنید و از این چیزها باکی نداشته باشید و کار خودتان را انجام بدهید.»[6]

چنین ماجرایی هم در تهران اتفاق افتاده بود. بعد از آزادی امام از قیطریه، عده‌ای از بازاری‌های تهران، ناهاری ترتیب داده بودند و امام هم در همان جلسه سر سفره نشسته بودند. یکی از بازاری‌ها گفته بود: «بازاری‌ها برای خاطر شما چه کردند و چه کردند...» امام گفته بودند: بیخود کردند! همه تعجب کرده بودند که این چه حرفی است! بعد امام فرموده بودند: «اگر برای خدا کردند، که خدا اجرشان بدهد، باید بکنند. اگر برای من کردند، من چیزی ندارم بدهم.»[7]

------------------------------------

پی‌نوشت:

[1].سعدی
[2].خاطرات آیت الله سید عزالدین زنجانی،پا به پای آفتاب،ج3، ص187
[3].حافظ
[4].کافی،ج2،ص16
[5].غررالحکم و دررالکلم،ص317
[6].محمد رضا ناصری،پا به پای آفتاب،ص266
[7].همان

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 2 =
*****