چرا والدین حقیقت مرگ را به کودک نمی‌گویند

10:26 - 1393/09/02
چکیده: وقتی کودک در صمیمی‌ترین تجارب خود که تجربه‌ی واقعی اوست، شاهد مراسم خاکسپاری می‌شود و با گوش خود از دیگران می‌شنود که « إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ؛ [بقره /آیه 156] ما از خداییم و به سوی خدا باز خواهیم گشت» لطافت مرگ را درقالب ابزاری برای پیوستن به وجود متعالی می‌یابد که این خود بالاترین فضیلت اخلاقی است.
کودک

رهروان ولایت ـ یکی از مسائل مهمی که انسان‌ها همواره برای مقابله با آن دچار مشکل هستند، ترس از مرگ و پایان یافتن زندگی است. مرگ یکی از زوجین نه تنها اثرات عمیقی بر دیگری می‌گذارد و چه بسا عقاید مذهبی او را نیز به چالش بکشاند، چالش بزرگ‌تری در پی دارد و آن صحبت کردن اعضای خانواده با کودکان درباره مرگ والدین است.

شاید یکی از دلایل این مسأله، اضطراب اطرافیان کودک درباره حقیقت مرگ باشد و این‌که آن‌ها همواره سعی می‌کنند فرزندانشان را به دور از هرگونه پریشانی حمایت کنند و محیط امن و راحتی را برای آن‌ها فراهم آورند.نکته اساسی این است که والدین چگونه می‌توانند درباره حقیقت مرگ در زندگی، با فرزندانشان صحبت کنند و به همه سوال‌های آن‌ها در این زمینه پاسخ دهند و حتی برای سوالات نپرسیده فرزندانشان درباره مرگ جسمانی و همچنین برای بسیاری از سوال‌های معنوی که حتی خود بزرگسالان نیز در فهم و درک آن دچار مشکل هستند،  پاسخی منطقی بیایند؟ 

حضرت علی علیه السلام در مورد اسرار و رموز مرگ می‌فرمایند:«هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبه ‌رو خواهد شد؛ چرا که اجل کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است. وه! که چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! اما خواست این بود که این اسرار هم‌چنان فاش نشود! هیهات! چه دانشی سر به مهر!.»[1] پس در میان این پدیده‌های فانی، تنها انسان است که از این سرنوشت، یعنی مردن، خبر دارد. همه جانداران می میرند، ستارگان و کهکشان ها فرو می پاشند، اما نمی دانند که می میرند و نمی فهمند که خواهند مرد! جز انسان که می داند و می فهمد که خواهد مرد. انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه نیست، بلکه به تدریج با مفهوم مرگ آشنا می شود.

 حال در این میان صحبت کردن والدین با کودک در زمینه مرگ باعث می‌شود کودک مرگ را بخشی از زندگی خود بداند. در مقابل، تمرکز والدین بر زندگی مادی و عدم توجه به زندگی پس از مرگ، موجب انتقال این باور به فرزندان شده، که آنان را در مواجهه با این حقایق با مشکل مواجه سازد.

 امیر مومنان علی علیه السلام چه زیبا می‌فرمایند:« با مرگ، دنیا پایان می‌پذیرد».[2] در حقیقت ما باید به کودکان بیاموزیم که با مرگ افراد، خاطرات آنان در ذهن ما خواهد ماند و روان‌ ایشان بدون پوشش تن به زندگی ادامه خواهد داد. باید این موضوع را به کودکان بیاموزیم که مرگ آخر همه چیز نیست و افراد پس از مرگ در جهان دیگری زندگی می‌کنند و می‌توانند به اندازه‌ی رفتارهای مناسبی که داشتند، از نعمات اخروی بهره‌مند شوند. علاوه بر این، کمک به فرد بازمانده برای ایجاد ارتباط با وجود متعالی نیز از روش‌هایی است که می‌تواند به فرد التیام بخشد و به او کمک کند تا از طریق جانشین‌سازی کودک بتواند خداوند را جانشین فرد از دست رفته کند.

بهترین روش صحبت کردن با کودکان، روش صحبت واقعی و عینی است؛ به این معنا که هرچه صحبت‌ها و گفتگوها عینی‌تر، ملموس‌تر و واقعی‌تر باشد، کودکان بهتر می‌توانند آن مسأله را درک کنند و کمتر به دنبال پاسخ‌های ناصحیح و انحرافی کشیده می‌شوند.

متأسفانه گاهی والدین به دلایل مختلفی مانند عدم اطلاعات کافی، بی‌حوصلگی، دست‌کم گرفتن ذهن کودک و کم‌اهمیت دانستن سوالات او از دادن پاسخ‌های عینی و واقعی به کودکان طفره می‌روند یا به‌قدری مسأله را سخت و پیچیده توضیح می‌دهند که کودک دجار سردرگمی می‌شود و نه‌تنها پاسخ سوالش را دریافت نمی‌کند، بلکه به مشکلات شناختی او نیز افزوده می‌شود.

توضحیاتی چون «به مسافرت رفتن»، «سفر به خارج از کشور» و «خوابیدن» نمی‌تواند یک جواب قانع کننده باشد. زمانی که همان ابتدا مرگ را برای کوکان توضیح می‌دهیم، باید از کلمات عینی استفاده کنیم؛ زیرا صحبت کردن درباره‌ موضوعات معنوی ممکن است باعث سردرگمی کودکان شود. برای نمونه، والدین باید از گفتن این جملات خودداری کنند:« پدر به سفر آخرت رفته است» یا «مادر به خواب رفته است».

کودکان خودمحورند و این کلمات قبلا این معنا را برای آن‌ها داشته که والدین باید کودکان را به همراه خودشان می‌بردند. در مثال‌های بالا، کودکان ممکن است فکر کنند که « اگر من به خواب بروم، ممکن است دیگر بیدار نشوم» یا « اگر مامان به سفر شغلی برود، ممکن است هیچ‌وقت برنگردد».

پس از این‌که کودکان ابعاد جسمانی مرگ را درک کردند، می‌توان بعد معنوی مرگ را طی دو مرحله در مشاوره گنجاند: اول، از نظر احترام به فردی که زندگی‌اش خاتمه یافته و دوم، ایجاد روشی برای به دوش کشیدن بار فقدان والدین برای خانواده حتی کودکان.

که این مسئله اغلب منجر به گفتگوی علنی درباره نظام عقاید مذهبی و معنوی کودکان می‌شود تا آن‌ها بتوانند به حقیقت مرگ معنا ببخشد.

زیرا این ارتباط با فرد فوت کرده، پایه‌ای برای ارتباط کودک با عالم غیب می‌شود. از همه مهم‌تر این‌که، مناسک و آداب و رسومی که هنگام مرگ برگزار می‌گردد و کودک در فرآیند این مناسک ورزیده می‌شود همگی مسائل اخلاقی هستند، از نمادهای به کار گرفته شده در مراسم خاکسپاری گرفته تا مناسک عزاداری و خواندن دعاهای متداول و سوره‌های شریفی که برای شادی روح فرد مرحوم خوانده می‌شود.

کودک با تجربه کردن این مناسک مقدس، اخلاق را به صورت تجربی می‌آموزد. حقیقت مرگ، یک پدیده‌ی روان‌شناختی معنوی است و در عین حال معراج انسانی نیز تلقی می‌شود.

وقتی کودک در صمیمی‌ترین تجارب خود که تجربه‌ی واقعی اوست، شاهد مراسم خاکسپاری می‌شود و با گوش خود از دیگران می‌شنود که « إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ؛ [بقره /آیه 156] ما از خداییم و به سوی خدا باز خواهیم گشت» لطافت مرگ را درقالب ابزاری برای پیوستن به وجود متعالی می‌یابد که این خود بالاترین فضیلت اخلاقی است.

........................................
پی نوشت ها:

 [1] :« أيها الناس، كل‌ امرى لاق‌ ما يفر منه‌ فى فراره؛ والأ‌جل‌ مساق‌ النفس، والهرب‌ منه‌ موافاته. كم‌ اطردت‌ الأ‌يام‌ أبحثها عن‌ مكنون‌ هذا الأ‌مر فأبى ا اً‌لا اًخفأه. هيهات! علم‌ محزون!» [نهج‌البلاغه، (صبحي‌ صالح) خطبة‌ 149/1]

[2]: «وبالْموْت تُخْتمُ الدُّنْيا، وبالدُّنْيا تُحْرزُ الاْخرةُ،»؛ [نهج البلاغه/ خطبه156] 

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 1 =
*****