رهروان ولایت ـ یکی از سوالاتی که همیشه و در طول تاریخ مطرح بوده است، این است که اهل سنت میگویند اگر امیرالمومنین(علیهالسلام) از جانب پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به عنوان امام و پیشوای امت منصوب شد و مردم با او بیعت کردند، پس چرا صحابه جلیلالقدر بعد از بیعت با خلیفه اول قیام نکردند و به خلافت او راضی شدند؟ آنان با جان و دل دستورات پیامبر را اطاعت میکردند، پس چرا در این مورد اطاعت نکردند؟
پاسخ این سوال این است که عامل اصلی به خلافت رسیدن، خلفای سهگانه «سکوت خواص» و عدم حمایت از امیرالمومنین(علیهالسلام) بود؛ با بررسی تاریخ سقیفه خواهیم دید که بسیاری از صحابه در سقیفه بنی صاعده حضور نداشتند و در جریان مشورت و بیعت قرار نگرفتند، از بنی هاشم نیز هیچ کسی حاضر نبود تا در بیعت شرکت کند، اما با این حال زمانیکه خلیفه اول به خلافت رسید، غالب بزرگان مدینه سکوت کردند و بیتفاوت از کنار این قضیه گذشتند، انگار برای آنان فرقی نمیکرد چه کسی خلیفه باشد و یا ممکن است از جنگیدن خسته شده باشند که دیگر حاضر به جنگ و حمایت از امیرالمومنین(علیهالسلام) نشدند.
«ابن ابى الحديد معتزلی» از بزرگان اهل سننت جریان سقیفه را اینچنین نقل میکند: «براء بن عازب» مىگويد: من هميشه از محبان بنىهاشم بودم. چون رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) رحلت كرد من ترسيدم كه مبادا قريش براى خارج كردن امر خلافت از بنىهاشم، اجتماع كنند. من مرتب نزد بنىهاشم كه در حجره پيامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) برای دفن بدن مبارکش جمع شده بودند رفت و آمد مىكردم، و از وجوه و بزرگان قريش نیز جويا مىشدم، و اگر يكى از آنها را نمىيافتم، سوال مىکردم و پيوسته در اين احوالپرسى بودم كه ناگهان ابوبكر و عمر را نيافتم. شخصى گفت: آنها در سقيفهی بنىساعده هستند و شخص ديگرى گفت: مردم با ابوبكر بيعت كردند.
پس از مدتی کوتاهی با ابوبکر مواجه شدم، همراه با او عمر و ابو عبيده و جماعتى از اصحاب سقيفه بودند. و همه آنان دامن لباسهاى صنعانى را بر كمر بسته بودند، و هر كس كه عبور مىكرد را محكم مىزدند و به طرف جلو مىآوردند و دست او را بر دست ابوبكر براى بيعت میکشیدند، چه میخواست، و چه نمیخواست.
من از ديدن اين منظره، بىتاب شدم، و از آنجا به سرعت به سوی بنىهاشم آمدم، ديدم كه درِ خانهی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) كه در آن بنیهاشم مشغول تجهيز آن حضرت بودند بسته است. من در را محكم كوفتم و گفتم: مردم با «ابوبكر بن ابى قحافه» بيعت كردند. بعضى از بنیهاشم گفتند: هيچگاه مسلمين بدون ما تصمیم تازهای نخواهند گرفت، و ما اولى و سزاوارتريم به محمد. سپس «عباس بن عبد المطّلب» عموی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) گفت: «فعلوها و ربّ الكعبة: سوگند به پروردگار كعبه كه كردند درباره خلافت، آنچه را مىخواستند».[1]
البته اینچنین نیست که همهی صحابه در مقابل این بیعت چند نفره در سقیفه سکوت کرده باشند، بلکه برخی از آنان قیام کردند و در خانهی امیرالمومنین جمع شدند و به خلافت خلیفه اول راضی نبودند و قصد قیام داشتند؛ تاریخ نام این افراد را ثبت کرده است از جمله آنان میتوان به «مقداد» ، «سلمان» ، «اباذر» ، «عبادة بن صامت» ، «ابو هيثم بن تيّهان» ، «حذيفه» و «عمار» اشاره کرد.
اما بیشتر مردم مدینه سکوت کردند و اهل قیام نبودند، چرا که تاریخ گواه است در همان روزهای اولیه به خلافت رسیدن خلیفه اول، جماعتی به دور على بن ابیطالب(علیهالسلام) گرد آمدند، و از او تقاضا مىكردند كه بيعتشان را قبول كند، حضرت به آنها فرمود: «اغدوا على هذا محلّقين الرّؤوس. فلم يغد عليه الّا ثلاثة نفر: شما براى انجام اين امر، فردا صبح نزد من بیایيد با سرهاى تراشيده، اما از آن جماعت، تنها سه نفر آمدند».[2]
بنابراین میتوان نتیجه گرفت عامل اصلی به خلافت رسیدن خلیفه اول و کنار گذاشتن امیرالمومنین(علیهالسلام) سکوت مردم و به خصوص خواص و بزرگان مدینه در برابر کار انجام شده و عدم حمایت از امیرالمومنین(علیهالسلام) بود. آنان یا به دلیل ترس از مرگ، یا به دلیل خستگی از جنگهای متعدد، یا به دلیل کینه از امیرالمومنین(علیهالسلام) یا هر دلیل دیگری سکوت کردند و با عدم حمایت از امیرالمومنین(علیهالسلام) اجازه دادند، خلافت غصب شود و از مسیر اصلی خود منحرف شده و به دست دیگران افتد.
--------------------------------------------
پینوشت
[1]. شرح نهج البلاغة، دار إحياء الكتب العربيّة، ج 1، ص 219 تا ص 221؛ تاريخ يعقوبى، طبع بيروت، ج 2، ص 123.
[2]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 123 تا ص 126؛ اسد الغابة ج 5، ص 618 از چاپ قديم، و از چاپ جديد ج 7، ص 393.