چکیده:واژه وفات، معنای عام دارد و شامل هر نوع مرگ _ اعم از مرگ طبیعی و یا قتل و شهادت _ میشود. از اینرو اگر به جای واژه شهادت، از واژه وفات برای شهید و مقتول استفاده کنیم هیچ منافاتی با شهادتش ندارد چرا که شهادت، مصداقی از وفات است. بنابراین استفاده از واژه وفات برای حضرت زهراء(علیهاالسلام) دلیلِ بر شهیده نبودن حضرت نمیشود.
شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) در اعتقاد شیعه از مسلّماتی است که هرگز در آن تردید و شکی وجود نداشته است. آنچنان این عقیده با اعتقاد شیعه عجین بوده که گویی اعتقاد به این موضوع در شیعه مدخلیت دارد. غالب اهل سنت که با این عقیدهی شیعه مخالفند و برای پرده پوشانی بر این حقیقت تاریخی، به هر دری میزنند تا این حقیقت را توجیه و انکار نمایند و دست به تحریف تاریخ زده و تلاش میکنند شهادت حضرت را کتمان کرده و آن را مرگی طبيعی جلوه دهند. در این راستا، گاه به شبهاتِ آنچنان سخیف و سست و سطحی تمسک میکنند که حاکی از کج فهمی و عناد آنها دارد.
اگر اندکی بر برخی سایتهای اهل سنت و وهابیت مرور داشته باشیم به شبهات بسیار سخیف و سطحی برمیخوریم در یکی از سایتهای اهل سنت آمده: «حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) شهید نشده است و برای او در طول تاریخ تعبیر وفات شده است. شهادت حضرت در سال 1371شمسی ساخته شد؛ زیرا اگر به تقویم ایران تا قبل از سال 1371 بنگرید هرگز هیچ حرفی از شهادت نمییابید و هیچ حرفی از عزاداری فاطمیه نبود. تا سال ۱۳۷۱ هجری شمسی در روز سوم جمادی الثانی خبری از وفات و شهادت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) در تقویم ایران نیست و فقط به وفات ایشان در۱۳ جمادی الاولی اشاره شده است. پس از سال 1371 در تقویمها به جای کلماتی مانند «رحلت» و «وفات»، کلمه شهادت درج میشود. و در سال 1379 مجلس شورای اسلامی این روز را تعطیل رسمی اعلام میکند. پس ماجرای شهادت، قدمت تاریخی ندارد و فقط 23 سال است که سر برآورده».[1]
چقدر این شبهه مضحک و سخیف است! به خیال واهی خودشان میپندارند که با این شبهه سطحی شیعه را ضربهفنی کردهاند!
پاسخ نقضی شبهه
آیا عمر بن خطاب وفات کرده است؟ تمام مورخان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که خلیفه دوم اهلسنّت توسط ابولؤلؤ کشته شد. امّا میبینیم خود آنها در کتابهایشان همواره از کلمه «وفات» درباره عمر استفاده کردهاند. آیا این، دلیل میشود که بگوییم کشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ دروغ است و عمر اصلاً کشته نشده و در بستر بیماری جان داده است؟! طبری در تاریخ خود مینویسد: «گفته میشود فتح شهر ری، دو سال پیش از «وفات» عمر بوده است».[1] حتی هیثمی در کتابش بابی را با عنوان «باب وفاة عمر» قرار داده است.[3] و موارد بسیار دیگر که جهت رعایت اختصار از بیان آنها خودداری میکنیم.[4]
در ثانی: بر فرض که چنین باشد، آیا تقویم میتواند ملاک درستی یا نادرستی وقایع و اعتقادات باشد؟ درج شدن یا نشدن در تقویم مگر معیاری برای وجود یک حقیقت تاریخی است؟! قطعا آنچه که در تقویمها ذکر شده، وحی منزل و کلام خدا و معصوم نیست که بدون خطا و اشتباه باشد که البته در تعبیر «وفات حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)» اشتباه تاریخی رخ نداده است که بخواهیم این تعبیر را ملاک و معیار برای سنجش تاریخ قرار دهیم.
پاسخ حلّی شبهه
اولا: کلمه "وفات" به معنای مرگ است و معنای عامی دارد که شامل هر مرگی اعم از مرگ طبیعی و قتل و شهادت میشود. از اینرو به هر شهادت، نیز مصداق وفات است. در تایید این سخن، علاوه بر رجوع به معاجم لغوی، با نگاه به کتب معتبر اهل سنت و شیعه به این موضوع پی میبریم که نسبت به شهادت، کلمه وفات را به کار بردهاند.
چنانکه در شهادت امیرمؤمنان، امام حسین، جعفر طیار، حمزه سیدالشهدا(علیهمالسّلام) و نیز دربارهی خلیفه دوم و سوم اهلسنت، کلمه وفات به کار رفته است در حالی که هیچ کس درباره این افراد ادعّا نکرده آنها به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشند. به مواردی از این قبیل اشاره میکنیم:
1. «امام حسین(علیه السّلام) پس از "وفات" پدر بزرگوارش، ده سال با برادرش امام حسن(علیه السّلام) و ده سال پس از وی زندگی کرد».[5]
در روايات اهل سنت نيز در باره امير مؤمنان(عليهالسلام) از كلمه «وفات» استفاده شده است: «عمرو بن حبشی گفت: حسن بن علی، پس از وفات علی، ما را خطاب نمود و فرمود: دیروز مردی از میان شما مفارقت نمود که پیشینیان از او در علم سبقت نجستند......».[6] «ابن عباس پس از وفات علی و دفن او، به میان مردم آمد و گفت: امیرمومنان _ که خدا رحمتش کند _ در حالیکه نیکوکار و پرهیزکار و عادل و مرضیّ خدا بود، وفات نمود».[7]
آیا میشود گفت: مقصود از عبارات بالا این است که امیرمؤمنان(علیهالسّلام) با ضربت شمشیر به شهادت نرسیده و در بستر مرگ وفات نموده است؟!
2. استفاده از واژه «وفات» در شهادت امام حسین(علیهالسّلام) نیز تکرار شده است. طبرسی در کتاب احتجاج خود درباره شهادت امام حسین(علیهالسّلام) از واژه «وفات» استفاده نموده است: «محمد بن حنفیه پس از "وفات" برادرش حسین بن علی(علیهماالسّلام)...».[8] و یا ابن شهر آشوب در کتاب خود روایتی از رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) نقل مینماید که حضرت از واژه «وفات» در شهادت امام حسین(علیهالسّلام) استفاده نموده است: رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) درباره امام حسین(علیهالسّلام) فرمود: «آگاه باشید به زودی امّت من حسین(علیهالسّلام) را میکشند، هر که او را پس از "وفاتش" زیارت نماید خداوند ثواب یک حجّ مرا برای او ثبت میکند».[9]
3. حضرت حمزه عموى رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) در ميان شيعه و سنى به «سيد الشهدا» مشهور است، در عين حال درباره او از كلمهی «وفات» استفاده شده است.[10]
4. شهادت جفعر بن ابوطالب از ديدگاه شيعه و سنى قطعى است؛ اما در عين حال درباره وى نيز كلمه «وفات» به كار برده شده است: «عایشه گفت: آنگاه که خبر وفات جعفر رسید در چهره رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) حزن و اندوه را دیدیم».[11]
5. عثمان بن عفان، در زمان خلافتش توسط صحابه كشته شد، اهل سنت او را شهيد مىدانند؛ اما در عين حال درباره او از كلمه «وفات» استفاده كردهاند.[12]
سخاوى از بزرگان اهل سنت در مطلبى درباره اميرمؤمنان(عليهالسلام)، عمر بنخطاب و عثمان از كلمه "وفات" استفاده مىكند: «وفات عمر در سال 23(هـ.ق) بود كه در آخر ذى الحجه، شهيد شد. وفات عثمان در سال 35(هـ.ق) بود كه در ذى الحجة همان سال شهيد شد. وفات علی بن ابیطالب در سال 40(هـ.ق) بود كه در رمضان همان سال به شهادت رسيد».[13]
حال، آیا هیچکس گفته چون در برخی کتب از واژه «وفات» در مورد آنان استفاده شده این بزرگواران وفات نموده و به شهادت نرسیدهاند؟
ثانیا: اين كه در تقويمهاى پيش از سال 1372، به جاى شهادت، واژه وفات آمده باشد، دروغى است آشكار. بلی، پيش از انقلاب اينگونه بوده است. بر فرض كه چنين باشد، آيا تقويم مىتواند ملاك درستى يا نادرستى وقايع و اعتقادات باشد؟
جاى بسى تأسف است كه برخى براى اثبات يا رد مطلبى اعتقادی، به چنين ادله سستى استناد مىكنند. از قديم گفتهاند كه: «الغريق يتشبّث بكل حشيش؛ كسى كه در حال غرق شدن است به هر خس و خاشاكى چنگ مىاندازد».
با وجود روايات صحيح السند در كتابهاى اهل سنت مبنى بر هجوم ابوبكر و عمر به خانه صديقه شهيده(سلاماللهعلیها). استناد به چنين دلايلى چه ارزشى دارد؟
پاسخهای دیگری نیز برای این شبههی سست وجود دارد که این مقاله به آن میپردازیم.
__________________________
پینوشت:
[1]. http://vaislamah.com/2018.html
[2]. طبری، أبی جعفر محمد بن جرير (م310)، تاریخ طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج۲، ص۵۳۶.
[3]. هيثمی، علی بن أبی بكر(م807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، قاهره- بیروت، دار الریان للتراث، 1407هـ، ج9، ص74
[4]. «وخطب فاطمة بنت عمر الخطاب رضي الله تعالى عنه، بعد وفاة عمر، وأصدقها مائة ألف....». بلاذری، أحمد بن يحيى بن جابر(م279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص257؛/
«ولا حجة له فی بقاء الصحابة بلا خليفة فی مدة التشاور يوم السقيفة وأيام الشورى بعد وفاة عمر....». نووی، أبو زكريا يحيى بن شرف بن مری، شرح النووی على صحيح مسلم، بیروت، دار إحياء التراث العربی، چاپ دوم، 1392 هـ، ج12، ص205؛/ و
«... وقال حدثتنی بعد وفاة عمر....». ذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، سير أعلام النبلاء، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسی، بیروت، مؤسسة الرسالة - بيروت، چاپ نهم، 1413هـ، ج5، ص132؛/ و
«...فيكون له وقت وفاة عمر ثمان سنين....». ابن قيم جوزيه، حاشية ابن القيم على سنن أبی داود، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ دوم، 1415هـ - 1995م، ج13، ص244؛/ و
«لأنه ولد يوم موت رسول الله صلى الله عليه وسلم وفطم يوم وفاة أبي بكر وبلغ يوم وفاة عمر بن الخطاب وتزوج يوم مقتل عثمان بن عفان وولد له يوم مقتل علی بن أبیطالب». صفدی، صلاح الدين خليل بن أيبك، الوافی بالوفيات، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركی مصطفى، بیروت، دار إحياء التراث، 1420هـ- 2000م، ج16، ص287؛/ و
«ثم دخلت سنة ثلاث وعشرين وفيها وفاة عمر بن الخطاب». قرشی دمشقس، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء، البداية والنهاية، بیروت، مكتبة المعارف، ج7، ص130.
[5]. «و كان مع أخيه الحسن بعد وفاة أبيه عليهم السلام عشر سنين وبقى بعد وفاة أخيه الحسن عليه السلام إلى وقت مقتله عشر سنين». أربلی، أبى الحسن علی بن عيسى بن أبی الفتح(م693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، بیروت، دارالأضواء، چاپ دوم، 1405هـ 1985م، ج۲، ص۲۵۰؛/ و مجلسی، محمد باقر(م1111هـ)، بحار الأنوار، تحقيق: محمد باقر بهبودی، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403 - 1983م، ج44، ص200.
[6]. «عن عمرو بن حبشی قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی فقال لقد فارقكم رجل بالأمس لم يسبقه الأولون بعلم....». إبن أبی شيبة كوفی، أبو بكر عبد الله بن محمد(م235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحاديث و الآثار، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ریاض، مكتبة الرشد، چاپ اول، 1409هـ، ج6 ص371 و ج7، ص476؛/ و شيبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله(م241هـ)، فضائل الصحابة، تحقيق د. وصی الله محمد عباس، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1403هـ – 1983م، ج2 ص600.
[7]. «وخرج عبيد الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس بعد وفاة علی و دفنه فقال: إن أمير المؤمنين رحمهاللهتعالى قد توفی براً تقياً، عدلا مرضياً...». بلاذری، أحمد بن يحيى بن جابر(م279هـ)، أنساب الأشراف، ج1 ص383.
[8]. « محمد بن الحنفية بعد وفاة أخيه الحسين صلواتاللهعليه.....». طبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبیطالب(م548هـ)، الاحتجاج، تحقيق و تعليق و ملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، نجف اشرف، دارالنعمان للطباعة و النشر، 1386 - 1966 م، ج۲، ص ۱۳۶.
[9]. «أما ان أمتی ستقتله فمن زاره بعد وفاته كتب الله له حجة من حججی». ابن شهرآشوب، شير الدين أبی عبدالله محمد بن علی مازندرانی(م588 هـ)، مناقب آل أبی طالب، نجف اشرف، المكتبة و المطبعة الحيدرية، 1345هـ، ج3، ص272.
[10]. «منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله...». عاصمی مكي، عبدالملك بن حسين بن عبدالملك شافعی(م1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الكتب العلمية، ج1 ص426.
[11]. «عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا أَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم الْحُزْنَ …». كتاب المصنف فی الأحاديث والآثار، پیشین، ج3، ص62 و ج7، ص414.
[12]. «ذكر وفاة عثمان بن عفان رضیالله عنه (47 ق هـ 35هـ)». ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد(م597هـ)، الثبات عند الممات، تحقيق: عبد الله الليثی الأنصاری، بیروت، مؤسسة الكتب الثقافية، چاپ اول، 1406هـ، ج1، ص101.
[13]. «... وبالكاف والجيم أيضا: إلى أن وفاة عمر بن الخطاب كانت فى سنة ثلاث وعشرين، وذلك فى آخر يوم فى ذى الحجة شهيدا. وبالهاء واللام: إلى أن وفاة عثمان بن عفان كانت فى سنة خمس وثلاثين وذلك فى ذى الحجة أيضا شهيدا. وباللام والتحتانية: إلى أن وفاة على بن أبى طالب كانت فى سنة أربعين، وذلك فى رمضان شهيدا». سخاوی، الإمام الحافظ شمس الدين محمد بن عبدالرحمن(م902هـ)، الغاية في شرح الهداية فی علم الرواية، تحقيق: أبو عائش عبد المنعم إبراهيم، مكتبة أولاد الشيخ للتراث، چاپ اول، 2001م، ج1، ص315.