بیتردید مراد از نزاع در آیه، نزاع بین مؤمنان است و دو پیامبر یا دو امام، هرگز با یکدیگر نزاع و اختلاف ندارند؛ زیرا معصوم هستند و سرچشمه گفتار و رفتارشان وحی و الهام الهی است.
قرآن کریم اطاعت از سه گروه را برای مؤمنان واجب کرده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛[1] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را اطاعت کنید».
بر اساس عموم روایات شیعه، مصداق اولیالامر، فقط امامان دوازدهگانه هستند[2] که در این آیه، اطاعت از آنها، کنار اطاعت از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و همردیف او آمده است و خدای مهربان این دو اطاعت را در راستای یکدیگر قرار داده است.
مراد از اختلاف و تنازع
قرآن کریم در ادامه آیه بحث از تنازع پیش کشیده است: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»؛[3] «پس هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را [برای داوری] به خدا و پیامبر بازگردانید».
بیشک مراد از اختلاف و تنازع در آیه، اختلاف در احكام و قوانین کلی اسلام است؛ زیرا وظیفه مسلمانان در مسایل مربوط به جزئيات حكومت و رهبرى مسلمانان، اطاعت از اولیالامر است؛ علاوه بر اینکه تشریع جزئیات حکومت و قوانین کلی اسلام با خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و امام تنها نقش مجری احکام را داراست؛ بنابراین نخستین مرجع حل اختلاف مردم در احكام و قوانين اسلامى، خدا و پيامبرش هستند.[4]
مرجع در تنازعات
ازآنجاکه سیاق کلام و خطاب آیه به مؤمنان است، پس نزاع نیز باید بین مؤمنان باشد و هرگز نزاع بین مؤمنان با اولیالامر، یا بین خود اولیالامر، معنی ندارد؛ زیرا خدای مهربان، اطاعت بدون قید اولیالامر را بر مؤمنان واجب کرده است؛[5] علاوه بر اینکه اطاعت بیچونوچرا از اولیالامر هم نشانه عصمت آنهاست و دو معصوم هرگز با هم تنازع ندارند.
نکته قابل توجه اینکه بین دو معصوم[چه پیامبر باشند و چه امام] هرگز تنازع و اختلاف پیش نمیآید؛ زیرا در مقام عصمت، گفتار، رفتار و اندیشه آنها وحیانی میشود. آری! ممکن است الفاظی به ظاهر متفاوت، بین آنها رد و بدل شود؛ مانند گفتوگوی حضرت موسی و هارون علیهماالسلام؛[6] ولی هیچ دلالتی بر تنازع بین آنها ندارد.
بنابراین مراد از این آیه، نزاع بین دو معصوم نیست؛ بلکه نزاع بین مؤمنان است.
پینوشت:
[1]. نساء: 59.
[2]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، اسلامیه، ج1، ص276.
[3]. نساء: 59.
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، اسلامیه، ج3، ص441و 442.
[5]. علامه طباطبائی، محمدحسین، المیزان، اعلمی، ج4، ص389.
[6]. طه: 92-94.