افزودن دیدگاه

تصویر M
نویسنده M در

سلام من ٢٠سالمه منو پسري باهم اشنا شديم واقعا پسر پاكو بي نظيري هست از ٨سالكي ك هنوز بچه بود كار رو شرو كرد هر روز چقد پياده روي ك ب مدرسه برسه بعدشم پياده ١٥كيلومتر بر ميگشت سركار تا شب برسه خونشون پدرش تو رفاه بزرك شده ولي خودش ن چون پدرش معتاد بود از بچگي كار كرد تا خونوادش از هم نپاشه هر موقه ميشينه يجا غذا بخوره پدرش ك الان ترك كرده توهين و تحقير ميكنه بحث ازدواج با منو مطرح كرد ك از خونه بيرونش كردن حالام چون خونشون قمه تو حرم ميخوابه پسر نماز خون و خوبو مهربونه واز دستورات خدا اصلا سرپيچي نكرده هر تهمتي هم ك بهش خونوادش زدن از همون بچگي ك تو دزدي كردي اما اون كار كرده بوده هيچ بي احترامي نكرده اون از ي طرف پدر منم معتاده بحث ازدواج ك مطرح شد ميگه من ب قمي جماعت دختر نميدم و فلانه پول نداره من چيكار كنم واقعا عاشق هميم اما همه جلومون وايسادن واقعا سخته هيچكي درك نميكنه

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 3 =
*****