ائمه مظهر ادب الهی هستند و هرگز سخنان ناروا و زشت از زبانشان بیرون نخواهد آمد.
شبهه: ادبیات زشت و رفتار علی(ع) با مخالفان خود را ببینید دقیقا رفتار مراجع امروز در برخورد با مخالفین چنین است. «علی در مسجد کوفه بود که زنی آمد از شوهرش شکایت داشت. علی به ضرر زن حکم داد. آن زن گفت: به خدا سوگند تو قضاوت درستی نکردی... علی به او نگاه کرد و گفت: تو کذابی، ای گستاخ، ای زباندراز، ای بیشرم، ای کسی که از پشت حیض میشوی...».[1]
پاسخ:
البته شبههافکن در ترجمه لغات زیادهروی کرده و بدترین معانی را برای این الفاظ آورده است تا شبهه خود را داغ کند و القاء کند امیرالمومنین(علیهالسلام) به آن زن فحاشی کرده است.
ما در پاسخ به این شبهه، ناچاریم هم سند این روایت را بررسی کنیم و هم دلالت و محتوای آن را.
بررسی سندی:
در تفسیر فرات کوفی در مورد این داستان دو روایت با دو سند آمده است:
سند روایت اول: «فرات قال: حدثنی أحمد بن يحيى قال: حدثنا محمد بن عمر قال: حدثنا عبد الكريم عن إبراهيم بن أيوب عن جابر عن أبی جعفر عليهالسلام قال: بينما أمير المؤمنين علی عليهالسلام فی مسجد الكوفة إذ أتته امرأة تستعدی...».[2]
سند روایت دوم: فرات قال: حدثنی جعفر بن محمد قال: حدثنا الحسن بن محمد الجدلی قال: حدثنا محمد بن عمرو! قال: حدثنا عبد الكريم عن إبراهيم بن أيوب عن جابر عن أبی جعفر عليهالسلام قال: بينا أمير المؤمنين عليهالسلام فی مسجد الكوفة إذ أتته امرأة تستعدی...».[3]
در دو سندی که فرات کوفی برای این روایت ارائه کرده، تعداد چهار راوی مشترک هستند. ما به بررسی برخی روایان مشترک میپردازیم و سپس به بررسی روایان اختصاصی هر دو روایت خواهیم پرداخت.
1. در هر دو سندِ روایت فرات کوفی، در طبقه اول راویان، شخصی به نام «جابر بن یزید جعفی» است که برخی از رجالیان متقدم شیعه مانند نجاشی در وثاقت او شک کرده و او را دچار اختلاط در حدیث میداند.[4] ابن داوود حلی او را در زمره مجروحین حدیثی ذکر کرده است.[5] و او را در زمره کسانی که دچار اختلاط شدند آورده است.[6] شیخ طوسی نیز او را ضعیف دانسته است.[6] ابن غضائری گرچه جابر را ثقه دانسته، ولی همه کسانی که جابر از آنها روایت کرده، را ضعیف شمرده است.[8]
2. «ابراهیم بن ایوب» راوی طبقه دوم در هر دو سند است. وی نه توثیق شده و نه تضعیف[9] لذا مجهول است.
3. «محمد بن عمرو» راوی طبقه چهارم است. فرات کوفی در سند حدیث اول، «محمد بن عُمَر» آورده و در سند حدیث دوم، «محمد بن عَمرو». گویا این دو، یک نفرند چراکه در هر دو سند، از شخص عبدالکریم روایت نقل کردهاند. در منابع رجالی نیز محمد بن عمر و محمد بن عمرو را یکی دانستهاند. گویا او همان محمد بن عمرو واقفی مذهب است[10] غالب رجالیون شیعه، روایات کسی که واقفی مذهب باشد را مردود و متروک میدانند.[11]
نتیجه بررسی سندی حدیث: در مجموع نمیتوان هیچ یک از دو حدیث را به لحاظ سندی معتبر دانست.
بررسی دلالی حدیث:
این داستان با تفاصیل مختلف در چند منبع شیعی با اسناد مختلف ذکر شده گرچه اسنادشان دچار اشکال است[12] ولیکن کثرت نقل در طرق مختلف، احتمال اینکه این داستان واقع شده باشد را تقویت میکند.
اولا: محدثین، این احادیث را در قالب کرامات امیرالمومنین(علیهالسلام) و علم غیب ایشان آوردند، چراکه امیرالمومنین(علیهالسلام) از آن زن زشتخو، چیزهایی را آشکار ساخت که او مدعی بود جز مادرم و یا قابلهام کسی نمیدانسته است.[13]
ثانیا: الفاظی که شبههافکن آن را به عنوان فحاشی امیرالمومنین(علیهالسلام) به مخاطبش القا میکند الفاظ «کذبتِ» «سلفع» و «سلسع» و «جریة» و «بذیة» و «التی لا تحیض کام تحیض النساء» است.
«کذبتِ» به معنای "دروغ میگویی" است. طبیعی است که وقتی آن زن، امیرالمومنین(علیهالسلام) را در قضاوتش متهم به بیعدالتی و حکمِ جانبدارانه، میکند حضرت وی را تصدیق نکند و خطاب به آن زن بگوید تو دروغ میگویی. حضرت به آن زن نفرمود: «انت کذّابة» در حالیکه شبههافکن برای داغ کردن شبهه و فحش جلوه دادن کلمه «کذبت» آن را در ترجمه به «کذاب» ترجمه کرده است. کذاب یعنی "بسیار دروغگو" این لفظ برای کسی به کار میرود که همواره دروغ میگوید و دروغ برای او عادت شده و یا دروغهای بزرگ میگوید؛ اما «کذبتِ» یعنی تو در این مورد دروغ میگویی که اشاره به یک دروغ دارد.
سلفع معنایش زنی است که در برابر مردان با جرأت و جسور و سلیطه است. جریة و بذیة هرگز فحش نیست، جریه اگر از ریشه «جری» باشد به معنای فرستاده و وکیل و ضامن و خادم و اجیر و کسی که آشکارا وظایفش را انجام میدهد است و اگر از ریشه «جرء» باشد، به معنای زن با جرأت و شجاع و جسور میآید. و «بذیة» به زن فحّاش و بد زبان و بد اخلاق میگویند، چنانکه از متن حدیث نیز آشکار است که آن زن با بد زبانی امیرالمومنین(علیهالسلام) را مورد خطاب قرار میدهد.[14]
اما اینکه امام فرمود: «یا التی لا تحیض کما تحیض النساء» این هم فحش نیست، بلکه إخباری از یک امر غایب و پوشیده است. اما این إخبار غیبی برای این بود که آن زن، عدالت و حکمت امیرالمومنین(علیهالسلام) را زیر سوال برده و آنرا انکار کرده است. امیرالمومنین(علیهالسلام) برای آنکه به آن زن بد اخلاق و بد زبان بفهماند که او حکمش را از روی عدالت و حکمت و علم داده است، به آن زن چیزی را گفت که فقط خود او میدانست نه کسی دیگر. از اینرو آن زن پس از آگاهی به علم غیب امیرالمومنین(علیهالسلام) منفعل شده و در برخی روایات آمده که خطاب به امیرالمومنین(علیهالسلام) گفت: «أخبرتنی بشئ هو فیّ، يا على لا أعود إلى بغضك أبدا»[15] ای علی پس از این، هرگز به بغض و دشمنی تو باز نمیگردم.
برای سلسع نیز در کتب لغت معنایی بیان نشده است، از این رو است که علامه مجلسی فرمود: من برای سلسع معنایی در لغت ندیدم و شاید این لغت از لغات تولیدی باشد. و همچنین احتمال تصحیف و خطای راویان نیز وجود دارد.[16] در هیچ کتاب لغتی، برای واژه سلسع معنایی وجود ندارد.
نتیجه آنکه: در بررسی سند روایت، این حدیث را بسیار ضعیف یافتیم و لذا از درجه اعتبار ساقط است و به آن اعتنایی نمیشود و در بررسی محتوای حدیث نیز حضرت، آن زن را با الفاظ رکیک و زشتی که فحش محسوب شود، مورد خطاب قرار نداد، بر خلاف آنچه که شبهه افکن القا میکند.
________________________________________
پینوشت:
[1]. «بينما أمير المؤمنين عليهالسلام في مسجد الكوفة إذ أتته امرأة تستعدي على زوجها فقضا لزوجها عليها فغضبت وقالت: لا والله ما الحق فيما قضيت وما قضيت بالسوية ولا تعدل في الرعية ولا قضيتك عند الله بالمرضية. فنظر إليها ثم قال : كذبت يا جرية يا بذية يا سلسع ويا سلفع التي لا تحيض من حيث تحيض النساء. قال : فولت المرأة هاربة وهي تقول : يا ويلي لقد هتكت يا ابن أبي طالب سترا كان مستورا. قال : فلحقها عمرو بن حريث فقال لها : يا أمة الله لقد استقبلت عليا بكلام سرني ثم إنه نزعك بكلمة فوليت عنه هاربة تولين! فقالت: إن عليا والله أخبرني بالحق وبما أكتمه من زوجي منذولي عصمتي. قال: فرجع عمرو إلى أمير المؤمنين عليهالسلام وأخبره بما قالت فقال له فيما يقول: يا أمير المؤمنين ما نعرفك بالكهانة! قال له : ويلك يا عمرو إنها ليست بالكهانة مني ولكن الله خلق الارواح قبل الابدان بألفي عام فلما ركب الارواح في أبدانها كتب بين أعينهم مؤمن وكافرو ما هم مبتلين في قدر أذن الفارة ثم أنزل بذلك قرآنا على نبيه صلىاللهعليهوآلهوسلم فقال: (إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ) فكان رسول الله صلىاللهعليهوآله هو المتوسم ثم أنا من بعده والائمة من ذريتي بعدي هم المتوسمون فلما تأملتها عرفت ماهي عليه بسيماها». تفسير فرات الكوفی، ابو القاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفی، تحقیق: محمد الکاظم، ص230، متن کتاب.
[2].، همان، ص230، متن کتاب.
[3]. همان، ص229، متن کتاب.
[4]. «كان في نفسه مختلطا». رجال النجاشی، أبي العبّاس أحمد بن علي النجاشی، المحقق: السيّد موسى الشبيری الزنجانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی (جامعه مدرسین)، ۱۴۱۵ق، ص128، متن کتاب.
[5]. «جابر بن يزيد الجعفي قر ( كش ) مدحه ، روى عن الصادق ( ع ) أنه قال : ( رحم الله جابرا كان يصدق علينا ) وذمه النجاشي وسيأتي في المجروحين». حلی، حسن بن علی، رجال ابن داوود، بیروت، منشورات مطبعة الحیدریة، ۱۳۹۲ق، ص61، و منشورات الشریف الرضی، ص61، متن کتاب.
[6]. حلی، حسن بن علی، رجال ابن داوود، بیروت، منشورات مطبعة الحیدریة، ۱۳۹۲ق، ص61، و منشورات الشریف الرضی، ص61، متن کتاب.
[7]. «جابر بن يزيد الجعفي. = ضعيف». الفهرست، الشيخ الطوسی ابوجعفر محمد بن حسن (م٤٦٠ق)، تحقيق: الشيخ جواد القيومی، موسسه نشر الفقاهة، چاپ اول، 1417ق، ص299، متن کتاب.
[8]. «جابِرُ بنُ يَزيد ، الجُعفيّ ، الكُوْفِيّ ثِقةٌ في نفسِهِ . ولكنْ جُلُّ مَنْ يَروي عنهُ ضَعِيْفٌ ، فمِمّنْ أكْثَرَ عنه من الضُعفاء ، عَمْرُو بنُ شمر الجُعْفيُّ ، ومُفَضَّلُ بنُ صالِح ، والسَكُونيّ ، ومُنْخَّلُ بنُ جميل الأسَديّ». الرجال لابن الغضائری، أحمد بن الحسين الغضائری الواسطی البغدادی، تحقیق: سید محمدرضا حسینی جلالی، قم، دار الحدیث، 1422ق-1380ش، ص110، متن کتاب.
[9]. معجم رجال الحديث، السيد أبو القاسم الموسوي الخوئی، مؤسسة الخوئي الإسلامية، ج1، ص193، متن کتاب.
[10]. «11484- محمد بن عمرو: واقفي، تقدم في محمد بن عمر». معجم رجال الحديث، السيد أبو القاسم الموسوي الخوئی، مؤسسة الخوئي الإسلامية، ج18، ص79، متن کتاب.
«11452- محمد بن عمر [عمرو: واقفي، من أصحاب الكاظم(ع)، رجال الشيخ». همان، ج18، ص66، متن کتاب
[11]. «الرابع [من الشروط المعتبرة فی الراوی]: الایمان و المراد به كونه إمامیاً إثنی عشریاً و قد اعتبر هذا الشرط جمع، منهم الفاضلان و الشهیدان و صاحب المعالم و المدارک ... و مقتضاه عدم جواز العمل بخبر المخالفین و لا سایر فرق الشیعة». مقباس الهدایة فی علم الدرایة، علامه شیخ عبد الله مامقانی، تحقیق: شیخ محمدرضا مامقانی، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1428ق-1485ش، ج1، ص318، متن کتاب.
[12]. مثلا روایت تفسیر عیاشی مرسل است و قابل پذیرش نیست. در سند بصائر الدرجات نیز جابر جعفی و عمر بن شمر وجود دارد که ضعیفند. در روایت اختصاص مفید نیز عمر بن عبدالعزیز و بکّار بن کردم و نیز عیسی بن سلیمان وجود دارد که نجاشی عمر بن عبدالعزیز را مخلط معرفی کرده است و بکّار بن کردم و نیز عیسی بن سلیمان هر دو مجهولند.
[13]. «يا ويلها اطّلع منها علي بن أبي طالب عليه السلام على شيء لم يطّلع عليه إلاّ أمّي أو قابلتي». بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، تحقيق: السيد إبراهيم الميانجی و محمد الباقر البهبودی، دار احیاء التراث، چاپ سوم، ١٤٠٣ق-١٩٨٣م، ج34، ص256، متن کتاب؛ و ج41، ص293، متن کتاب.
[14]. برای مشاهده معانی این لغات رجوع کنید به لسان العرب ذیل لغات «جری» و «بذأ» «سلفع»
[15]. بحار الأنوار، الشيخ محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسی، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، ١٤٠٣ق، ج27، ص224، متن کتاب.
[16]. «ولم أر السلفع والسلسع والمهيع والقردع بتلك المعاني التي وردت في هذه الأخبار، بل بعضها لم يرد بمعنى أصلاً، ولعلّها كانت من لغاتهم المولّدة، ويحتمل تصحيف الرواة أيضا» بحار الأنوار، الشيخ محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسی، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، ١٤٠٣ق، ج٤١، ص٢٩٣، متن کتاب.
«قال الفيروزآبادي : السلفع الصخابة البذية السيئة الخلق ، انتهى والسلسع والسلقلقية لم يظهر لهما معنى في اللغة ، والمعنى الاول للسلقلقية لا نعرف له معنى». همان، ج27، ص224، متن کتاب
شبهه: در تفسیر فرات کوفی روایتی از امام پنجم شیعیان آمده است که امام اول آنان به زنی که به قضاوت او اعتراض کرده بود، فحاشی نموده و سخنان زشتی را نثار او کرده است.
پاسخ: اولا: سند این روایت ضعیف است و هیچ اعتباری ندارد تا به آن اعتنا شود. ثانیا: الفاظی که حضرت امیرالمومنین(علیهالسلام) در خطاب به آن زن به کار برده است هرگز فحش محسوب نمیشود، بلکه بخشی از آن سخنان، خبر دادن از امری غایب و پوشیده است تا آن زن را متوجه کند قضاوتش از روی جهل نبوده، بلکه او حتی بر غیب هم علم و آگاهی دارد.