قصه کودکانه ما همیشه تمیزیم پیش همه عزیزیم

09:43 - 1400/11/28

...روزی روزگاری در کشور هند، طوطی های زیبایی زندگی می کردن. یه روز یکی از اون طوطی ها که طوطی کوچولویی بود و تازه توی مهد کودک ثبت نام کرده بود،  روی شاخه‌ درختی نشسته بود تا زنگ بخوره و سر کلاس بره، که یه‌دفعه دید طوطی پرطلا که از دوستاش توی مهد کودک بود، خیلی ناراحت روی شاخه‌ یه درخت دیگه نشسته. طوطی کوچولو که از دیدن پرطلا خیلی خوشحال شده بود، بالهای کوچولوش رو تکونی داد و پر زد و رفت کنار پرطلا نشست. اون سلام کرد و پرسید: «چی شده پرطلا ؟ چرا این‌قدر ناراحتی؟» پرطلا که خیلی ناراحت بود، سرش را تکونی داد و گفت:«آخه من یادم رفته برم سلمونی پرنده ها و پرهام رو مرتب و کوتاه کنم. مامانم چندبار گفت: پرطلا، بیا  برو حموم تا مثل بقیه دوستات تمیز بشی  ولی من‌که داشتم برنامه کودک شبکه پویا رو نگاه می کردم، به مامانم گفتم: «بعداً میرم... بعداً میرم... بعدشم که خسته بودم و خوابم برد.»
طوطی کوچولو گفت:« حتماً برای همینه که کاکُلِت هم هنوز کثیفه ؟» پرطلا  با تعجب پرسید؟«کاکُلَم!!! مطمئنی که اون کثیفه؟!» طوطی کوچولو خندید و جواب داد: « بله، از اون روز که توی مهد با بچه ها فوتبال بازی کردیم و  تو توپ رو با سرت هِد زدی، کاکل تو کثیف شد و هنوز هم کثیفه!» پرطلا که خیلی ناراحت بود، شروع کرد با بالهاش سرش رو تکوندن و گفت: «یادم رفت تمیزش کنم!»
طوطی کوچولو گفت:«آخه حموم که نری همینجوری موها و تنت کثیف می مونن!»
پرطلا یه خنده ای کرد و با خجالت گفت: «بله... بله... درسته!»...

قصه کودکانه ما همیشه تمیزیم،پیش همه عزیزیم

بسمه تعالی
سلام ... سلام عزیزای دلم، بچه های مهربون و دوست داشتنی من، خوب و سرحال هستین؟! با یه قصه دیگه مهمون خونه های شما شدم، امیدوارم از این قصه مون هم خوشتون بیاد،بریم سراغ قصه:
روزی روزگاری در کشور هند، طوطی های زیبایی زندگی می کردن. یه روز یکی از اون طوطی ها که طوطی کوچولویی بود، روی شاخه‌ درختی نشسته بود تا زنگ بخوره و سر کلاس بره، اما یه‌دفعه دید طوطی پرطلا که از دوستاش توی مهد کودک بود، خیلی ناراحت روی شاخه‌ یه درخت دیگه نشسته. طوطی کوچولو که از دیدن پرطلا خیلی خوشحال شده بود، رفت کنار پرطلا نشست. اون سلام کرد و پرسید: «چی شده پرطلا؟ چرا این‌قدر ناراحتی؟» پرطلا که خیلی ناراحت بود، سرش رو تکونی داد و گفت:«آخه من یادم رفته برم سلمونی پرنده ها و پرهام رو مرتب و کوتاه کنم. مامانم چندبار گفت: پرطلا، بیا  برو حموم تا مثل بقیه دوستات تمیز بشی  ولی من‌که داشتم برنامه کودک شبکه پویا رو نگاه می کردم، به مامانم گفتم: «بعداً میرم... بعداً میرم... بعدشم که خسته بودم و خوابم برد.»
طوطی کوچولو گفت:« حتماً برای همینه که کاکُلِت هم هنوز کثیفه ؟» پرطلا  با تعجب پرسید؟«کاکُلَم!!! مطمئنی که اون کثیفه؟!» طوطی کوچولو خندید و جواب داد: « بله، از اون روز که توی مهد با بچه ها فوتبال بازی کردیم، کاکل تو کثیف شد، هنوز هم کثیفه!» پرطلا که خیلی ناراحت بود، شروع کرد با بالهاش سرش رو تکوندن و گفت: «یادم رفت تمیزش کنم!»
طوطی کوچولو گفت:«آخه حموم که نری همینجوری موها و تنت کثیف می مونن!»
پرطلا یه خنده ای کرد و با خجالت گفت: «بله... بله... درسته!»
درهمین موقع خانم کبوترسفید  که مربی مهدکودک جنگل  بود پَر زد و اومد کنار اون ها
روی شاخه نشست. نگاهی به پرطلا  کرد و پرسید:« چرا این‌جا نشستین؟!  اتفاقی افتاده؟!»
پرطلا گفت: « آخه…آخه…» بعد سرش را پایین انداخت. کبوترسفید که متوجه موضوع شده بود، گفت: «می‌خواستم در مورد تمیزی و  بهداشت براتون صحبت کنم! راستی پرطلا می‌دونی ما پرنده ها چه‌جوری باید خودمون رو  تمیز باشیم؟»
پرطلا  جواب داد:«بله خانمِ کبوتر! باید حموم کنیم، ناخن هامون رو بگیریم، همیشه بعد از خوردن غذا منقارمون رو تمیز کنیم، مثل انسان ها که مسواک می‌زنن! تازه باید همیشه پرهامون رو  هم مرتب و کوتاه کنیم.»
طوطی کوچولو که به حرف خانم کبوتر و پرطلا گوش می داد، رو به خانم کبوتر کرد و گفت:«مثلِ انسان ها که موهاشون رو کوتاه می‌کنن و شونه می‌زنن، ما هم باید همیشه بال و پَرمون رو بشوییم و تمیز کنیم»

کبوتر سفید که این حرف های طوطی ها رو شنید،  لبخندی زد و گفت:«آفرین... آفرین… خوشحالم که همه چی رو بلدین… پس من میرم به پرنده های دیگه هم این ها رو  یاد بدم.»
همین‌که کبوترسفید خواست پرواز کنه و بره، طوطی کوچولو گفت:«صبر کنین خانم کبوتر!»
خانم کبوتر تا این رو شنید با تعجب به طوطی کوچولو نگاهی کرد و گفت: اتفاقی افتاده؟! چیزی می خوای بگی؟
طوطی کوچولو: نه... نه... فقط می خواستم بگم میشه ما هم با شما بیاییم؟! »
خانم کبوتر: اگه دوست دارین، اشکالی نداره!»
اما پرطلا رو به طوطی کوچولو و خانم کبوتر کرد و گفت: اگه اجازه بدین من برم و خودم رو تمیز کنم! آخه خیلی زشته من برای دیگران حرفی رو بزنم ولی خودم اون رو انجام ندم.
خانم کبوتر که این حرف پرطلا رو شنید خندید و با بال هاش سر پرطلایی رو نوازش کرد و گفت:«پس زود باش که همه‌ی پرنده ها منتظرن!»
پرطلا هم  به سرعت بال زد و رفت تا خودش رو تمیز کنه، اون با صدای بلند می‌گفت: « دوست خوبم طوطی کوچولو، تمیزی خیلی خوبه! من از این به بعد همه اش  میخوام تمیز بمونم!»
اون رفت و وقتی به خونه رسید به مامانش سلام کرد و سریع حوله اش رو از توی کمدش برداشت و  به طرف حموم رفت. سر و صورتش رو  با صابون و شامپو شست و بعد هم با سشوار سرش رو خشک کرد و لباس های تمیزش رو تنش کرد و با ادکلن اون ها رو خوشبو کرد.  بعدش هم سریع از خونه بیرون اومد و به طرف خانم کبوتر و طوطی کوچولو برگشت و با اون ها به طرف لونه پرنده های دیگه رفت تا به اون ها بگه که تمیزی چقدر خوبه!»
بله دوستای ناز و تمیز من، شما کوچولوهای عزیز و مهربونم هم باید سعی کنین همیشه تمیز باشین و ناخن هاتون رو کوتاه کنین و موهاتون همیشه تمیز و مرتب باشه.
عزیزای دلم، امیدوارم این قصه هم به دل شما نشسته باشه. تا یه قصه دیگه خدا یار و نگهدار همه شما مهربونای با ادب.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 0 =
*****