امام علی خلافت را نمی خواست!

10:29 - 1395/10/26

برخی از غرض ورزان تلاش کرده اند که با استناد به سخنان مولای متقیان علی(علیه السلام) اثبات کنند ایشان خلیفه بلافصل پیامبر نبوده است؛ ولی با رجوع به متن خطبه، به این نکته می رسیم که ایشان با این سخن می خواهند بفرمایند شرایط مساعد نیست.

امام علی

دلایل متعدد عقلی و نقلی[1] بر این حقیقت حکایت دارد که جانشین بلافصل رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مولای متقیان علی بن ابیطالب(علیه‌اسلام) است، ولی با این وجود برخی افراد کینه توز تلاش کرده‌اند به نحوی این حقیقت را انکار کنند، به همین خاطر به طرح شبهاتی در این زمینه پرداخته‌اند.

شبهه

یکی از شبهات مطرح شده از سوی این افراد این است که اگر جانشینی پس از رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) توسط خداوند متعال مشخص شده بود، پس چرا بعد از وفات عثمان، امیرالمومنین(علیه‌السلام) آن را رد می‌کند و می‌گوید: «مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد ...  من وزير و مشاورتان باشم بهتر است كه امير و رهبر شما گردم.»[2]  آیا این سخن امیرالمومنین(علیه السلام) تایید این مطلب نیست که ولایت و خلافت او باید با شورا باشد؟ وگرنه اگر وظیفه‌ای از جانب خدا و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر گردن ایشان می‌بود و ایشان برای این امر نصب شده بود، هرگز نه شرعا و نه عقلا جایز نبود که از پذیرش این وظیفه شانه خالی کند و این امر واجب را ترک کند.

پاسخ

برای پاسخ به این سخن باید شرائط آن دوران را مورد و بررسی قرار دهیم، تا بتوانیم دلایل بیان این جملات را از زبان خود حضرت تحلیل کنیم.

رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تلاش کرد تا ارزش‌های اسلامی را در جامعه جاهلی آن زمان رواج دهد، ارزش‌هایی مانند برتری انسان‌ها به تقواست نه به مال، ثروت و قومیت، برابر بودن همه انسان با یکدیگر در بیت المال و ... ولی متأسفانه بعد از وفات حضرت و مخالفت مردم با جانشین حقیقی ایشان، دوباره این ارزش‌ها به فراموشی سپرده شد، به گونه‌ای که تبعیض نژادی و برتری عرب به عجم  توسط خود خلفا در جامعه رواج پیدا کرد.[3] و بعد از وفات عثمان این جامعه ــ با این شرائط ــ به دنبال مولای متقیان علی(علیه‌السلام) آمده است. به همین خاطر حضرت در سخنان خویش تلاش می‌کند با مردم اتمام حجت کند و به ایشان گوش زد کند که اگر وی را به عنوان جانشین انتخاب کنند بر اساس قرآن و سنت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتار خواهد کرد، نه بر اساس بدعت‌هایی که خلفا در این دوران به وجود آورده‌اند.

این مطلب در سخنان خود حضرت هم وجود دارد؛ چرا که حضرت بعد از جمله «مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد» به بیان علت این کار پرداخته و می‌فرماید: «زيرا ما به استقبال حوادث و امورى مى‏ رويم كه رنگارنگ و فتنه آميز است، و چهره‏ هاى گوناگون دارد و دل‏ ها بر اين بيعت ثابت و عقل‏ ها بر اين پيمان استوار نمى‏ ماند، چهره افق حقيقت را (در دوران خلافت سه خليفه) ابرهاى تيره گرفته، و راه مستقيم حق ناشناخته مانده است. آگاه باشيد، اگر دعوت شما را بپذيرم، بر اساس آنچه كه مى‏ دانم با شما رفتار مى‏ كنم و به گفتار اين و آن، و سرزنشِ سرزنش كنندگان، گوش فرا نمى ‏دهم‏.»[4]

نظر فیض الاسلام و میرزا حبیب الله خوئی

مرحوم فیض الاسلام و میرزا حبیب الله خوئی همین تحلیل در مورد سخنان امیرالمومنین(علیه السلام) را بیان می کنند و می گویند:«چون بعد از رحلت رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) خلفايى كه بنا حقّ روى كار آمده بودند، سنّت و سيره او را تغيير داده، بيت المال را از روى عدل و درستى ميان رعيّت قسمت نكردند، بلكه به دلخواه هر كارى که خواستند انجام دادند؛ عرب را بر عجم و قوىّ را بر ضعيف ترجيح دادند، عثمان اقارب و خويشاوندش از بنى اميّه را بر سائر مردم برترى داد و سال‌هاى دراز به همين منوال رفتار شد، و مردم سنّت و سيره رسول اكرم(صلّى اللّه عليه و آله) را از ياد بردند، اكنون كه آمده بودند با امام(عليه السّلام) بيعت کنند، منظورشان آن بود كه آن حضرت هم به رويّه سه خليفه پيش از خود رفتار كند، پس آن بزرگوار براى اتمام حجّت و اينكه بدانند او بر خلاف سنّت‏ و سيره پيغمبر اكرم(صلّى اللّه عليه و آله) كارى انجام نمی دهد و آنها نقض بيعت خواهند کرد، اين سخنان را فرمود، بنا بر اين درست نيست كه گفته شود: اگر آن حضرت از جانب رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) بخلافت نصب گرديد و در حقيقت امامت و امارت از آن او و قيام به آن، برايش واجب بود، چگونه خودداری می کرد.»[5]

با توجه به نکاتی که بیان شد نباید گمان شود که مولای متقیان خلافت و جانشینی پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را حق خویش نمی دانست؛ زیرا این برداشت با متن خود خطبه در تضاد است. و علاوه بر آن سیره حضرت نیز به گونه ای بوده که همیشه تلاش کرده است حقانیت خویش را به گوش همگان برساند، آن گونه که در خطبه سوم نهج البلاغه که معروف به خطبه شقشقیه است این حقیقت را به صورت آشکار تبیین می کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت
[1]. ر.ک. «حق ولایت در غدیر» ؛ «برهان لطف مبنی بر وجوب امامت».
[2]. نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه محمد دشتى، مشهور، 1379 ش‏، خطبه 91، ص173.
[3]. رجوع کنید به « سنتی که خلیفه دوم برای آیندگان در بیت المال قرار داد!؟»، «مخالفت خلیفه دوم با پیامبر در نماز جماعت» ، «رفتاری که اهل سنت از مسیحیان آموختند!؟»، «برخی از اعمال خلفا مخالف قرآن بوده است!»
[4]. نهج البلاغه، همان.
[5]. ترجمه و شرح نهج البلاغة، فيض الاسلام، تأليفات فيض الإسلام‏، 1379 ش‏،ج‏2، ص271-272 ؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ميرزا حبيب الله هاشمى خويى، ترجمه حسن حسن زاده آملی و محمدباقر کمرهای، مكتبة الإسلامية، 1400 ق‏، ‏ج‏7، ص63.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 2 =
*****