قصه کودکانه و جذاب تحمل نفرت دیگران،قصه کودکانه و جذاب تحمل نفرت دیگران،قصه کودکانه و جذاب تحمل نفرت دیگران،قصه کودکانه و جذاب تحمل نفرت دیگران،قصه کودکانه و جذاب تحمل نفرت دیگران،قصه کودکانه و جذاب تحمل نفرت دیگران
بسمه تعالی
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. توی یه مدرسه ی زیبا و قشنگ، یه کلاس درس بود. روزی از روزها، معلم به بچههای کلاس گفت که قراره کل کلاس با هم بازی کنن. بچهها خیلی خوشحال شدند. معلم ازشون خواست که فردا هرکی میخواد بیاد مدرسه، یه کیسه پلاستیکی برداره و توی اون به اندازه آدمهایی که ازشون بدش میاد، سیب زمینی بریزه و با خودش به مدرسه بیاره! هرکدوم از بچهها با پلاستیکی به مدرسه اومدن. توی کیسهی بعضیها ۲ تا، بعضیها ۳ و بعضیها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچهها گفت: تا یک هفته هر کجا که میرن، اون کیسهها رو با خودشون ببرن. روزها به همین ترتیب گذشت. بچهها کم کم شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینیهای گندیده! اونهایی که سیب زمینی بیشتری داشتن، حالشون از اون بوی بد به هم می خورد. پس از یه هفته بالاخره بازی تمام شد و بچهها راحت شدن. معلم از بچه ها پرسید: بچهها! از اینکه یه هفته سیب زمینیها را با خودتون جابه جا میکردین، چه حسی داشتین؟
آقا معلم. خیلی بوی بدی داشتن. خیلی هم سنگین بودن. بعضی وقتها از بوی گندشون حالمون به هم می خورد. معلم که این حالت بچه ها رو دید بهشون گفت: بچه ها وقتی از کسی بدتون میاد، مجبورین کینه و تنفر اون آدم رو توی قلبتون نگه دارین. بوی بد کینه و نفرت قلبتون رو فاسد میکنه. تازه شما مجبورین همه جا اون کینه رو با خودتون ببرید. شما بوی بد سیب زمینی رو فقط برای یه هفته نتونستید تحمل کنید. پس چطور میخواین بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟ بچه ها آدمی که بخواد قلبش همیشه تمیز باشه و بوی گند نفرت نده، هیچ وقت از آدم هایی که بهش خوبی نکردن، کینه به دل نمی گیره. خدای مهربون هم توی قرآن میفرماید: بنده های خاص و ویژه ی خدا وقتی حرف هایی رو میشنون که ممکنه ناراحتشون کنه، بهشون توجه نمیکنن. (برگرفته از آیه 72 سوره مبارکه فرقان)