قصه شب آموزنده و جذاب پول تو جیبی گرگی

13:57 - 1400/08/10

قصه شب آموزنده و جذاب پول تو جیبی گرگی،قصه شب آموزنده و جذاب پول تو جیبی گرگی،قصه شب آموزنده و جذاب پول تو جیبی گرگی،قصه شب آموزنده و جذاب پول تو جیبی گرگی،قصه شب آموزنده و جذاب پول تو جیبی گرگی

قصه شب آموزنده و جذاب پول تو جیبی گرگی

بسمه تعالی

گرگی دیگه روش نمی شد از باباش پول بگیره، از بَس ولخرجی کرده بود، نمی دونست چیکار کنه! می دونست اگه به باباش هم بگه پول بده، خبری از پول نیست. آخه باباش به اون گفته بود حواسش به پول هاش باشه و الکی اون ها رو خرج نکنه. بابای گرگی اول هر ماه که حقوقش رو می گرفت، یه مقدار پول تو جیبی به گرگی می‌داد. هنوز چند روزی به اول ماه مونده بود. کلی جلوی دوستاش کلاس گذاشته بود.

چه روزهایی که با دوستاش تا زنگ می خورد توی حیاط مدرسه می رفتن و زیر سایه درخت وسط حیاط می نشستن. اون کیک و آب میوه برای خودش و دوستاش می خرید.

دیگه روش نمی شد به مدرسه بره . اگه یکی از دوستاش ازش پول می خواست و اون می گفت ندارم چه اتفاقی می افتاد!

همش توی همین فکرها بود. دلش می خواست دیگه مدرسه نره. ولی به خانم معلم چی می گفت؟! اگه ازش سؤال می کرد چرا به مدرسه نیومدی، چه جوابی باید می داد؟

از اون گذشته، به باباش چی باید می گفت؟! اگه می گفت: چرا مدرسه نرفتی، چه بهونه‌ای باید می‌آورد؟!

گرگی مونده بود بره مدرسه یا نه؟!

از جاش بلند شد و کیفش رو برداشت. با خودش می گفت: این همه من برای دوستام خرج کردم، این چند روز هم اون ها خرج کنن. وقتی به مدرسه رسید به سمت دوستاش رفت. روبی، طوطو و پرسیاه زیر درخت نشسته بودن. وقتی چشمشون به گرگی افتاد، بهش سلام کردن. گرگی هم به اون ها سلام کرد.

طوطو به گرگی نگاهی کرد و گفت: گرگی امروز می‌خوای ما رو چی مهمون کنی ؟! گرگی مِن مِن کرد و گفت: بچه ها دوست دارم امروز مهمون شما باشم. بعد لبخندی زد و گفت: خب امروز کی  من رو مهمون می کنه؟!

طوطو و پرسیاه به هم نگاهی کردن و گفتن: ما امروز پول نیاوردیم.

روبی یه نگاهی به دوستاش کرد و گفت: من پول آوردم ولی نمی تونم خرج کنم، آخه می خوام یه بازی پلی استیشن جدید بخرم. اگه امروز اون رو خرج کنم، دیگه نمی تونم اون بازی رو که دوست دارم بخرم.

پرسیاه یه نگاهی به روبی کرد و گفت: خب تو امروز خوراکی بخر، من قول میدم فردا گرگی پولت رو بهت برگردونه.

روبی به گرگی نگاهی کرد و گفت: می تونی تا فردا پولم رو بدی؟!

گرگی به اون نگاهی کرد و گفت: من تا اول ماه پولی ندارم. دوستای گرگی تا این حرف رو شنیدن، هرکدوم به یه بهونه ای از کنارش رفتن.

طوطو و پرسیاه به بهونه این که تکالیفشون رو انجام ندادن به سمت فیلی که داشت خوراکی می خورد رفتن.

روبی هم به بهونه سوال از خانم معلم از گرگی خداحافظی کرد و  به سمت دفتر مدرسه رفت.

گرگی فکر می کرد چه دوستای خوبی داره. می‌گفت حتماً به اون  کمک می کنن و براش خوراکی می خرن. وقتی این رفتار دوستاش رو دید، خیلی دلش گرفت. زیر درخت وسط حیاط تنهای تنها نشست و به  بچه ها نگاه می کرد.

زنگ کلاس خورد و همه وارد کلاس شدن. دیگه از اون تحویل گرفتن های روزهای قبل خبری نبود. دوستاش انگار اون رو نمی دیدن.

اون روز تموم شد. همه دوستاش از کلاس بیرون رفتن.گرگی نای بلند شدن نداشت.آخه خیلی گرسنه بود.رنگش زرد شده بود. دست و پاش می لرزید. به زور از جاش بلند شد و به طرف در کلاس رفت. ولی یکی دو قدم نرفته بود که چشماش سیاهی رفت و محکم روی زمین افتاد.

زبل و خرسی و باهوش که هنوز توی کلاس بودن، اون رو از جاش بلند کردن. زبل به گرگی گفت: چی شد یهو افتادی؟! چرا رنگت زرد شده؟!

گرگی جواب داد: خیلی گشنمه! دیگه نایی ندارم تا برم خونه.

باهوش سریع از جاش بلند شد و از توی کیفش یه کیک درآورد و به گرگی داد و بعد هم بطری آب خودش رو باز کرد و بهش گفت این رو بخور تا گلوت باز شه.

گرگی هم سریع کیک رو گرفت و خورد، بعد هم یه مقدار آب خورد. سر حال که شد از جاش بلند شد . خرسی از اون پرسید :چرا رنگت زرد شده؟!

گرگی هم همه ماجرا رو براشون تعریف کرد. یه دفعه باهوش رو به گرگی کرد و گفت: ببین گرگی همه ما می‌دونیم کار دوستات بد بوده ولی کار تو هم خیلی خوب نبوده!

گرگی که از شنیدن این حرف ناراحت شده بود، به  باهوش نگاهی کرد و گفت: کجای کار من بد بوده؟! اگه من چیزی می خریدم و تنهایی می خوردم خوب بود؟!

باهوش جواب داد: نه دوست من! اتفاقاً این کار تو خوب بوده که برای دوستات چیزی می خریدی. ولی تو چون ولخرجی می کردی پولت تموم شد و این اتفاق برات افتاد.

من اگه به جای تو باشم، هرروز یه کم از پولهام رو خرج می کنم تا آخر ماه پول هام ته نکشیده باشه و مجبور بشم از دیگران قرض کنم.

گرگی که داشت به حرف های باهوش گوش می‌داد، انگار تا به حال به این موضوع فکر نکرده بود. از جاش بلند شد و از باهوش و خرسی و زبل به خاطر کمک شون تشکر کرد و تصمیم گرفت تا از این به بعد پول های خودش رو درست خرج کنه تا دیگه این اتفاق براش تکرار نشه.

(مهارت حل مسئله: مهارت مدیریت پول در کودکان)

(شاخصه: صداقت)

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 2 =
*****