ماهیت تمدن اسلامی؛ جهان‌شمول و کمال‌محور

14:16 - 1401/03/10

ماهیت تمدن اسلامی، ماهیتی است جهان شمول، که از جامع‌ترین برنامه‌های تربیتی برای سعادت و کمال انسان‌ها برخوردار است.

برخی با استناد به پاره‌ای از روایاتِ شیوه زندگی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و انتخاب گزینشی و بدون توجه به زوایای مختلف و سبک زندگی جامع ایشان، دین اسلام را دینی بدون تمدن، قانون و محتوای انسانی شمرده‌اند. آن‌ها با تکیه به روایاتی که از شیوه غذا خوردن حضرت با دست سخن به میان آورده و در آن ها پیامبر را فردی ساده زیست معرفی می‌کند به چنین نتیجه رسیده‌اند و. مدعی هستند تمدن ایرانی هزاران سال قبل از اسلام برای سبک زندگی و شیوه غذا خوردن از قاشق استفاده می‌نمودند.

آن‌چه از این شبهه به ذهن متبادر می‌شود این است که آیا معیار سنجش یک تمدن و ملت تنها با ظواهر مادی آن سنجیده می‌شود؟ آیا ساده زیستی در سبک زندگی پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله نافی تمدن و قانون و محتوای دینی است؟ آیا می‌شود با یک مصداق عینی از غذا خوردن پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله با دست، دین او را بی تمدن و بی‌محتوا شمرد و دولت ساسانی را به سبب به کارگیری ابزاری چون قاشق، دولتی با تمدن شمرد؟

پاسخ به این شبهه را در قالب چند عنوان مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهیم:

یک. ماهیت تمدن و تمدن اسلامی
تمدن به معنای عام آن، به مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در یک منطقه، کشور یا عصر معین، یا حالت پیشرفته و سازمان یافته فکری و فرهنگی هر جامعه اطلاق می‌شود که نشان آن، پیشرفت در علم و هنر و ظهور نهادهای اجتماعی و سیاسی است.[1]

اما تمدن با پسوند اسلامی، آن فضایی است که انسان در آن فضا از جهت معنوی و مادی می‌تواند رشد پیدا کند و به غایات مطلوبی برسد که خدای متعال او را برای آن غایات خلق کرده است. زندگی خوب و عزتمندی داشته باشد، انسان عزیز، انسان دارای قدرت، دارای اراده، دارای ابتکار، دارای سازندگی جهان طبیعت.[2] بنابراین، انسان وارسته، اخلاقی، فرهیخته، دارای اراده و ابتکار نیز یک دستاورد تمدنی به حساب می آید.

این تعاریف و ده‌ها تعریف دیگر در زمینه تمدن شناسی نشان می‌دهد، معیار سنجش یک تمدن تنها ابزار و نمادهای مادی و ظاهری نیست؛ بلکه نمودهای فرهنگی و معنوی نیز ملاک این سنجش است.

 از این رو دین اسلام نه تنها بی تمدن، بی قانون و بی محتوا نیست؛ بلکه بالاترین آموزه‌های محتوایی و قانونی را برای تمدن سازی و تربیت جامعه انسانی ارائه داده است. در مقابل تمدن ساسانی که در آستانه ظهور اسلام بیشترین افول تمدنی و انسانی را پشت سر گذاشته بود به گونه‌ای که برای تحصیل علم -که زیر بنای هر تمدنی شمرده می‌شود- به مردم عادی اجازه علم آموزی در مدارس دولت را نمی داد و تنها شاه‌زادگان و آقازاده‌ها اجازه تحصیل در این دانشگاه‌ها و مدارس را داشتند، یا به عنوان مثال آزادی عقیده جرم محسوب شده و شدیدترین خفقان اعتقادی بر جامعه ساسانی حاکم بود[3] و ده‌ها مثال دیگر ... .

 در نقطه مقابل اسلام با چنین تفکری مخالفت نموده و تحصیل علم و آزادی عقیده را حق همه انسان‌ها شمرده و با جبر اعتقادی مخالفت کرد. حال دین اسلام دینی بی محتوا، بی قانون و تمدن است یا دولت ساسانی که گرفتار چنین انحطاط تمدنی شده بود، دارای تمدن است!

دو. عناصر و ویژگی‌های جامعه متمدن
هر جامعه متمدنی دارای عناصری است. جامعه‌ای متمدن است که از نمادهای مادی و نمودهای فرهنگی و معنوی برخوردار باشد. عقل‌گرایی، عدالت‌گرایی، علم‌گرایی، جامع گرایی، جهان گرایی، آسان گیری، اخلاق‌گرایی بخشی از این عناصر است.[4] بنابراین جامعه متمدن، از نگاه آموزه‌های اسلامی، جامعه‌ای است که از لحاظ اعتقادی، رفتاری، امکانات رفاهی و نظام سیاسی در حد مطلوب باشد.

به سخن روشن‌تر اگر تمام این ویژگی‌ها محقق شود، می‌توان به آن جامعه، متمدن گفت، اما به صرف برخی ظواهر مادی و سازه‌ها، نمی‌شود جامعه‌ای را متمدن نامید و در مقابل، جامعه‌ای را که خالی از ظواهر مادی است اما در حد اعلای فرهنگی و معنوی بوده، بی تمدن و بی قانون شمرد.

آیا می‌شود به دولتی که بیشترین ظلم را در حق مردم خود نموده و شکاف طبقاتی زیادی در خود ایجاد نموده جامعه متمدن گفت؟ آیا دولتی که علم‌گرایی را تنها محصور در افراد خاصی می‌نماید، می‌شود جامعه متمدن خطاب نمود؟ جامعه‌ای که سخت‌ترین خفقان سیاسی و اقتصادی را علیه مردم خود به کار گرفت می‌شود جامعه متمدن شمرد؟

در نقطه مقابل، دینی را که بهترین برنامه‌های تربیتی و ساده ترین آموزه‌های رفتاری و اخلاقی را در همه زمینه‌ها از جمله سبک زندگی ارئه داده، مکتبی بی محتوا و بی قانون خطاب کرد.

رهیافت
بدون تردید اسلام کامل‌ترین و جامع‌ترین محتوای تربیتی و تمدنی را برای تربیت جامعه و حرکت آن به سوی کمال و رشد که زیر بنای ساخت هر تمدنی است ارائه داده است. آسان‌گیری و ساده زیستی که عنصر تمدنی است در آموزه‌های اسلامی به وفور قابل مشاهده است و پیامبر خود پیش قدم این تفکر بوده است. غذا خوردن پیامبر با دست، نمونه‌ای از این ساده زیستی و تواضع ایشان بوده و حاکی از ترویج نوعی تفکر اسلامی بر ساده زیستن و سخت نگرفتن امور مادی است.

پی‌نوشت‌ها:
1. انوری، فرهنگ روز سخن، ص 869.
2. جعفر زاده، منشور فرهنگ از نگاه مقام معظم رهبری، ج 2، ص 63.
3. نصیری، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، ص 63 - 64.
4. حمزه علی وحیدی نژاد، عناصر تمدن‌ساز دین اسلام، معرفت 1386، ش 123.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 7 =
*****