واقعه کربلا، مصداق بارز امتزاج حق و باطل

23:50 - 1403/05/12

در واقعه کربلا، دشمنان اسلام به گونه‌ای حق و باطل را با یکدیگر ممزوج و آنها را با یکدیگر درآمیختند که این امر، تشخیص حق را برای مردم بسیار دشوار ساخت و در غایت موجب شد ۳۰ هزار نفر در کربلا بر ضد حضرت امام حسین علیه السلام گرد هم بیایند و باطل را حق بپندارند. 

مقدمه: یک مسلمان واقعی، فردی است که حق را با تمام وجودش درک و آن را از باطل تشخیص دهد. یکی از بزرگترین حربه‌های دشمنان اسلام، این است که با به وجود آوردن شبهات، مرز ظریفی بین حق و باطل به وجود آورند و تشخیص حق را دشوار سازند. چنانچه مولای متقیان حضرت امام علی علیه السلام می‌فرمایند: «إنّما سُمِّيَتِ الشُّبهَةُ شُبهَةً لأنّها تُشبِهُ الحَقَّ» [۱] «شبهه را از آن رو شبهه ناميده اند كه شبيه حقّ است». 

آنچه که تشخیص حق را دشوار می‌سازد، امتزاج آن با باطل است. حضرت علی علیه السلام در حدیث دیگری می‌فرمایند: «أمَا إنّه ليسَ بينَ الحقِّ و الباطلِ إلاّ أربَعُ أصابِعَ ··· الباطلُ أنْ تقولَ : سَمِعتُ ، و الحقُّ أنْ تقولَ : رَأيْتُ» [۲] «هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست ··· باطل، آن است كه بگويى: «شنيدم» و حق، آن است». 

البته این امتزاج حق و باطل به این معنی نیست که تشخیص حق، امری محال باشد، این امر شدنی است اما به این شرط که هدف ما رسیدن به آن باشد. چنانچه آن حضرت در این مورد می‌فرمایند: «مَنْ كَانَ مَقْصَدُهُ اَلْحَقُّ أَدْرَكَهُ وَ لَوْ كَانَ كَثِيرُ اَللَّبْسِ» [۳] «هر کس در جستجوی حق باشد آن را در خواهد یافت هرچند حقیقت بسیار پوشیده باشد». 

یکی از بارزترین مصادیق تاریخی امتزاج حق و باطل، واقعه کربلا بود که دشمنان اسلام با به وجود آوردن شبهات فراوان، حق و باطل را ممزوج و آنها را با یکدیگر درآمیختند. به طور مثال قیام حضرت امام حسین علیه السلام علیه باطل را در منظر مردم، مصداقی از خروج دین تلقی می‌کردند. چرا که مردم می‌دانستند که خروج از دین باطل است اما قدرت تشخیص این را نداشتند که این مصداق هیچ ربطی به خروج از دین ندارد و حتی قیام حضرت سیدالشهدا علیه السلام مصداق بارز قیام علیه باطل است! 

و یا از دیگر شبهات امویان علیه آن حضرت این بود که قیام آن حضرت را بر مبنای دنیا طلبی معنا می‌کردند. 

از آنجا که همه مردم اعتقاد به این داشتند که جامعه نیاز به امیرالمومنین دارد که از جایگاهی مقدس و واجب الاطاعت برخوردار است، فلذا امویان مصداق این حق را یزید معرفی کردند و مردم نیز نتوانستند تشخیص بدهند که یزید با آن همه فسق علنی اش نمی‌تواند مصداق این جایگاه والا باشد. 

امویان که دشمنان قسم خورده اسلام در آن عصر بودند، توانستند با این شبهات، حق و باطل را آنقدر با یکدیگر ممزوج گردانند که تشخیص عوام و حتی برخی از خواص جامعه از حق و باطل را مخدوش سازند به گونه‌ای که عده زیادی در برابر حضرت سیدالشهدا علیه السلام صف‌آرایی کنند و ریختن خون مطهر آن حضرت را به عنوان اسبابی برای تقرب به خدا قلمداد کنند! چنانچه حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (ع) ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً» [۴] «هیچ روزی مانند روز [شهادت] حسین نیست که سی هزار نفر علیه او جمع شدند و همه گمان می‌کردند از این امت هستند و همه می‌خواستند با ریختن خون او به خدا نزدیک شوند در حالی که حسین آنها را نصیحت می کرد، اما تاثیری نداشت تا اینکه او را از روی سرکشی و ظلم و دشمنی کشتند». 

اما در مقابل این خیل عظیم که نتوانستند حق را از باطل تشخیص دهند، یک عده قلیل که اصحاب حضرت امام حسین علیه السلام بودند در طرف درست تاریخ ایستادند و حق مسلم که حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود را برگزیدند. در حقیقت اصحاب آن حضرت یک امت و یک جامعه بودند؛ چرا که در جمعیت قلیل آنان، از پیرمرد ۹۰ ساله تا نوجوان ۱۳ ساله دیده می‌شد. هم زنان و هم مردان و هم کشاورزان و هم علما و فقها، فارغ از سن و سال و جنسیت و شغل و جایگاه اجتماعی این افراد، آنچه که آنها را در طرف درست تاریخ ماندگار کرد، شناخت و تشخیص حق و باطل بود. 

در واقعه کربلا فردی مانند سلیمان بن صرد خزاعی که از علما و فقهای پرآوازه عصر خود بود، به خاطر تشخیص ندادن حق از باطل از همراهی با حضرت سیدالشهدا علیه السلام جا ماند، اما در عوض وهب نصرانی که تنها چند روز بیشتر مسلمان نبود و نه نمازی خوانده بود و نه روزه‌ای گرفته بود و به طور کلی عبادتی نداشت، به خاطر تشخیص درست حق از باطل، جز یاران و اصحاب حضرت امام حسین علیه السلام می‌شود و به مقام والای شهادت نائل می‌گردد. 

 

پی نوشت

[۱] نهج البلاغه، خطبه ۳۸

[۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۴۱

[۳] غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، جزء ۱، صفحه ۶۵۵

[۴] امالی، شیخ صدوق، صفحه ۴۶۳

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****