قرآن کریم در یک جمله، صفات حضرت حمزه سیدالشهدا را در مردانگی، صداقت در ایمان، وفای به عهد و پیمان و شهادت خلاصه کرده است.
حضرت حمزه سیدالشهدا، فرزند حضرت عبدالمطلب و عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. وی یکی از شجاعترین مردان عرب است که در جنگ احد، در حالی که بسیاری از مسلمانان، پیامبر را تنها گذاشته بودند، همراه با امیرالمؤمنین علیهالسلام، تا آخرین نفس از پیامبر دفاع کرد.
حمزه، شریک برخی صفات امیرالمؤمنین علیهالسلام
گاهی مردان الهی، به قدری اوج میگیرند که قابلیت ستایش پیدا میکنند و این امر در مورد حضرت حمزه سیدالشهدا اتفاق افتاد. قرآن کریم در توصیف آنها میفرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر»؛[1] «از مؤمنین کسانی هستند که بر عهد خود با خدای متعال صادق هستند، بعضی از ایشان عهد خود را ادا کردند و برخی منتظر هستند».
امام باقر علیهالسلام ذیل این آیه فرمودند: «کسانی که بر عهد خود پایبند بودند و هرگز از جنگ فرار نکردند، دو نفر بودند: یکی حضرت حمزه سیدالشهدا که در جنگ احد به شهادت رسید و دیگری حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که منتظر شهادت بود».[2]
بنابراین خداوند در این آیه، حمزه سیدالشهدا علیهالسلام را همانند امیرالمؤمنین علیهالسلام، با بیان چند صفت ستایش میکند:
یک. مردانگی
قرآن کریم، با کلمه «رجالٌ» جوانمردی و مردانگی حضرت را بیان میکند، زیرا آزادمردی، مردانگی و دفاع از مظلوم، از همان ابتدا در وجود حضرت حمزه تبلور داشت، تا آنجا که وی همراه با پیامبر صلیاللهعلیهوآله در پیمان حلف الفضول،[3] شرکت داشت.[4]
بعدها نیز حضرت حمزه سیدالشهدا، تمام قد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله دفاع کرد که نمونه آن، دفاع از حضرت در مقابل آزار و اذیتهای ابولهب و همسرش بود. آنها زبالهها و مواد بدبو و گندیده را کنار خانه آن حضرت ریخته و با این رفتار زشت، آن حضرت را میآزردند. روزی حضرت حمزه، برخی از آن نجاسات را با نوک شمشیر گرفت و بر سر ابولهب ریخت و با این کار، علاوه بر پاسخ بیاحترامیها، در عمل نیز به دفاع از پیامبر برخاست.[5]
همین مردانگی در دفاع از حضرت و شهامت او باعث میشد تا اهل مکه به پشتوانه شجاعانی همچون حمزه، جرأت پیدا کرده و به پذیرش اسلام روی آورند، بنابراین آزادمنشی و ظلمستیزی، حتی قبل از اسلام آوردنش، از صفات بارز او بود.
دو. صداقت در ایمان
قرآن کریم، صداقت در ایمان را از صفات مومنان شمرده شده است.[6] در این میان حضرت حمزه علیهالسلام نیز صداقت خود را در ایمان به پیامبر و حمایت از ایشان، به اوج رساند. زمانی که پیامبر او را به ایمان آوردن به امیرالمؤمنین علیهالسلام دعوت کرد، با تمام وجود و بدون چون و چرا، آن را پذیرفت.
پیامبر به حمزه فرمود: «يَا أَسَدَ اللَّهِ وَ أَسَدَ رَسُولِهِ تُبَايِعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ بِالْوَفَاءِ وَ الِاسْتِقَامَةِ لِابْنِ أَخِيكَ إِذَنْ تَسْتَكْمِلَ الْإِيمَانَ قَالَ نَعَمْ سَمْعاً وَ طَاعَةً وَ بَسَطَ يَدَهُ»؛[7] «ای شیر خدا و شیر رسول خدا [لقب حمزه] با من بیعت کن، برای اینکه با پسر برادرت؛ علی علیهالسلام، وفاداری کنی تا ایمانت کامل شود، حمزه عرض کرد: بله! حتما اطاعت میکنم، سپس دست دراز کرد [و با امیرالمومنین علیهالسلام بیعت نمود]».
سه. وفاداری به عهد
خیلی از مسلمانان با پیامبر عهد بستند و در ظاهر او را پذیرفتند، ولی در میدان عمل، نقض پیمان کرده و با بیوفایی تمام، پیامبر را در جنگ احد تنها گذاشته و به کوه فرار کردند.[8]
در این میان کسانی مانند: حمزه سیدالشهدا بر عهد و پیمانی که با خدا و رسول خدا بستند، تا آخر ایستادند و هرگز از جنگ فرار نکردند و این بهترین گواه برای صدق وفای آنان بود.
چهار. مقام شهادت
شهادت، یکی از کرامتهای اهل بیت علیهمالسلام است، زیرا زمانی که ابن زیاد، امام سجاد علیهالسلام را به قتل تهدید کرد، حضرت در جواب او فرمود: «أَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي يَا ابْنَ زِيَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا الشَّهَادَةُ»؛[9] «ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل و شهادت، تهدید میکنی! آیا نمیدانی که ما با شهادت انس داشته و عادت کردهایم و کرامت و بزرگواری ما در شهادت است!».
حضرت حمزه علیهالسلام نیز پایان زندگی سعادتمند خود را به شهادت ختم کرد تا آنجا که پیامبر صلیاللهعلیهوآله، وی را در صدر اسلام به لقب «سیدالشهدا» مزین کرد،[10] هر چند بعدها این لقب، به امام حسین علیهالسلام انصراف پیدا کرد.
پینوشت:
[1]. احزاب: 43.
[2]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیرالقمی، دارالکتاب، 1404ق، چاپ سوم، ج2، ص188.
[3]. حلف الفضول، پیمانی بود که بین چند نفر، برای حمایت و دفاع از ستمدیدگان، بسته میشد.
[4]. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، دارالفکر، 1417ق، ج2، ص15.
[5]. ابن الاثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، دارصادر، 1385ق، چاپ اول، ج2، ص70.
[6]. زمر: 33.
[7]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، 1403ق، چاپ دوم، ج22، ص278.
[8]. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، دارالفکر، بیتا، ج2 ص335.
[9]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، همان، ج45، ص118.
[10]. مفید، محمدبن محمد، الارشاد، موسسه آلالبیت علیهمالسلام، 1413ق، چاپ اول، ج1، ص37.