چکیده:در مكتب شيعه فلسفه بعثت پيامبران با فلسفه نصب و تعيين امام، يكى است و همان عللى كه ايجاب مىكند خدا رسولى را برانگيزد، ايجاب مىنمايد كه امام پس از پيامبر كه عهدهدار وظايف رسالت مىباشد، از طرف خدا منصوب شود.
![امامت از دیدگاه شیعه امامت از دیدگاه شیعه](https://btid.org/sites/default/files/media/image/123_25.jpg)
یکی از بحثهای مهم بین شیعه و اهل سنت تعریف امامت است؛ البته نه تعریف لفظی، بلکه تعریف مفهومی و معنای حقیقی امامت مد نظر است. چرا که در تعریف لفظی فرق چندانی بین دو فرقه وجود ندارد. ما در این نوشتار تعاریف مطرح شده توسط علمای دو فرقه را بیان میکنیم تا خواننده عزیز بداند که بین تعاریف بیان شده چندان تفاوتی وجود ندارد، اما آنچه شیعه از تعریف اراده کرده با آنچه آنان اراده کردهاند زمین تا آسمان تفاوت دارد.
با بررسی تعاریف ارائه شده به این نتیجه میرسیم که یک تعریف بین علمای فریقین متفق علیه است و آن اینکه امام کسی است که «ریاست عامه و کلی در امور دین و دنیای مردم را بر عهده دارد و جانشین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است».[1]
تفاوت شيعه و سنى در تعريف امامت
برخى از سادهانگاران، بر حسب يكسانى لفظ، گمان كردهاند كه حقيقتا شيعه و سنى در تصور امامت و چيستى آن، اختلاف عقيده ندارند و اختلاف آنها فقط به مصداق بر مىگردد؛ يعنى به اين كه امام كيست، و نه امامت چيست؛ در حالىكه تفاوت ديدگاه شيعه و اهل تسنن در تصور امامت، نه تنها تفاوتی بيّن و آشكارى است، بلكه اساس اختلاف اين دو گروه در همه مسائل امامت(نحوه وجوب، نحوه نصب، عصمت و ويژگیهاى امام ...) به تعریف آنان در امامت بر میگردد.
مرحوم «عبد الرزاق لاهيجى» متكلّم شيعى در قرن يازدهم كه دقّت او در تحليل تاريخى مسائل كلامى، كمنظير است، تشابه ظاهرى تعاريف شيعه و سنى از امامت را معمايى تلقى كردهاند كه بايد حل شود؛ زيرا در باطن اين تشابه، تخالفی بيّن و غير قابل جمعى وجود دارد. وی در این باره مینویسد: «و از عجايب امور، آن است كه تعريف مذكور براى امامت ميان ما و مخالفان ما، متفق عليه است و حال آنكه هيچيك از خلفا و ائمه ايشان به مجموع امور مقيده در مفهوم امامت در تعريف مذكور، متصف نيستند؛ چرا که رياست در امور دينى، لا محاله موقوف است به معرفت امور دينيه، بالضروره و ايشان عالم بودن امام را شرط نمىدانند در امامت و مدعى آن هم نيستند كه هيچيك از ائمه ايشان، عالم به جميع امور دينى بوده است. و نيز رياست در امور دين، موقوف است به عدالت، بالضروره و ايشان آن را نيز شرط ندانستهاند و تصريح به عدم اشتراط این امر در اكثر كتب ايشان موجود است».[2]
حاصل بيان لاهيجى اين است كه اهل سنت در مسأله امامت، گرفتار تناقض شدهاند. از طرفى، به تعريفى پایبند هستند كه امام را اسلامشناسى عادل و مجاز از طرف رسول(صلىاللّهعليهوآله) مىدانند و از طرف ديگر، در مقام تعيين مصداق، نه اين شرايط را اخذ مىكنند و نه چنين شرايطى در امامان آنها وجود دارد.
اما ريشه تناقض در چيست؟
اگر مراد متكلمان اهل سنت از تعريف امامت، همانگونه كه ظاهر الفاظ اقتضا مىكند، حقيقتا همان تصوير شيعى از چيستى امامت باشد، اين تناقض، قابل حل نيست، اما به نظر مىرسد وراى ظاهر الفاظ متكلمان شيعى و سنّى، امامت از ديدگاه آنها دو هويت كاملا متخالف دارد. برخى از معاصران نیز به اين نكته توجه كردهاند كه اساسا اختلاف شيعه و سنى در مسائل امامت، به اختلاف تصوير آنها از حقيقت امامت بر مىگردد.[3]
دليل ما بر اختلاف اساسى متكلمان شيعه و سنّى در حقيقت و تعريف امامت، این دو امر است:
اولا: مسأله امامت نزد شيعه از اصول است و در نزد آنان فقهى و فرعى است.
ثانيا: نزد شيعه، وجوب نصب امام، بر خداست و نزد اهل سنّت، بر امّت و مكلفان. اين اختلاف نظر، حاكى از وجود دو تصوير متخالف از امامت است.
تعبير جانشينى نبى که در تعاريف امامت نزد شيعه و سنى، اخذ شده در واقع به اشتراك لفظ اشبه است؛ زيرا هر دو گروه، دو مفهوم متخالف از جانشينى پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) را قصد مىكنند: از نظر هر دو گروه شيعه و سنى، پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) سه مقام دارد: 1. تلقّى و ابلاغ وحى؛ 2. تبيين وحى؛ 3. رياست بر امور دنياى مردم و اداره امور جامعه اسلامى (حكومت). همچنين از نظر هر دو گروه، پس از وفات پيامبر اسلام(صلىاللّهعليهوآله) وحى به معناى وحى نبوت، نه به معناى الهام و تحديث، منقطع شده است. پس كسى بعد از پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) مقام اول را ندارد.
اما در خصوص دو مقام ديگر، پس از پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) چه كسى عهدهدار آنهاست؟ پاسخ شيعه اين است كه عهدهدار اين دو مقام، شخصى است كه از طرف خدا تعيين مىشود و اهل سنت با اين پاسخ، مخالفاند. تعيين فردی که این دو مقام را داشته باشد، بدون شک مربوط به خداوند متعال است. در فرهنگ شيعه، شخصى با اين خصوصيات، امام ناميده مىشود. اين «امام» اصطلاح خاصى است، و گرنه اهل تسنن هم امام را مىپذيرند، ولى امام به معنى رئيس جامعه در امور دين و دنيا. كه اين امام با امام مورد پذيرش شيعه، بسيار متفاوت است.
امام در نظر شیعه
امام در فرهنگ شيعه، شخصى است كه مقام تبيين پيغمبر را دارد و كلامش در تبيين وحى، حجت است و واجب الاطاعه. همچنين در امور اجتماعى مردم؛ اعم از امور نظامى، سياسى، اقتصادى، سياست خارجه و ... فرمان او مطاع است. بنابراين، امام مانند نبى که واسطه بين وحى و مخاطبان است، واسطه بین خداوند متعال و مردم است؛ لذا باید معصوم باشد؛ البته بر خلاف نبى، تنها مبين وحى است، نه دريافت كنندهی وحى.
اما امامت در نزد اهل سنت، تداوم نبوّت نيست؛ بلكه به منزله تئورى حكومت در جامعه دينى است كه يا به تفكيك دين از سياست مىانجامد و يا به ابراز كردن دين براى سياست، كه هر دو تجربه، در تاريخ دولتهاى اسلامى اهل تسنن، رخ داده است.
امامت در مفهوم شيعى، تداوم نبوت نبى خاتم(صلىاللّهعليهوآله) است؛ هدايت الهى و عدالت اجتماعى، از وظايف عمده اوست و بر همين مبنا، شيعه معتقد است كه ائمه اطهار(عليهمالسلام) بايد معصوم باشند و اقوال و رفتار آنها، عين دين است؛ مانند اقوال و رفتار پيامبر گرامى اسلام(صلىاللّهعليهوآله) كه مىتواند منشأ استنباط احكام فقهى و عقايد كلامى باشد.[4]
مفهوم شيعى امامت، بر خلاف تصور آن نزد اهل سنت، بر تقسيمبندى همه انسانها به دو گروه انسان هادى و انسان هابطه مبتنى است. انسان هابط(سقوط يافته) انسانى است كه مورد خطاب «اهبطوا إلى الأرض» قرار گرفته است و به ظلمتکده ماده و طبيعت تبعيد شده است، در حالىكه آمدن انسان هادى(امام) از مقوله هبوط و سقوط نيست، بلكه از مقوله فرستاده شدن و مأموريت است؛ مأموريت براى هدايت كه جامع تزكيه و تعليم و تربيت و سياست است؛ يعنى ساختن فرد و جامعه و اين ارسال و مأموريت از جانب خداوند متعال، يا بىواسطه(پيامبران) است يا با واسطه(اوصيا و ائمه عليهم السّلام).[5]
متكلمان شيعه، بر اساس چنين تصويرى از امامت، بر الهى و آسمانى بودن آن تأكيد دارند. همانگونه كه انسان هابط نمىتواند پيامبر را انتخاب كند، نمىتواند وصى پيامبر را نيز انتخاب كند. چگونه مىشود مردمى جمع شوند و به كسى بگويند تو پيامبرى! ما تو را به پيامبرى انتخاب كرديم و برو وحى بياور! انتخاب كردن مردم، با مفهوم پيامبرى منافات دارد. پيامبر بنا به تعريف، لطف الهى است و فرستاده او، نه رئيس منتخب مردم.
همينگونه هم نمىشود مردم جمع شوند و به كسى بگويند: تو وصى پيامبر و خليفهاى! در جاى پيامبر بنشين! ادامه حضور جامع پيامبر در ميان امت باش و علم كتاب را بدان و بياموز و رموز آن را تفسير كن! برگشت اين سخن، به اين است كه انسان هابط بتواند انسان هادى را برگزيند و اين، محال است؛ همچنان كه انسان هابط نمىتواند انسان هادى اول(پيامبر) را برگزيند، نمىتواند انسان هادى دوم(وصى و امام) را نيز برگزيند.
بنابراين، ريشه اختلاف تشيع و تسنن در مسائل امامت، به دوگانگى تصوير آنها از امامت بر مىگردد؛ امامت در تصوير شيعى، تداوم نبوت است و هويت لطف الهى بودن و مأموريت آسمانى در هدايت و مديريت جامعه دينى را داراست.
در نتیجه: در مكتب شيعه فلسفه بعثت پيامبران با فلسفه نصب و تعيين امام، يكى است و همان عللى كه ايجاب مىكند خدا رسولى را برانگيزد، ايجاب مىنمايد كه امام پس از پيامبر كه عهدهدار وظايف رسالت مىباشد، از طرف خدا منصوب شود. يعنى همانگونه كه پيامبر از طرف خدا مبعوث مىشود و مردم در انتصاب او هيچ نقشى ندارند، امام هم كه جانشين پيامبر است، بايد از جانب پروردگار منصوب شود؛ زيرا امام، نه تنها بايد در كليه سجاياى اخلاقى و فضايل و كمالات، از قاطبه مردم، برتر باشد، بلكه بايد واجد مقام رفيع عصمت و مصونيت از گناه و خطا و داراى علم وسيع نيز باشد. از آنجا كه تشخيص اين امور، از حيطه فهم مردم، خارج است، تنها خداى بزرگ كه عالم به مكنونات است، مىتواند چنين افرادى را به مردم معرفى كند.[6]
----------------------------------------------------
پینوشت
[1]. شیخ طوسی، الرّسائل العشر، ص 103؛ علامه حلی، الالفین ص12؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص 257؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج2، ص 272.
[2]. لاهيجى، گوهر مراد، ص 289 و 290.
[3]. محمد تقى مصباح يزدى، راهنماشناسى، ص 396- 411.
[4]. همان.
[5]. محمد رضا حكيمى، كلام جاودانه، ص 48- 50.
[6]. امامت پژوهى(بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره)، ص52-57.
نظرات
ܓ❀ با سلام ܓ❀ تشکر بابت مطالب خوب و ارزشمند و مفیدتون ܓ❀ التماس دعای خیر یا حق ܓ❀