آیات 1 تا 2

14:07 - 1397/04/12

سوره الفرقان (25): آیات 1 تا 2

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ   تَبٰارَکَ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً (1) اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (2)

ترجمه:

بنام خداوند بخشندۀ بخشایشگر 1-زوال ناپذیر است و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا جهانیان را انذار کند(و از عذاب و کیفر الهی بترساند).

2-خداوندی که حکومت و مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست،و فرزندی برای خود انتخاب نکرد،و شریکی در حکومت و مالکیت ندارد،و همه چیز را آفرید و دقیقا اندازه گیری نمود.

تفسیر:

برترین معیار شناخت

این سوره با جمله"تبارک"آغاز می شود که از ماده"برکت"است و می دانیم برکت داشتن چیزی عبارت از آن است که دارای دوام و خیر و نفع کامل باشد.

می فرماید:"پر برکت و زوال ناپذیر است خدایی که"فرقان"را بر بنده اش نازل کرد،تا جهانیان را انذار کند"( تَبٰارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً ) (1).

جالب اینکه مبارک بودن ذات پروردگار به وسیله نزول فرقان،یعنی قرآنی که جدا کننده حق از باطل است معرفی شده،و این نشان می دهد که برترین خیر و برکت آن است که انسان وسیله ای برای شناخت-شناخت حق از باطل-در دست داشته باشد! این نکته نیز قابل توجه است که"فرقان"گاه به معنی"قرآن"و گاه به معنی معجزاتی که روشنگر حق از باطل است،و گاه در مورد تورات به کار رفته است، ولی در اینجا با قرائنی که در آیه و آیات بعد است منظور قرآن است.

در بعضی از روایات هنگامی که از امام صادق ع می پرسند که آیا میان "قرآن"و"فرقان"فرقی است؟می فرماید:"قرآن اشاره به مجموع این کتاب آسمانی است،و فرقان اشاره به آیات محکمات است" (2).

این سخن منافات با فرقان بودن همه آیات قرآن ندارد و منظور این است که آیات محکمات قرآن مصداق روشنتر و بارزتری برای فرقان و جداسازی


 1) در جلد ششم صفحه 208 ذیل آیه 56 سوره اعراف ریشه اصلی"برکت"تشریح شده است.
 2) تفسیر برهان جلد 3 صفحه 155.

حق از باطل محسوب می شود.

موهبت"فرقان و شناخت"تا آن حد اهمیت دارد که قرآن مجید آن را به عنوان پاداش بزرگ پرهیزکاران ذکر کرده است: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّٰهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً :"ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوی پیشه کنید خداوند فرقان در اختیار شما می گذارد" (1).

آری بدون تقوا،شناخت حق از باطل ممکن نیست،چرا که حب و بغض ها و گناهان حجاب ضخیمی بر چهره حق می افکند و درک و دید آدمی را کور می کند.

به هر حال قرآن مجید برترین فرقان است.

وسیله شناخت حق از باطل،در تمام نظام حیات بشر است.

وسیله شناخت حق از باطل در مسیر زندگی فردی و اجتماعی است،و معیار و محکی است در زمینه افکار و عقائد،و قوانین و احکام و آداب و اخلاق.

این نکته نیز قابل توجه است که می گوید:"فرقان را بر بنده اش نازل کرد"آری مقام عبودیت و بندگی خالص است که شایستگی نزول فرقان و پذیرا شدن معیارهای شناخت حق از باطل را به وجود می آورد.

و بالآخره آخرین نکته ای که در این آیه مطرح شده این است که هدف نهایی فرقان را انذار جهانیان بیان می کند،انذاری که نتیجه اش احساس مسئولیت در برابر تکالیف و وظائفی است که بر عهده انسان قرار گرفته،و تعبیر"للعالمین" روشنگر این است که آئین اسلام جنبه جهانی دارد و مخصوص به منطقه و نژاد و قوم معینی نیست،بلکه بعضی از آن استفاده خاتمیت پیامبر ص کرده اند،چرا که "عالمین" نه فقط از نظر مکانی محدود نیست که از نظر زمانی هم قیدی ندارد و همه آیندگان را نیز شامل می شود.(دقت کنید).

***


1) سوره انفال-29.

در دومین آیه مورد بحث خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف می کند که یکی در حقیقت پایه و بقیه نتیجه ها و شاخه های آن است:

نخست می گوید:"او خدایی است که مالکیت و حکومت آسمانها و زمین منحصر به او است"( اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ ) (1).

آری او حاکم بر کل عالم هستی و تمام آسمانها و زمین است،و چیزی از قلمرو حکومت او بیرون نمی باشد.با توجه به مقدم شدن"له"بر" مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ "که طبق ادبیات عرب دلیل بر انحصار است چنین استفاده می شود که حکومت واقعی و فرمانروایی آسمانها و زمین،منحصر به او است،چرا که حکومتش کلی و جاودانی و واقعی است بر خلاف حاکمیت غیر او که جزئی و ناپایدار و در عین حال وابسته به او است.

سپس به نفی عقائد مشرکان یکی پس از دیگری پرداخته می گوید:

"خدایی که فرزندی برای خود انتخاب نکرد"( وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً ) (2).

اصولا نیاز به فرزند چنان که قبلا هم گفته ایم یا به خاطر استفاده از نیروی انسانی او در کارها است،یا برای یاری گرفتن به هنگام ضعف و پیری و ناتوانی است،و یا برای انس گرفتن در تنهایی است،و مسلم است که هیچیک از این نیازها در ذات پاک او راه ندارد.

و به این ترتیب اعتقاد نصاری را به اینکه حضرت"مسیح" ع فرزند خدا است و یا یهود که"عزیر"را فرزند خدا می دانستند و همچنین اعتقاد مشرکان


 1) واژه"ملک"(بر وزن کرک)چنان که"راغب"در"مفردات"گوید:به معنی در اختیار گرفتن چیزی و حاکمیت بر آن است،در حالی که ملک(بر وزن پلک)همیشه دلیل بر حاکمیت و تصرف مالکانه نیست،و به این ترتیب هر ملکی،ملک است،در حالی که هر ملکی،ملک نیست.
 2) توضیح بیشتر در باره نفی فرزند از خداوند و دلائل آن در جلد اول تفسیر نمونه ذیل آیه 116 سوره بقره آمده است.

عرب را نفی می نماید.

سپس می افزاید:"او شریکی در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستی ندارد" ( وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ ).

و اگر مشرکان عرب،اعتقاد به وجود شریک یا شریکهایی داشتند،و آنها را در عبادت شریک خدا می پنداشتند،در شفاعت به آنها توسل می جستند و در حاجات خود از آنها کمک می طلبیدند،تا آنجا که با صراحت در هنگام گفتن"لبیک" برای حج این جمله و جمله هایی شرک آلود و زشت به این صورت بر زبان جاری می کردند:لبیک لا شریک لک،الا شریکا هو لک،تملکه و ما ملک!:"اجابت دعوت تو را کردم ای خدایی که شریکی نداری،جز شریکی که از آن تو است که تو مالک این شریکی و مالک مملوک او هستی"! قرآن همه این موهومات را نفی و محکوم می کند.

و در آخرین جمله می گوید:"او تمام موجودات را آفریده،نه تنها آفریده بلکه تقدیر و تدبیر و اندازه گیری آنها را دقیقا معین کرده است"( وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً ).

نه همچون اعتقاد ثنویین که بخشی از موجودات این عالم را مخلوق "یزدان"می دانستند و بخشی را مخلوق"اهریمن"!و به این ترتیب آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم می کردند،چرا که دنیا را مجموعه ای از"خیر"و"شر"و نیکی و بدی می پنداشتند،در حالی که از دیدگاه یک موحد راستین در عالم هستی چیزی جز خیر نیست و اگر شری می بینیم یا جنبه نسبی دارد یا عدمی و یا نتیجه اعمال ما است(دقت کنید).

***

نکته:

اندازه گیری دقیق موجودات

نه تنها نظام حساب شده و متقن جهان از دلایل محکم توحید و شناسایی خدا است که اندازه گیری دقیق آن نیز دلیل روشن دیگری می باشد،ما هرگز نمی توانیم اندازه گیری موجودات مختلف این جهان و کمیت و کیفیت حساب شده آن را معلول تصادف بدانیم که با"حساب احتمالات"سازگار نیست.

دانشمندان در این زمینه مطالعاتی کرده و پرده از روی اسراری برداشته اند که انسان را در اعجاب عمیقی فرو می برد آن چنان که بی اختیار زبان او به ستایش از عظمت و قدرت پروردگار مترنم می گردد.

در اینجا گوشه ای از آن را از نظر شما می گذرانیم.

دانشمندان می گویند اگر قشر خارجی کره زمین ده پا کلفت تر از آنچه هست می بود اکسیژن یعنی ماده اصلی حیات وجود پیدا نمی کرد،یا هر گاه عمق دریاها چند پا بیشتر از عمق فعلی بود کلیه اکسیژن و کربن زمین جذب می شد، و دیگر امکان هیچگونه زندگی نباتی یا حیوانی در سطح خاک باقی نمی ماند، به احتمال قوی کلیه اکسیژن موجود را قشر زمین و آب دریاها جذب می کردند و انسان برای نشو و نمای خود باید منتظر بنشیند تا نباتات برویند و از پرتو وجود آنها اکسیژن لازم بانسان برسد.

با حسابهای دقیقی که بعمل آمده معلوم شده است اکسیژن برای تنفس انسان ممکن است از منابع مختلف به دست آید،اما نکته مهم آنست که مقدار این اکسیژن درست باندازه ای که برای تنفس ما لازم است در هوا پخش شده.

اگر هوای محیط زمین اندکی از آنچه هست رقیق تر می بود اجرام سماوی و شهابهای ثاقب که هر روز به مقدار چند میلیون عدد به آن اصابت می کنند و در همان فضای خارج منفجر و نابود می شوند دائما به سطح زمین می رسیدند،و هرگوشه آن را مورد اصابت قرار می دادند! این اجرام فلکی به سرعت هر ثانیه از 6 تا چهل میل حرکت می کنند و به هر کجا برخورد کنند ایجاد انفجار و حریق می نمایند،اگر سرعت حرکت این اجرام کمتر از آنچه هست می بود،مثلا به اندازه سرعت یک گلوله بود،همه آنها به سطح زمین می ریختند،و نتیجه خرابکاری آنها معلوم بود.

اگر خود انسان در مسیر کوچک ترین قطعه این اجرام سماوی واقع شود شدت حرارت آنها که با سرعتی معادل نود برابر سرعت گلوله حرکت می کنند او را تکه پاره و متلاشی می سازد.

غلظت هوای محیط زمین به اندازه ای است که اشعه کیهانی را تا میزانی که برای رشد و نمو نباتات لازم است به سوی زمین عبور می دهد،و کلیه میکربهای مضر را در همان فضا معدوم می سازد،و ویتامین های مفید را ایجاد می نماید.

با وجود بخارهای مختلفی که در طی قرون متمادی از اعماق زمین بر آمده و در هوا منتشر شده است،و غالب آنها هم گازهای سمی هستند،معهذا هوای محیط زمین آلودگی پیدا نکرده،و همیشه به همان حالت متعادل که برای ادامه حیات انسانی مناسب باشد باقی مانده است.

دستگاه عظیمی که این موازنه عجیب را ایجاد می نماید و تعادل را حفظ می کند همان دریا و اقیانوس است که مواد حیاتی و غذایی و باران و اعتدال هوا و گیاهان و بالآخره وجود خود انسان از منبع فیض آن سرچشمه می گیرد،هر کس که درک معانی می کند باید در مقابل عظمت دریا سر تعظیم فرود آورد و سپاس گزار موهبت های آن باشد!...

***تناسب عجیب و تعادل بسیار دقیقی که بین"اکسیژن"و"اسید کربونیک" بر قرار گردیده تا حیات حیوانی و گیاهی به وجود آید جلب توجه همه متفکرین را کرده،و آنها را به اندیشه واداشته است.

اما اهمیت حیاتی اسید کربونیک هنوز در نظر بسیاری از مردم مکتوم می باشد،ناگفته نماند که اسید کربونیک همان گازی است که نوشابه های گازدار را با آن درست می کنند،و در میان مردم معروف است.

اسید کربونیک گاز سنگین و غلیظی است که خوشبختانه نزدیک به سطح زمین قرار دارد و تجزیه آن از اکسیژن به زحمت و اشکال انجام می گیرد،وقتی آتشی افروخته می شود چوب که خود مرکب از اکسیژن و کربن و ئیدروژن است بر اثر حرارت تجزیه شیمیایی می شود،و کربن با نهایت سرعت با اکسیژن آمیخته و تشکیل اسید کربونیک می دهد،ئیدروژن آن نیز با همان شتاب با اکسیژن آمیخته و تشکیل بخار آب می دهد،دود عبارت از کربن خالص و ترکیب نشده است.

انسان هنگام تنفس مقداری اکسیژن فرو می برد،و خون آن را در تمام قسمتهای بدن توزیع می کند،و همین اکسیژن غذا را در سلولهای مختلف آهسته و آرام و با حرارتی ضعیف می سوزاند،و اسید کربنیک و بخار آب آن خارج می شود به همین جهت وقتی از راه شوخی گفته می شود فلانی مانند"تنور"آه می کشد حقیقت واقعی اظهار شده است!.

گاز اسید کربونیکی که بر اثر احتراق غذا در سلولها ایجاد می شود داخل ریه می گردد،با تنفسهای بعدی از بدن خارج شده،و به هوای محیط برمی گردد به این ترتیب کلیه جانوران اکسیژن استنشاق می کنند،و اسید کربونیک بیرون می دهند.

***چقدر شگفت آور است طریقه کنترل و موازنه در این عالم در نتیجه همین موازنه طبیعت مانع آن شده است که حیوانات هر قدر هم بزرگ یا درنده و سبع باشند بتوانند بر دنیا تسلط یابند،فقط انسان این موازنه طبیعت را بهم می زند، و نباتات و حیوانات را از محلی به محل دیگر منتقل می نماید،و اتفاقا به فوریت هم جریمه این شوخ چشمی خود را می پردازد،زیرا آفات نباتی و امراض حیوانی خسارت جبران ناپذیر به او می زند! داستان ذیل مثل بسیار خوبی است که نشان می دهد انسان برای ادامه حیات خود چگونه باید رعایت این کنترل و موازنه را بنماید:

چندین سال قبل در استرالیا نوعی از بوته معروف به"کاکتوس"را کنار نرده های مزارع میکاشتند و چون حشره دشمن این نبات در آن موقع در استرالیا وجود نداشت بوته کاکتوس شروع به ازدیاد و توسعه عجیب نمود،دیری نگذشت که مساحتی به اندازه سطح جزیره انگلستان را فرا گرفت،و مردم را از قرا و قصبات بیرون کرد،و زراعت آنها را منهدم نمود،و امر کشاورزی را مختل و غیر ممکن ساخت.

ساکنین محل آنچه وسیله در دسترس خود داشتند بکار بردند و نتیجه نگرفتند،استرالیا در خطر آن قرار گرفت که قشون بی صدا و لجوج گیاه کاکتوس آن را بالمره در حیطه تصرف خود درآورده!علما و متخصصین در صدد چاره جویی این خطر برآمدند و به این منظور دور عالم را تجسس کردند تا عاقبت حشره ای را یافتند که منحصرا با ساق و برگ و ته کاکتوس تغذیه می کند و جز آن غذای دیگر نمی خورد،و به سهولت هم زاد و ولد می کند و در استرالیا دشمنی ندارد.

در این مورد حیوان بر نبات غلبه کرد و امروز خطر هجوم کاکتوس به کلی بر طرف شده است،و با معدوم شدن کاکتوس حشرات مزبور هم از میان رفتند و فقط عده قلیلی باقی ماند که پیوسته مقدار نمو و توسعه کاکتوس را کنترل کنند! آفرینش این کنترل و تعادل را در طبیعت بر قرار کرده و بسیار هم مفید واقع گردیده است.

چه شده است که پشه مالاریا سطح زمین را فرا نگرفته،و باعث انهدام نسل انسانی نشده است؟در حالی که پشه معمولی حتی در نواحی قطبی نیز فراوان است؟ یا چه شده است که پشه تب زرد که در موقعی تا نزدیکی های نیویورک آمده بود دنیا را ویران نکرد؟یا چه شده است که مگس خواب آور طوری آفریده شده که جز در مناطق گرمسیر استوایی نمی تواند زیست نماید نسل آدمی را از روی زمین بر نداشته است؟!(همه اینها از طریق یک نظام کنترل حساب شده جلوگیری گردیده).

کافی است به یاد آوریم که در طول زمان با چه آفات و امراضی دست به گریبان بوده ایم،و چگونه تا دیروز وسیله مدافعه در مقابل آنها را نداشته و از هیچ یک از اصول بهداشت نیز اطلاعی نداشته ایم آن وقت متوجه می شویم که وجود ما با چه طرز حیرت آوری محفوظ و مصون مانده است (1).

***


 1) تلخیص از کتاب"راز آفرینش انسان"صفحه های 33 تا 36 و 39 تا 41 و 49 تا 152.
برچسب‌ها: