قصه شب آموزنده و جذاب اشتباه بچه های کلاس

14:55 - 1400/08/04
قصه شب آموزنده و جذاب اشتباه بچه های کلاس

بسمه تعالی
اتل و متل ستاره     قصه داریم دوباره
هر کی که خوب بشینه    قصه براش شیرینه
روزی روزگاری توی جنگل زیبا و سرسبز قصه ها، پرنده کوچولوی خوشگل و باکلاسی بنام طوطو به همراه بقیه دوستاش زندگی می کرد. طوطو عادت داشت که همیشه  دوستاش رو از بالا به پایین نگاه کنه. نه این که خودش رو بهتر و برتر از اون ها بدونه، نه. دوستای کوچولوی من. اون همیشه روی بلندترین شاخه درخت  می نشست. از اون بالا به دوستاش نگاه می کرد و باهاشون صحبت می کرد.
اون دوست داشت با همه شوخی کنه.  بخصوص دوست هاش که با هم توی یه مدرسه و یه کلاس درس می خوندن. یه روز که بچه ها توی جنگل با هم بازی می کردن، طوطو برای این که یه کم بچه ها رو اذیت کنه و به قول خودش سر به سر اون ها بذاره، سنگ‌ریزه هایی رو با خودش به بالای درخت برد.  بعد یواشکی اون ها رو روی سر  دوستاش می‌انداخت. بعد خودش رو پشت برگ ها قایم می کرد و می خندید.
بچه ها که از کارهای طوطو خسته شده بودن، تصمیم گرفتن یه درس خوبی به اون بِدَن و طوطو رو متوجه اشتباهش کنن.
یه روز که بچه ها به مدرسه اومدن، گرگی پشت در کلاس قایم شد و به محض ورود طوطو با یه صدای بلند گفت:« پِخ»!
طوطو که حسابی ترسیده بود و زبونش بند اومده بود، به گرگی نگاهی کرد و گفت: این چه کاریه؟!
با این حرف طوطو انگار بمب خنده توی کلاس منفجر شد. همه بچه ها شروع به خندیدن کردن. طوطو که از خندیدن بچه ها عصبانی شده بود رو به اون ها کرد و گفت: چتونه؟! چرا می خندین؟!
بچه ها از شنیدن این حرف دوباره خندیدن، به حدی که طوطو گریه اش گرفت و خواست از کلاس بیرون بره که در کلاس باز شد. خانم معلم وارد کلاس شد. با تعجب  نگاهی به بچه ها کرد و گفت: آروم تر! آروم تر! چقدر می خندین؟! صدای خنده تون همه مدرسه رو برداشته! (بعد لبخندی زد و گفت) اگه خبر خوبیه، بگین من هم بخندم. (بعد هم خیلی آروم به طرف میز خودش رفت و روی صندلی پشت اون نشست).
خانم معلم که تازه متوجه چشم های اشک آلود طوطو شده بود، رو به اون کرد و گفت: طوطو! پسرم! اتفاقی افتاده؟! چرا گریه می کنی؟!
طوطو تا این جمله رو شنید زد زیر گریه و گفت: خانم از دست این بچه ها! این ها من رو می ترسونن و بعد هم می خندن! خانم معلم تا این رو شنید: به بچه ها نگاهی کرد و گفت: بچه ها کی طوطو رو ترسونده؟!
گرگی  دستش رو بالا برد و گفت: خانم من اون رو ترسوندم و برای این کارم هم دلیل خوبی دارم! خانم معلم که حسابی از شنیدن چشماش درشت شده بود رو به گرگی کرد و گفت: خب بگو ببینم دلیلت چیه؟!
گرگی گفت: خانم همه بچه های کلاس می دونن طوطو چقدر من و بقیه رو اذیت کرده و بِهِمون خندیده؛ همین چند روز پیش بود که داشتیم همه با هم توی جنگل بازی می کردیم که طوطو  از بالای درخت بزرگ سنگ های کوچولویی رو روی سر ما می انداخت و بعد هم می خندید، من و بقیه بچه ها هم تصمیم گرفتیم  که یه درس خوب به طوطو بدیم تا دیگه اون از این شوخی ها نکنه بخاطر همین صبح که همه بچه ها خواستن به کلاس بیان، من پشت در کلاس قایم شدم و تا طوطو اومد اون رو ترسوندم . حالا طوطو از این که می بینه ما بهش خندیدیم ناراحته!
خانم معلم که با دقت به حرف های گرگی گوش می داد، سرش رو پایین انداخت و چند لحظه ای به فکر فرو رفت. بعد از چند لحظه سرش رو بلند کرد و گفت: بچه ها اگه یه نفری به شما حرف زشتی بزنه، شما چه عکس العملی نشون میدین؟
هر کدوم از بچه ها یه جوابی دادن ؛ یکی می گفت: من هم مثل خودش حرف زشت می زنم، یکی دیگه گفت: من باهاش قهر می کنم. خلاصه هر کدوم یه چیزی گفتن تا این که خانم معلم که حرف تک تک بچه ها رو شنیده بود، گفت: ولی من بی توجه از کنارش رد میشم. می دونین چرا؟!
بچه ها که دلشون می خواست دلیل خانم معلم رو بشنون جواب دادن چرا؟
خانم معلم جواب داد: آخه اون ادب و تربیت خودش رو نشون داده و من هم باید ادب و شخصیت خودم رو نشون بِدَم. اگه قرار باشه من هم مثل اون همون حرف زشت رو بزنم که بین من و اون هیچ فرقی نیست.من هم میشم یکی مثل اون.
طوطو کار زشتی انجام داده و همه ما اون رو قبول داریم ولی کار شما خیلی زشت تر از کار اونِ! آخه شما می دونین کار طوطو بدِ و باز اون رو انجام دادین.
پسرای گلم، یادتون باشه هر چیزی رو که برای خودتون دوست دارین باید برای بقیه هم همون رو دوست داشته باشین و هر چیزی رو که برای خودتون دوست ندارین نباید برای بقیه هم دوست داشته باشین.
( شاخصه: خودشناسی و کرامت بخشی)

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 10 =
*****