آیات 27 تا 35

13:07 - 1397/04/19

سوره النمل (27): آیات 27 تا 35

اشاره

قٰالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (27) اِذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ (28) قٰالَتْ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتٰابٌ کَرِیمٌ (29) إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمٰانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ (30) أَلاّٰ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ (31) قٰالَتْ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مٰا کُنْتُ قٰاطِعَهً أَمْراً حَتّٰی تَشْهَدُونِ (32) قٰالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ اَلْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی مٰا ذٰا تَأْمُرِینَ (33) قٰالَتْ إِنَّ اَلْمُلُوکَ إِذٰا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهٰا وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهٰا أَذِلَّهً وَ کَذٰلِکَ یَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ فَنٰاظِرَهٌ بِمَ یَرْجِعُ اَلْمُرْسَلُونَ (35)

ترجمه:

27-(سلیمان)گفت:ما تحقیق می کنیم ببینیم راست گفتی یا از دروغگویان هستی؟!.

28-این نامه مرا ببر و بر آنها بیفکن سپس برگرد(و در گوشه ای توقف کن)ببین آنها چه عکس العملی نشان می دهند.

29-(ملکه سبا)گفت:ای اشراف!نامه پر ارزشی به سوی من افکنده شده!.

30-این نامه از سلیمان است و چنین می باشد:به نام خداوند بخشنده مهربان...

31-توصیه من این است برتری جویی نسبت به من نکنید و به سوی من آئید در حالی که تسلیم حق هستید.

32-(سپس)گفت:ای اشراف(و ای بزرگان)نظر خود را در این امر مهم بازگو کنید که من هیچ کار مهمی را بدون حضور شما انجام نداده ام.

33-گفتند:ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم،ولی تصمیم نهایی با تو است ببین چه دستور می دهی؟ 34-گفت:پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند،(آری)کار آنها همین گونه است.

35-و من(اکنون جنگ را صلاح نمی بینم)هدیه گرانبهایی برای آنها می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند.

تفسیر:

پادشاهان ویرانگرند!

سلیمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد،و در فکر فرو رفت،ممکن است بیشترین گمان سلیمان این بوده که این خبر راست است،و دلیلی بر دروغی به این بزرگی وجود ندارد،اما از آنجا که مساله ساده ای نبود و با سرنوشت یک کشور و یک ملت بزرگ گره می خورد،می بایست تنها به گفتار یک مخبر اکتفاء نکند،بلکه باید تحقیقات بیشتری در زمینه این موضوع حساس به عمل آورد.

لذا چنین"گفت:ما تحقیق به عمل می آوریم ببینیم تو راست گفتی یا از دروغگویان هستی"؟!( قٰالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ ).

این سخن به خوبی ثابت می کند که در مسائل مهم و سرنوشت ساز باید حتی به اطلاعی که از ناحیه یک فرد کوچک می رسد توجه کرد و به زودی (همانگونه که سین در جمله"سننظر"اقتضا می کند)پیرامون آن تحقیقات لازم را به عمل آورد.

سلیمان نه هدهد را متهم ساخت و محکوم کرد،و نه سخن او را بی دلیل تصدیق نمود،بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.

*** به هر حال سلیمان نامه ای بسیار کوتاه و پر محتوی نوشت و به هدهد داد و گفت:"این نامه مرا ببر و نزد آنها بیفکن،سپس برگرد و در گوشه ای توقف کن ببین آنها چه عکس العملی نشان می دهند"؟( اِذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ ) (1).

از تعبیر"القه الیهم"(به سوی آنها بیفکن)چنین استفاده می شود که آن را به هنگامی که ملکه سبا در میان جمع خویش حضور دارد بر آنها افکن،تا جای فراموشی و کتمان باقی نماند،و از اینجا روشن می شود اینکه بعضی از مفسران گفته اند هدهد وارد قصر ملکه سبا و خوابگاه او شد و نامه را بر سینه یا گلوی او


1) بعضی از مفسران گفته اند"جمله ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ "در معنی مؤخر است و در عبارت مقدم،و در تقدیر چنین بوده:"فانظر ما ذا یرجعون ثم تول عنهم"این به خاطر آن است که این جمله را به معنی بازگشت کردن از آن قوم گرفته اند در حالی که ظاهر آیه این است که از آنها روی بگردان سپس در گوشه ای منتظر باش ببین چه واکنشی نشان می دهند.

افکند!چندان دلیلی ندارد،هر چند با جمله ای که در آیه بعد می آید إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتٰابٌ کَرِیمٌ :"نامه ای به سوی من افکنده شده"بی تناسب نیست. ملکه سبا نامه را گشود و از مضمون آن آگاهی یافت و چون قبلا اسم و آوازه سلیمان را شنیده بود و محتوای نامه نشان می داد که سلیمان تصمیم شدیدی درباره سرزمین سبا گرفته،سخت در فکر فرو رفت،و چون در مسائل مهم مملکتی با اطرافیانش به شور می نشست از آنها دعوت کرد،رو به سوی آنها نموده"گفت:

ای اشراف و بزرگان!نامه ارزشمندی به سوی من افکنده شده است"( قٰالَتْ یٰا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتٰابٌ کَرِیمٌ ).

آیا به راستی ملکه سبا پیک نامه رسان را ندیده بود،ولی از قرائن که در نامه وجود داشت اصالت نامه را احساس کرد،و هیچ احتمال نداد که نامه مجعولی باشد؟ و یا به چشم خودش پیک را دید و وضع اعجاب آور او خود دلیل بر این بود که واقعیتی در کار است و مساله یک مساله عادی نیست،هر چه بود با اطمینان روی نامه تکیه کرد.

و اینکه ملکه می گوید:این نامه کریم و پر ارزشی است ممکن است به خاطر محتوای عمیق آن،یا اینکه آغازش به نام خدا،و پایانش به مهر و امضای صحیح بود (1)یا فرستنده آن که شخص بزرگواری بوده-که هر یک از اینها را بعضی از مفسران احتمال داده اند-و یا همه اینها زیرا هیچگونه منافاتی بین این امور نیست و ممکن


 1) در حدیث آمده است:کرامت و ارزش نامه به مهر کردن آن است(تفسیر مجمع البیان و المیزان و قرطبی)و در حدیث دیگری آمده هنگامی که پیامبر اسلام خواست نامه ای برای عجم بنویسد به او عرض کردند آنها نامه را بدون مهر نمی پذیرند،پیامبر دستور داد انگشتری ساختند که نقش نگین آن لا اله الا اللّٰه محمدا رسول اللّٰه بود و نامه را با آن مهر فرمود(قرطبی ذیل آیه مورد بحث).

است همه در این مفهوم جامع جمع باشد.

درست است که آنها آفتاب پرست بودند،ولی می دانیم بسیاری از بت پرستان نیز به"اللّٰه"اعتقاد داشتند و او را"رب الارباب"می نامیدند و تعظیم و احترام او را مهم می شمردند.

*** سپس"ملکه سبأ"به ذکر مضمون نامه پرداخت و گفت:"این نامه از سوی سلیمان است و محتوایش چنین است:به نام خداوند بخشنده مهربان"...

( إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمٰانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ ).

*** "توصیه ام به شما این است برتری جویی در برابر من نکنید،و به سوی من آئید و تسلیم حق شوید"( أَلاّٰ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ ) (1).

بعید به نظر می رسد که سلیمان نامه را با همین عبارات و الفاظ عربی نوشته باشد،بنا بر این جمله های فوق می توانند نقل به معنی و یا به صورت خلاصه گیری و فشرده نامه سلیمان بوده باشد که ملکه سبا برای ملت خود بازگو کرد.

جالب اینکه:مضمون این نامه در واقع سه جمله بیش نبود:

یک جمله نام خدا و بیان وصف رحمانیت و رحیمیت او.

جمله دوم توصیه به کنترل هوای نفس و ترک برتری جویی که سرچشمه بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی است.

و سوم تسلیم در برابر حق شدن!.

و اگر دقت کنیم چیز دیگری وجود نداشت که نیاز به ذکر داشته باشد.

***


 1) جمله" أَلاّٰ تَعْلُوا عَلَیَّ "ممکن است مجموعا بدل"کتاب"و بیان محتوای آن باشد،و ممکن است"ان"در اینجا به معنی"ای"و برای تفسیر بوده باشد،این احتمال نیز وجود دارد که متعلق به جمله محذوفی باشد مانند"اوصیکم"باشد.

بعد از ذکر محتوای نامه سلیمان،برای ملت خود رو به سوی آنها کرده چنین"گفت ای اشراف و صاحب نظران!رأی خود را در این کار مهم برای من ابراز دارید که من هیچ کار مهمی را بی حضور شما و بدون نظر شما انجام نداده ام"! ( قٰالَتْ یٰا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مٰا کُنْتُ قٰاطِعَهً أَمْراً حَتّٰی تَشْهَدُونِ ).

او می خواست با این نظر خواهی موقعیت خود را در میان آنها تثبیت کرده و نظر آنها را به سوی خویش جلب نماید،ضمنا میزان هماهنگیشان را با تصمیمات خود مورد مطالعه و بررسی قرار دهد.

"افتونی"از ماده"فتوا"است،در اصل به معنی حکم کردن دقیق و صحیح در مسائل پیچیده است،"ملکه سبا"با این تعبیر،هم پیچیدگی مساله را به آنها گوشزد کرد،و هم آنها را به این نکته توجه داد که باید در اظهار نظر دقت به خرج دهند تا راه خطا نپویند.

"تشهدون"از ماده"شهود"به معنی"حضور"است،حضوری که توأم با همکاری و مشورت بوده باشد.

*** "اشراف قوم"در پاسخ او چنین"گفتند:ما قدرت کافی داریم و مرد جنگیم اما تصمیم نهایی با تو است،ببین چه فرمان می دهی"؟( قٰالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی مٰا ذٰا تَأْمُرِینَ ).

به این ترتیب هم تسلیم خود را در برابر دستورات او نشان دادند،و هم تمایل خود را به تکیه بر قدرت و حضور در میدان جنگ! *** ملکه هنگامی که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد،در حالی که خود باطنا تمایل به این کار نداشت برای فرونشاندن این عطش،و هم برای اینکه حساب شده با این جریان برخورد کند،چنین"گفت:پادشاهان هنگامی که وارد منطقه

آبادی شوند آن را به فساد و ویرانی می کشانند"!( قٰالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذٰا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهٰا ).

و عزیزان اهل آن را به ذلت می نشانند"( وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهٰا أَذِلَّهً ).

جمعی را می کشند،عده ای را اسیر می کنند،و گروهی را آواره و بی خانمان،و تا آنجا که می توانند دست به غارت و چپاول می زنند.

سپس برای تاکید بیشتر گفت:"آری این چنین می کنند"( وَ کَذٰلِکَ یَفْعَلُونَ ).

در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهی بود،شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه می شود:"فساد و ویرانگری"و"ذلیل ساختن عزیزان"،چرا که آنها به منافع خود می اندیشند،نه به منافع ملتها و آبادی و سر بلندی آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند.

*** سپس ملکه افزود:ما باید قبل از هر کار سلیمان و اطرافیان را بیازمائیم و ببینیم به راستی چه کاره اند؟سلیمان پادشاه است یا پیامبر؟ویرانگر است یا مصلح؟ ملتها را به ذلت می کشانند یا عزت؟و برای این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا"من هدیه قابل ملاحظه ای برای آنها می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشی را از ناحیه آنها برای ما می آورند"( وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ فَنٰاظِرَهٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ).

پادشاهان علاقه شدیدی به"هدایا"دارند،و نقطه ضعف و زبونی آنها نیز همین جا است،آنها را می توان با هدایای گرانبها تسلیم کرد،اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد،معلوم می شود"شاه"است!در برابر او می ایستیم و تکیه بر قدرت می کنیم که ما نیرومندیم،و اگر بی اعتنایی به ما نشان داد و بر سخنان خود و پیشنهادهایش اصرار ورزید معلوم می شود،پیامبر خدا است در این صورت باید عاقلانه برخورد کرد.

در اینکه"ملکه سبا"چه هدایایی برای سلیمان فرستاد،قرآن سخنی نگفته و تنها با نکره آوردن کلمه"هدیه"،عظمت آن را نشان داده،ولی مفسران مسائل زیادی ذکر کرده اند،که گاه خالی از اغراق و افسانه نیست.

بعضی نوشته اند پانصد غلام و پانصد کنیز ممتاز برای سلیمان فرستاد،در حالی که به غلامها لباس زنانه و به کنیزها لباس مردانه پوشانیده بود،در گوش غلامان گوشواره و در دستشان دستبند و بر سر کنیزان کلاههای زیبا گذارده بود،و در نامه خود تاکید کرده بود تو اگر پیامبری غلامان را از کنیزان بشناس! و آنها را بر مرکبهای گرانبها که با زر و زیور آراسته بودند سوار کرد، و مقدار قابل ملاحظه ای از جواهرات نیز همراه آنها فرستاد.

ضمنا به فرستاده خود سفارش کرد،اگر به محض ورود نگاه سلیمان را به خود خشم آلود دیدی بدان این ژست پادشاهان است،و اگر با خوشرویی و محبت با تو برخورد کرد بدان پیغمبر است! ***

نکته ها:

اشاره
1-آداب نامه نگاری

آنچه در آیات فوق در مورد نامه سلیمان به مردم سبا آمده الگویی است برای طرز نامه نگاری که گاه از مسائل مهم و سرنوشت ساز است،با نام خداوند رحمان و رحیم شروع می شود و با دو جمله حساب شده جان سخن را بیان می کند.

از تواریخ اسلامی و روایات به خوبی بر می آید که پیشوایان بزرگ ما همیشه اصرار داشتند نامه ها را فشرده و مختصر،خالی از حشو و زوائد و کاملا حساب شده بنگارند.

امیر مؤمنان علی ع به کارمندان و نمایندگانش در یک بخشنامه چنین نوشت: ادقوا اقلامکم،و قاربوا بین سطورکم،و احذفوا عنی فضولکم و اقصدوا قصد المعانی،و ایاکم و الاکثار،فان اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار:

"نوک قلمها را تیز کنید،و سطرها را به هم نزدیک سازید،و مطالب زائد و اضافی را از نامه هایتان برای من حذف کنید،بیشتر به معنی توجه کنید،و از پر گویی بپرهیزید که اموال مسلمانان توانایی این هزینه و ضرر را ندارد" (1).

تیز کردن نوک قلمها که سبب می شود کلمات را کوچکتر بنویسند و نزدیک ساختن سطور به یکدیگر و حذف تشریفات و اضافات،نه تنها صرفه جویی در اموال بیت المال یا اموال خصوصی است که صرفه جویی در وقت نویسنده و خواننده نیز هست و حتی گاه سبب می شود که هدف اساسی نامه در لابلای جمله بندیهای تشریفاتی از بین برود و نویسنده و خواننده به هدف خود نرسند.

در این اواخر معمول شده بود که بر خلاف رویه صدر اسلام،نامه ها را با القاب فراوان و الفاظ زیاد و مقدمات و حواشی و اضافات پر می کردند،و چه وقتهای گرانبهایی که بیهوده از این راه تلف می شد و چه سرمایه هایی که از بین می رفت.

مخصوصا این نکته قابل توجه است که در شرائط آن زمان که فرستادن یک نامه بوسیله یک پیک مخصوص،گاه هفته ها طول می کشید و هزینه ها داشت تا به مقصد برسد،در عین حال نهایت اختصار به کار می رفت که نمونه های آن را در نامه های پیامبر اسلام به خسروپرویز و قیصر روم و مانند آن می توان ملاحظه کرد.

اصولا نامه انسان دلیل بر چگونگی شخصیت او است همانگونه که پیام آور و رسول انسان چنین است،چنان که در نهج البلاغه از علی ع می خوانیم:رسولک ترجمان عقلک و کتابک ابلغ من ینطق عنک: "فرستاده تو


 1) خصال صدوق(طبق نقل بحار جلد 76 صفحه 49).

بازگو کننده عقل تو است و نامه ات گویاترین چیزی است که از تو سخن می گوید (1).

امام صادق ع می فرماید: یستدل بکتاب الرجل علی عقله،و موضع بصیرته،و برسوله علی فهمه و فطنته: "نامه انسان دلیلی است بر میزان عقل او و مقدار بصیرت او و فرستاده او نشانه ای است از مقدار فهم و ذکاوت او" (2).

ذکر این نکته نیز لازم است که از روایات اسلامی استفاده می شود که پاسخ نامه لازم است همانگونه که پاسخ سلام.

در حدیثی از امام صادق ع می خوانیم که فرمود:

رد جواب الکتاب واجب کوجوب رد السلام: "پاسخ نامه واجب است همانگونه که پاسخ سلام واجب می باشد" (3).

و از آنجا که هر نامه ای معمولا با تحیتی همراه است بعید نیست مشمول آیه شریفه إِذٰا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا أَوْ رُدُّوهٰا :"هنگامی که به شما تحیتی گفته شود پاسخ آن را به صورت بهتر یا همانند آن بدهید"(سوره نساء آیه 86)بوده باشد.

***

2-آیا سلیمان دعوت به تقلید کرد؟

بعضی از مفسران گویا از ظاهر نامه سلیمان چنین استفاده کردند که او می خواست مردم کشور سبا را به پذیرش دعوت خود بدون ذکر دلیل وادارد.

سپس پاسخ داده اند که آمدن هدهد به آن صورت معجزه آسا خود دلیلی بر حقانیت دعوت او بوده است (4).


 1) نهج البلاغه کلمات قصار جمله 301.
2) بحار الانوار جلد 76 صفحه 50.
 3) وسائل جلد 8 صفحه 437(کتاب الحج ابواب العشره باب 33).
 4) تفسیر"فخر رازی"ذیل آیات مورد بحث.

ولی ما فکر می کنیم نیازی به این گونه جوابها نیست،وظیفه پیامبر دعوت است،و وظیفه دیگران تحقیق کردن،و به تعبیر دیگر:دعوت انگیزه ای برای تحقیق است،همانگونه که ملکه سبأ این کار را انجام داد،و در مقام تحقیق و آزمایش سلیمان برآمد تا روشن شود آیا او یک پادشاه است یا پیامبر؟! ***

3-اشارات پر معنی در ماجرای سلیمان

در این بخش از داستان سلیمان نیز اشارات کوتاه،به مطالب مهمی دیده می شود:

1-روح دعوت انبیاء در نفی برتری جویی که نفی هر گونه استعمار و تسلیم در برابر قانون حق است خلاصه می شود.

2-در حالی که اطرافیان ملکه سبأ،اعلام آمادگی برای جنگ کردند طبع ظریف زنانه او موافق جنگ نبود،لذا نظر آنها را به مسائل دیگر معطوف داشت! 3-از این گذشته اگر او تسلیم جنگ طلبی اطرافیان خود می شد از حقیقت دور می ماند و خواهیم دید که اقدام او برای آزمایش سلیمان از طریق فرستادن هدیه،نتیجه بسیار خوبی برای خودش و هم برای مردم کشور سبا بار آورد و سبب شد که آنها راه حق را بیابند و متوسل به خونریزی نشوند.

4-ضمنا از این ماجرا روشن می شود که برنامه های شورایی چنان نیست که همیشه به حق منتهی شود،چرا که در اینجا عقیده اکثریت اطرافیان او این بود که توسل به نیروی نظامی مقدم است در حالی که عقیده ملکه سبأ بر عکس آن بود،و در پایان ماجرا می بینیم که حق با او بوده است.

و می توان گفت که این نوع مشورت غیر از آن است که امروز در میان ما رائج است،ما نظریه اکثریت را معیار قرار می دهیم و حق تصمیم گیری را برای آنها قائل هستیم،در حالی که در این نوع مشورت حق تصمیم گیری با رهبر جمعیت است و مشاورین تنها اظهار نظر می کنند،و آیه" شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ ":"با آنها در کارها مشورت کن و به هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل نما"(آل عمران-159)نیز اشاره به این قسم دوم از شورا است در حالی که آیه 38 شوری" وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَیْنَهُمْ "کار مؤمنان باید به صورت مشورت انجام یابد ظاهرا اشاره به قسم اول است (1).

5-مشاوران ملکه سبا به او گفتند:"ما صاحبان قوه و صاحبان باس شدید هستیم ممکن است تفاوت این دو در این باشد که"قوه"اشاره به کمیت عظیم لشکر و" بَأْسٍ شَدِیدٍ "اشاره به کیفیت کار آزمودگی و روح شجاعت و شهامت لشکریان باشد،یعنی ما هم از نظر"کمیت"لشکر و هم از نظر"کیفیت"آمادگی کامل برای رزم با دشمن داریم.

***

6-نشانه پادشاهان!

از این آیات به خوبی استفاده می شود که سلطنت و حکومت استبدادی همه جا مایه فساد و تباهی،و ذلیل کردن عزیزان یک قوم است،چرا که افراد با شخصیت را کنار می زنند،و متملقان چاپلوس را به خدمت دعوت می کنند،و در همه چیز منفعت و سود خود را می جویند،اهل هدیه و رشوه و زر و زیورند و طبعا ظالمان زورگو که دسترسی به این امور دارند نزد آنها محبوبترند.

شاهان،فکر و قلبشان در گرو مقام و هدایا و زر و زیورها است،در حالی که پیامبران جز به صلاح امتها نمی اندیشند.

***


 1) برای توضیح بیشتر درباره"مشورت"به جلد 3 تفسیر نمونه صفحه 142 تا 149 مراجعه فرمائید.
برچسب‌ها: