آیات 20 تا 26

13:03 - 1397/04/19

سوره النمل (27): آیات 20 تا 26

اشاره

وَ تَفَقَّدَ اَلطَّیْرَ فَقٰالَ مٰا لِیَ لاٰ أَرَی اَلْهُدْهُدَ أَمْ کٰانَ مِنَ اَلْغٰائِبِینَ (20) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذٰاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ (21) فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقٰالَ أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ (22) إِنِّی وَجَدْتُ اِمْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهٰا عَرْشٌ عَظِیمٌ (23) وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ فَهُمْ لاٰ یَهْتَدُونَ (24) أَلاّٰ یَسْجُدُوا لِلّٰهِ اَلَّذِی یُخْرِجُ اَلْخَبْءَ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ مٰا تُخْفُونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ (25) اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ (26)

ترجمه:

20-(سلیمان)در جستجوی پرنده(هدهد)برآمد و گفت چرا هدهد را نمی بینم یا اینکه او از غایبان است.

21-من او را قطعا کیفر شدیدی خواهم داد و یا او را ذبح می کنم و یا دلیل روشنی(برای غیبتش)برای من بیاورد.

22-چندان طول نکشید(که هدهد آمد و)گفت من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی من از سرزمین سبا یک خبر قطعی برای تو آورده ام.

23-من زنی را دیدم که بر آنها حکومت می کند و همه چیز در اختیار داشت(مخصوصا) تخت عظیمی دارد.

24-(اما)من او و قومش را دیدم که برای غیر خدا-خورشید-سجده می کنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داده آنها را از راه بازداشته و آنها هدایت نخواهند شد.

25-چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که آنچه در آسمانها و زمین پنهان است خارج می کند؟ و آنچه را مخفی می کنید و آشکار نمی سازید،میداند؟ 26-خداوندی که معبودی جز او نیست،و پروردگار و صاحب عرش عظیم است.

تفسیر:

داستان هدهد و ملکه سبا

در این قسمت از آیات به فراز دیگری از زندگی شگفت انگیز سلیمان اشاره کرده،و ماجرای هدهد و ملکه سبا را بازگو می کند.

نخست می گوید:"سلیمان هدهد را ندید،و در جستجوی او برآمد" ( وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ ).

این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور و اوضاع حکومت خود بود و حتی غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمی ماند!.

بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است،چنان که در ادامه سخن،قرآن می افزاید،سلیمان"گفت:چه شده است که هدهد را نمی بینم" ( فَقٰالَ مٰا لِیَ لاٰ أَرَی الْهُدْهُدَ ).

"یا اینکه او از غائبان است"( أَمْ کٰانَ مِنَ الْغٰائِبِینَ ).

در اینکه سلیمان از کجا متوجه شد که هدهد در جمع او حاضر نیست؟ بعضی گفته اند به خاطر این بود که به هنگام حرکت کردن او،پرندگان بر سرش سایه می افکندند،و او از وجود روزنه ای در این سایبان گسترده از غیبت هدهد آگاه شد.

و بعضی دیگر ماموریتی برای هدهد در تشکیلات او قائل شده اند،و او را مامور یافتن مناطق آب می دانند،و به هنگام نیاز به جستجوگری برای آب او را غائب دید.

به هر حال این تعبیر که ابتدا گفت:"من او را نمی بینم"سپس افزود"یا اینکه او از غائبان است"ممکن است اشاره به این باشد که آیا او بدون عذر موجهی حضور ندارد و یا با عذر موجهی غیبت کرده است؟ در هر صورت یک حکومت سازمان یافته و منظم و پر توان،چاره ای ندارد جز اینکه تمام فعل و انفعالاتی را که در محیط کشور و قلمرو او واقع می شود زیر نظر بگیرد،و حتی بود و نبود یک پرنده،یک مامور عادی را از نظر دور ندارد،و این یک درس بزرگ است.

*** "سلیمان"برای اینکه حکم غیابی نکرده باشد،و در ضمن غیبت هدهد روی بقیه پرندگان،تا چه رسد به انسانهایی که پستهای حساسی بر عهده داشتند اثر نگذارد افزود:"من او را قطعا کیفر شدیدی خواهم داد"!( لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذٰاباً شَدِیداً ).

"و یا او را ذبح می کنم"!( أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ ).

"یا برای غیبتش باید دلیل روشنی به من ارائه دهد"( أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ ).

منظور از"سلطان"در اینجا،دلیلی است که مایه تسلط انسان،بر اثبات مقصودش گردد،و تاکید آن بوسیله"مبین"برای این است که این فرد متخلف حتما باید دلیل کاملا روشنی بر تخلف خود اقامه کند.

در حقیقت سلیمان ع بی آنکه غائبانه داوری کند تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود،و حتی برای تهدید خود دو مرحله قائل شد که متناسب با مقدار گناه بوده باشد:مرحله مجازات بدون اعدام،و مرحله مجازات اعدام.

ضمنا نشان داد که او حتی در برابر پرنده ضعیفی تسلیم دلیل و منطق است و هرگز تکیه بر قدرت و تواناییش نمی کند.

*** "ولی غیبت هدهد،چندان به طول نیانجامید"( فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ ).

بازگشت و رو به سلیمان کرد و چنین"گفت:من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نداری،من از سرزمین سبأ یک خبر قطعی(و دست اول) برای تو آورده ام"؟( فَقٰالَ أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ ).

"هدهد"گویا آثار خشم را در چهره سلیمان مشاهده کرد،و برای بر طرف کردن ناراحتی او نخست به صورت کوتاه و سربسته خبر از مطلب مهمی داد که حتی سلیمان با تمام علم و دانشش از آن آگاهی ندارد!و هنگامی که خشم سلیمان فرو نشست،به شرح آن پرداخت که در آیات بعد خواهد آمد.

قابل توجه اینکه:لشکریان سلیمان و حتی پرندگانی که مطیع فرمان او بودند آن قدر عدالت سلیمان به آنها آزادی و امنیت و جسارت داده بود،که هدهد بدون ترس بی پرده و با صراحت به او می گوید:"من به چیزی آگاهی یافتم که تو از آن آگاه نیستی".

بر خورد او با سلیمان،همچون برخورد درباریان چاپلوس با سلاطین جبار نبود،که برای بیان یک واقعیت،نخست مدتی تملق می گویند،و خود را ذره ناچیزی قلمداد کرده سپس به خاک پای ملوکانه،مطلب خود را در لابلای صد گونه چاپلوسی عرضه می دارند و هرگز در سخنان خود صراحت به خرج نمی دهند و همیشه از کنایه های نازکتر از گل استفاده می کنند،مبادا گرد و غباری بر قلب سلطان بنشیند! آری هدهد با صراحت گفت:غیبت من بی دلیل نبوده،خبر مهمی آورده ام که تو از آن با خبر نیستی! ضمنا این تعبیر درس بزرگی است برای همگان که ممکن است موجود کوچکی چون هدهد مطلبی بداند که داناترین انسانهای عصر خویش از آن بیخبر باشد تا آدمی به علم و دانش خود مغرور نگردد،هر چند سلیمان باشد و با علم وسیع نبوت.

*** به هر حال هدهد در شرح ماجرا چنین گفت:"من به سرزمین سبا رفته بودم زنی را در آنجا یافتم که بر آنها حکومت می کند،و همه چیز را در اختیار دارد مخصوصا تخت عظیمی داشت"!( إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهٰا عَرْشٌ عَظِیمٌ ).

"هدهد"با این سه جمله تقریبا تمام مشخصات کشور سبا و طرز حکومت آن را برای سلیمان بازگو کرد.

نخست اینکه کشوری است آباد دارای همه گونه مواهب و امکانات.

دیگر اینکه یک زن بر آن حکومت می کند،و درباری بسیار مجلل دارد حتی شاید مجلل تر از تشکیلات سلیمان چرا که هدهد تخت سلیمان را مسلما دیده بود،با اینحال از تخت ملکه سبا به عنوان"عرش عظیم"یاد می کند!.

و با این سخن به سلیمان فهمانید مبادا تصور کنی تمام جهان در قلمرو حکومت تو است و تنها عظمت و تخت بزرگ در گرو تو می باشد.

*** سلیمان از شنیدن این سخن در فکر فرو رفت ولی هدهد به او مجال نداد و مطلب دیگری بر آن افزود مساله عجیب و ناراحت کننده ای که من در آنجا دیدم این بود که:"مشاهده کردم آن زن و قوم و ملتش در برابر خورشید-نه در برابر اللّٰه-سجده می کنند"!( وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّٰهِ ).

"شیطان بر آنها تسلط یافته و اعمالشان را در نظرشان زینت داده"(و افتخار می کنند که در برابر آفتاب سجده می نمایند!)( وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ ).

و به این ترتیب"شیطان آنها را از راه حق باز داشته"( فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ ).

آنها چنان در بت پرستی فرو رفته اند که من باور نمی کنم به آسانی از این راه برگردند"آنها هدایت نخواهند شد"( فَهُمْ لاٰ یَهْتَدُونَ ).

و به این ترتیب وضع مذهبی و معنوی آنها را نیز مشخص ساخت که آنها سخت در بت پرستی فرو رفته اند و حکومت ترویج آفتاب پرستی می کند و مردم بر دین ملوکشان اند.

بتکده های آنها و اوضاع دیگرشان چنان نشان می دهد که آنان در این راه غلط پافشاری دارند، و به آن عشق می ورزند و مباهات می کنند،و در چنین شرائطی که توده مردم و حکومت در یک خط قرار گرفته اند هدایت یافتن آنها بسیار بعید است.

*** سپس افزود"آنها چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که آنچه در آسمانها و زمین پنهان است خارج می کند،و آنچه را مخفی می دارید و آشکار می سازید می داند"( أَلاّٰ یَسْجُدُوا لِلّٰهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ مٰا تُخْفُونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ ) (1).

واژه"خبا"(بر وزن صبر)به معنی هر چیز پنهانی و پوشیده است و در اینجا اشاره به احاطه علم پروردگار به غیب آسمان و زمین است،یعنی چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که غیب آسمان و زمین و اسرار نهفته آن را می داند.

و اینکه بعضی آن را به خصوص باران(در مورد آسمانها)و گیاه(در مورد زمین)تفسیر کرده اند،در حقیقت از قبیل بیان مصداق روشن است.

و همچنین آنها که به معنی خارج ساختن موجودات از غیب عدم به وجود تفسیر کرده اند.

جالب اینکه نخست از علم خدا به اسرار نهفته زمین و آسمان سخن می گوید و سپس از اسرار نهفته درون قلب انسانها! اما اینکه چرا هدهد از تمام صفات پروردگار روی مساله عالم بودن او به غیب و شهود در جهان کبیر و صغیر،تکیه کرد،ممکن است به تناسب این باشد که سلیمان با همه توانایی قدرتش از وجود کشور"سبا"با آن ویژگیهایش بیخبر بود،او می گوید باید دست به دامن لطف خدایی زد که چیزی از او پنهان نیست.

و یا به تناسب اینکه-طبق معروف-هدهد دارای حس ویژه ای بود که از وجود آب در درون زمین با خبر می شد،لذا سخن از خداوندی می گوید که از


1) کلمه"الا"به عقیده جمعی از مفسران در اینجا مرکب از"ان"و"لا" است و آن را متعلق به جمله"صدهم"یا"زین لهم"دانسته و"لام"در تقدیر گرفته اند که مجموعا چنین می شود:"صدهم عن السبیل لئلا یسجدوا للّٰه"ولی ظاهر این است که "الا"در اینجا حرف تحضیض است و معنی"هلا"دارد،و همانگونه که در بالا گفتیم این جمله ظاهرا دنباله کلام هدهد است هر چند بعضی آن را جمله استینافیه و از کلام خدا دانسته اند.

همه آنچه در عالم هستی پنهان است آگاهی دارد.

*** و سرانجام سخن خود را چنین پایان می دهد:"همان خداوندی که معبودی جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است"( اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ).

و به این ترتیب روی"توحید عبادت"و"توحید ربوبیت"پروردگار، و نفی هر گونه شرک تاکید کرده و سخن خود را به پایان می برد.

***

نکته ها:

اشاره
الف-درسهای آموزنده [از داستان سلیمان]

آنچه در این بخش از آیات خواندیم،نکته های فراوانی دارد که می تواند در زندگی همه انسانها و روند همه حکومتها مؤثر باشد:

1-رئیس حکومت یا یک مدیر باید آن چنان در سازمان تشکیلاتی خود دقیق باشد که حتی غیبت یک فرد عادی و کوچک را احساس و پی گیری کند.

2-مراقب تخلف یک فرد باشد و برای اینکه روی دیگران اثر نگذارد، محکم کاری کند،و پیشگیری لازم را به عمل آورد.

3-هرگز نباید کسی را غیابا محاکمه کرد،باید اجازه داد در صورت امکان از خودش دفاع کند.

4-باید جریمه به مقدار جرم باشد،و برای هر جرمی مجازات متناسبی در نظر گرفته شود،و سلسله مراتب رعایت گردد.

5-باید هر کس و لو بزرگترین قدرتهای اجتماعی،تسلیم دلیل و منطق باشند هر چند دلیل از دهان فرد کوچکی بیرون آید.

6-در محیط جامعه باید آن قدر صراحت و آزادی حکمفرما گردد حتی یک فرد عادی بتواند در موقع لزوم به رئیس حکومت بگوید:"من از چیزی آگاهم که تو نمی دانی"! 7-ممکن است کوچکترین افراد از مسائلی آگاه شوند که بزرگترین دانشمندان و قدرتمندان از آن بیخبر باشند تا انسان هرگز به علم و دانش خود مغرور نگردد.

8-در سازمان اجتماعی بشر،نیازهای متقابل آن قدر زیاد است که گاه سلیمانها محتاج یک پرنده می شوند.

9-گرچه در جنس زنان شایستگیها بسیار است،و حتی خود این داستان نشان می دهد که ملکه سبا از فهم و درایت فوق العاده ای برخوردار بود،ولی با اینهمه رهبری حکومت چندان با وضع روح و جسم آنها سازگار نیست که هدهد نیز از این مساله تعجب کرد و گفت:"من زنی را بر آنها حکمران دیدم"! 10-مردم غالبا بر همان آئینی هستند که زمامدارانشان می باشند،لذا در این داستان می خوانیم که هدهد می گوید من آن زن و قوم و ملت او را دیدم که برای خورشید سجده می کنند(نخست سخن از سجده ملکه سپس از ملتش می گوید).

***

ب-پاسخ به چند سؤال

بعضی از مفسران در اینجا سؤالاتی مطرح کرده اند:از جمله اینکه:سلیمان با آن علم و دانش و امکانات حکومتش چگونه از وجود چنین کشوری بی اطلاع بود،وانگهی فاصله ای میان یمن و مرکز حکومت سلیمان را که ظاهرا سرزمین شام بوده،چگونه هدهد پیمود،و از این گذشته هدهد، راه را گم کرده بود که به آنجا رفت یا منظور دیگری داشته؟ در مورد سؤال اول ممکن است چنین پاسخ گفت که:سلیمان قاعدتا از وجود

چنین کشوری با خبر بوده ولی ویژگیها و خصوصیات آن را نمی دانسته است، بعلاوه بیابان حجاز میان این دو کشور فاصله بوده، و وسائل ارتباطی در آن زمان هرگز مانند زمان ما نبوده است(البته آگاهی از طریق علم غیب و الهام الهی مساله دیگری است).

و اما طی این مسافت برای هدهد مساله غیر ممکن نیست،چرا که ما پرندگانی را سراغ داریم که فاصله قطب شمال و قطب جنوب زمین را طی می کنند در حالی که فاصله یمن تا شام در برابر آن فاصله ناچیزی است.

آمدن هدهد به این سرزمین ممکن است به این جهت بوده باشد که طبق بعضی از تواریخ سلیمان از سرزمین شام برای زیارت خانه خدا به سرزمین"مکه" آمده بود،تا آئین ابراهیم(حج)را بجا آورد،سپس در مسیر خود متمایل به طرف جنوب شد به حدی که فاصله زیادی تا سرزمین یمن نداشت و هدهد در هنگامی که سلیمان در استراحت به سر می برد از فرصت استفاده کرد و به نزدیکی قصر ملکه سبا آمد و این صحنه عجیب توجه او را به خود جلب کرد (1).

***


 1) برای توضیح بیشتر در مورد این ماجرا به"دائره المعارف فرید و جدی"جلد 10 صفحه 470(ماده هدهد)مراجعه کنید،هر چند روایت مشروح آن خالی از مبالغه هایی نیست.
برچسب‌ها: