آیات 38 تا 40

13:11 - 1397/04/19

سوره النمل (27): آیات 38 تا 40

اشاره

قٰالَ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (38) قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ اَلْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (39) قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (40)

ترجمه:

38-(سلیمان)گفت،ای بزرگان!کدامیک از شما توانایی دارید تخت او را پیش از آنکه خودشان نزد من آیند برای من بیاورید؟! 39-عفریتی از جن گفت:من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به آن توانا و امینم! 40-(اما)کسی که دانشی از کتاب(آسمانی)داشت گفت،من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد!و هنگامی که(سلیمان)آن را نزد خود مستقر دید گفت:این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم؟

تفسیر:

در یک چشم بر هم زدن تخت او حاضر است!

سرانجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را برچیدند و به سوی کشورشان بازگشتند و ماجرا را برای"ملکه"و اطرافیان او شرح دادند،همچنین عظمت اعجاز آمیز ملک سلیمان و دستگاهش را بیان داشتند که هر یک از اینها دلیلی بود بر اینکه او یک فرد عادی و پادشاه نیست،او به راستی فرستاده خدا است و حکومتش نیز یک حکومت الهی است.

در اینجا برای آنها روشن شد که نه تنها قادر بر مقابله نظامی با او نیستند بلکه اگر فرضا بتوانند مقابله کنند به احتمال قوی مقابله با یک پیامبر پر قدرت الهی است.

لذا ملکه سبا با عده ای از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوی سلیمان بیایند و شخصا این مساله مهم را بررسی کنند تا معلوم شود سلیمان چه آئینی دارد؟ این خبر از هر طریقی که بود به سلیمان رسید،و سلیمان تصمیم گرفت در حالی که ملکه و یارانش در راهند قدرت نمایی شگرفی کند تا آنها را بیش از از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا،و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.

لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و"گفت:ای گروه بزرگان!کدامیک از شما توانایی دارید تخت او را پیش از آنکه خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند برای من بیاورید؟( قٰالَ یٰا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ).

گرچه بعضی از مفسران برای پیدا کردن دلیل احضار تخت ملکه سبا خود را به زحمت افکنده اند،و گاه احتمالاتی ذکر کرده اند که به هیچ وجه با مفاد آیات سازگار نیست،ولی روشن است که هدف سلیمان از این برنامه چه بود؟او به اصطلاح می خواست ضرب شستی نشان دهد و کار فوق العاده مهمی انجام گیرد، تا راه را برای تسلیم بی قید و شرط آنها و ایمانشان به قدرت اللّٰه هموار سازد،و نیاز به حضور در میدان نبرد و خونریزی نباشد.

او می خواست ایمان به اعماق وجود ملکه سبا و اطرافیانش راه یابد تا سایرین را نیز دعوت به تسلیم و پذیرش ایمان کنند.

*** در اینجا دو نفر اعلام آمادگی کردند که یکی از آنها عجیب و دیگری عجیبتر بود.

نخست"عفریتی از جن رو به سوی سلیمان کرد و گفت من تخت او را پیش از آنکه مجلس تو پایان گیرد و از جای برخیزی نزد تو می آورم"( قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِکَ ) (1).

من این کار را با زحمت انجام نمی دهم و در این امانت گرانقیمت نیز خیانتی نمی کنم،چرا که"من نسبت به آن توانا و امینم"!( وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ).

"عفریت"به معنی فرد گردنکش و خبیث است،و جمله" إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ "که از جهات مختلفی توام با تاکید است(ان-جمله اسمیه- لام)نیز نشان می دهد که بیم خیانت در این عفریت می رفته،لذا در مقام دفاع از خود برآمده و قول امانت و وفاداری داده است.

به هر حال سرگذشت سلیمان مملو است از شگفتیها و خارق عادات، و جای تعجب نیست که عفریتی اینچنین بتواند در یک مدت کوتاه یعنی یک یا چند ساعت که سلیمان در مجلس خویش برای داوری میان مردم،یا رسیدگی به امور مملکت،یا نصیحت و ارشاد،نشسته است چنین امر مهمی را انجام دهد.

***


 1) کلمه"آتی"ممکن است"اسم فاعل"باشد و ممکن است"فعل مضارع" از ماده"اتی"ولی احتمال اول مناسبتر به نظر می رسد(دقت کنید).

دومین نفر مرد صالحی بود که آگاهی قابل ملاحظه ای از"کتاب الهی" داشت،چنان که قرآن در حق او می گوید:"کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت من تخت او را قبل از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد"!!( قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ).

و هنگامی که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروی معنوی خود تخت ملکه سبا را در یک"طرفه العین"نزد او حاضر کرد:"هنگامی که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید زبان به شکر پروردگار گشود و گفت:این از فضل پروردگار من است،تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را بجا می آورم یا کفران می کنم"؟!( فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ).

سپس افزود:"هر کس شکر کند به سود خویش شکر کرده است،و هر کسی کفران کند پروردگار من غنی و کریم است"( وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ).

در اینکه این شخص که بوده؟و این قدرت عجیب را از کجا به دست آورده؟ و منظور از علم کتاب چیست؟مفسران گفتگو بسیار کرده اند.

ولی ظاهر این است که این شخص یکی از نزدیکان با ایمان،و دوستان خاص سلیمان بوده است،و غالبا در تواریخ نام او را"آصف بن برخیا"نوشته اند،و می گویند وزیر سلیمان و خواهرزاده او بوده است (1).

و اما"علم کتاب"منظور آگاهی او بر کتب آسمانی است،.آگاهی عمیقی که به او امکان می داد که دست به چنین کار خارق عادتی بزند،و بعضی احتمال داده اند منظور لوح محفوظ است،همان لوح علم خداوند که این مرد به گوشه ای


 1) و اینکه بعضی او را جبرئیل و یا خود سلیمان دانسته اند بدون دلیل است،و در مورد اینکه او خود سلیمان باشد قطعا مخالف ظاهر آیات است.

از آن علم آگاهی داشت،و به همین دلیل توانست تخت"ملکه سبا"را در یک چشم بر هم زدن نزد سلیمان حاضر کند.

بسیاری از مفسران و غیر آنها گفته اند این مرد با ایمان از"اسم اعظم الهی" با خبر بود،همان نام بزرگی که همه چیز در برابر آن خاضع می گردد،و به انسان قدرت فوق العاده می بخشد.

ذکر این نکته نیز لازم است که آگاهی بر اسم اعظم بر خلاف آنچه بسیاری تصور می کنند مفهومش این نیست که انسان کلمه ای را بگوید و آن همه اثر عجیب و بزرگ داشته باشد،بلکه منظور تخلق به آن اسم و وصف است،یعنی آن نام الهی را در درون جان خود پیاده کند و آن چنان از نظر آگاهی و اخلاق و تقوا و ایمان تکامل یابد که خود مظهری از آن اسم گردد،این تکامل معنوی و روحانی که پرتوی از آن اسم اعظم الهی است قدرت بر چنین خارق عاداتی را در انسان ایجاد می کند (1).

در مورد جمله قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ نیز مفسران احتمالات گوناگونی داده اند،اما با توجه به آیات دیگر قرآن حقیقت آن را می توان دریافت:در سوره ابراهیم آیه 43 می خوانیم: لاٰ یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ :"در روز رستاخیز مردم آن چنان وحشتزده می شوند که چشمهایشان خیره می گردد،و حتی پلکها به هم نمی خورد(می دانیم در حالت وحشت چشم انسان به حالت یک نواخت و خیره همچون چشم مردگان باز می ماند).

بنا بر این منظور این بوده پیش از آنکه چشمت را بر هم زنی من تخت ملکه سبا را نزد تو حاضر می کنم (2).

***


 1) در باره"اسم اعظم خدا"در جلد هفتم تفسیر نمونه صفحه 30(ذیل آیه 180 سوره اعراف)نیز بحث کرده ایم.
 2) اینکه بعضی گفته اند منظور از جمله" یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ "نظر افکندن به چیزی و بازگشت نظر به انسان و آگاهی او از آن است هیچگونه دلیلی ندارد،همانگونه که این تعبیر گواه بر نظریه خروج شعاع از چشم که در فلسفه قدیم آمده است نخواهد بود (دقت کنید).

نکته ها:

اشاره
1-پاسخ به چند سؤال: [چرا سلیمان شخصا اقدام به آوردن تخت نکرد؟]
اشاره

از سؤالاتی که در ارتباط با آیات فوق مطرح می شود این است که چرا سلیمان شخصا اقدام به این کار خارق العاده نکرد؟او که پیامبر بزرگ خدا بود و دارای اعجاز،چرا این ماموریت را به"آصف بن برخیا"داد؟ ممکن است به خاطر این بوده که"آصف"وصی او بوده است،و سلیمان می خواسته در این لحظه حساس موقعیت او را به همگان معرفی کند (1)بعلاوه مهم این است که استاد شاگردان خود را در مواقع لازم بیازماید و شایستگیهای آنها را به دست آورد،و اصولا شایستگی شاگردان دلیل بزرگی بر شایستگی استاد است، اگر شاگردان کار فوق العاده ای انجام دهند مهم است.

[چرا تخت را بدون اجازه صاحبش فرا خواند؟]

سؤال دیگر اینکه:سلیمان چگونه تخت ملکه سبا را بدون اجازه او نزد خود آورد؟ ممکن است به دلیل هدف بزرگتری مانند مساله هدایت و راهنمایی آنها و نشاندادن یک معجزه بزرگ بوده است،از این گذشته می دانیم شاهان از خود مالی ندارند و اموال آنها معمولا از غصب حقوق دیگران به دست می آید!

[عفریت چگونه توانایی بر این کار خارق العاده داشت؟]

سؤال دیگر اینکه:عفریت جن چگونه توانایی بر چنین خارق عادتی دارد؟


 1) در روایت مشروحی که در تفسیر عیاشی از امام دهم علی بن محمد الهادی(ع) نقل شده همین پاسخ را در جواب یحیی بن اکثم می خوانیم(تفسیر نور الثقلین جلد 4 صفحه 91).

پاسخ این سؤال را در بحثهای مربوط به اعجاز گفته ایم که گاهی حتی افراد غیر مؤمن بر اثر ریاضتهای پرمشقت و مبارزه با نفس،توانایی بر پاره ای از خارق عادات پیدا می کنند ولی تفاوت آن با معجزات این است کار آنها چون متکی به قدرت محدود بشری است همیشه محدود است،در حالی که معجزات متکی بر قدرت بی پایان خدا است و قدرت او همچون سایر صفاتش نامحدود می باشد.

لذا می بینیم عفریت توانایی خود را محدود می کند برآوردن تخت ملکه سبا در مدت توقف سلیمان در مجلس داوری و بررسی امور کشور،در حالی که "آصف بن برخیا"هیچ حدی برای آن قائل نمی شود و محدود ساختن به یک چشم بر هم زدن در حقیقت اشاره به کمترین زمان ممکن است،و مسلم است که سلیمان از چنین کاری که معرفی یک فرد صالح است حمایت می کند،نه از کار عفریتی که ممکن است کوته نظران را به اشتباه بیفکند و آن را دلیل بر پاکی او بگیرند.

بدیهی است که هر کس کار مهمی در جامعه انجام دهد و مورد قبول واقع شود خط فکری و اعتقادی خود را در لابلای آن تبلیغ کرده است،و نباید در حکومت الهی سلیمان،ابتکار عمل به دست عفریتها بیفتد،بلکه باید آنها که علمی از کتاب الهی دارند بر افکار و عواطف مردم حاکم گردند.

***

2-قدرت و امانت دو شرط مهم

در آیات فوق و همچنین"آیه 26 سوره قصص"مهمترین شرط برای یک کارمند یا کارگر نمونه دو چیز بیان شده:نخست قوت و توانایی،و دیگر امانت و درستکاری.

البته گاه مبانی فکری و اخلاقی انسان ایجاب می کند که دارای این صفت باشد(همانگونه که در مورد موسی در سوره قصص آمده است)و گاه نظام جامعه و حکومت صالح ایجاب می کند که حتی عفریت جن به این دو صفت الزاما متصف شود،اما به هر حال هیچ کار بزرگ و کوچکی در جامعه بدون دارا بودن این دو شرط انجام پذیر نیست،خواه از تقوا سرچشمه گیرد،و خواه از نظام قانونی جامعه(دقت کنید).

***

3-تفاوت" عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ "و"علم الکتاب"

در آیات مورد بحث درباره کسی که تخت ملکه سبأ را در کمترین مدت نزد سلیمان آورد،به عنوان"من عنده علم من الکتاب"(کسی که بخشی از علم کتاب را دارا بود)تعبیر شده است،در حالی که در سوره رعد آیه 43 در مورد پیامبر ص و گواهان بر حقانیت او چنین آمده است قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ :"بگو کافی است برای گواهی میان من و شما، خداوند و کسی که در نزد او"علم کتاب"است".

در حدیثی از"ابو سعید خدری"از"پیامبر"ص چنین آمده است که ابو سعید می گوید:من از معنی" اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ "(که در داستان سلیمان آمده)از محضرش سؤال کردم فرمود:او وصی برادرم سلیمان بن داود بود،عرض کردم" وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ "از چه کسی سخن می گوید،فرمود:

ذاک اخی علی بن ابی طالب: "او برادرم علی بن ابی طالب است"! (1).

توجه به تفاوت"علم من الکتاب"که علم جزئی را می گوید،و"علم الکتاب" که"علم کلی"را بیان می کند روشن می سازد که میان"آصف"و"علی" ع چه اندازه تفاوت بوده است؟!.

لذا در روایات بسیاری می خوانیم که اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن نزد"آصف بن برخیا"بود،و چنان خارق عادتی را انجام داد،


 1) این حدیث را گروهی از مفسران و علمای اهل سنت به همین عبارت یا شبیه آن نقل کرده اند،برای توضیح بیشتر به احقاق الحق جلد سوم صفحه 280 و 281 مراجعه شود.

و نزد امامان اهل بیت ع هفتاد و دو حرف آن است،و یک حرف آن مخصوص به ذات پاک خدا است (1).

***

4- هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی

دنیا پرستان مغرور،هنگامی که به قدرت می رسند،همه چیز را جز خود فراموش می کنند،و تمام امکاناتی را که بدست آورده اند، قارون وار که می گفت: إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی :"آنچه را دارم بر اثر علم و دانش من است"(سوره قصص آیه 78)از ناحیه خودشان می دانند لا غیر،در حالی که بندگان خاص خدا به هر جا برسند می گویند: هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی :"این از فضل خدا است بر ما".

جالب اینکه سلیمان نه تنها این سخن را به هنگام مشاهده تخت ملکه سبأ در برابرش بیان کرد،بلکه افزود این برای این است که خدا مرا بیازماید،آیا شکر گذارم یا نه؟.

قبلا نیز در همین سوره خواندیم که سلیمان نعمتهای خود را همه از خدا می داند،و خاضعانه رو به درگاهش می کند که پروردگارا!شکر اینهمه نعمت را به من الهام کن و توفیقی عطا فرما که بتوانم در پرتو آن،جلب رضای تو کنم.

آری این است معیار شناخت موحدان خالص از دنیا پرستان مغرور،و این است راه و رسم مردان پرظرفیت و با شخصیت در برابر کم ظرفیتان خودخواه.

گرچه معمول شده است که بعضی از متظاهران فقط این جمله پر معنی سلیمان( هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی )را بر سر در کاخهای طاغوتی خود می نویسند بی آنکه به آن اعتقادی داشته باشند و در عملشان کمتر انعکاسی داشته باشد ولی مهم آنست که هم بر سر در خانه باشد،هم در پیشانی تمام زندگی انسان و در قلب او،عملش


 1) به اصول کافی و تفسیر نور الثقلین مراجعه شود.

نشان دهد که همه را از فضل خدا می داند،و در مقام شکر آن برآید،نه شکر با زبان که شکر با عمل و با تمام وجود (1).

***

5-آصف بن برخیا چگونه تخت ملکه را حاضر ساخت؟

این اولین خارق عادتی نیست که در داستان سلیمان،و یا در زندگی پیامبران به طور کلی می بینیم،و آنها که فکر می کنند باید این گونه تعبیرات را با توجیهها و تفسیرهایی از ظاهرش دگرگون ساخت،و جنبه های کنایی و معنوی به آن داد، باید حساب خود را یک جا با معجزات انبیاء روشن سازند.

آیا آنها به راستی انجام کارهای خارق عادت از پیامبران یا جانشینان آنها را محال می دانند و آن را به کلی منکرند؟! چنین چیزی نه با اصل توحید و قدرت پروردگار که حاکم بر قوانین هستی است سازگار است،و نه با صریح قرآن در آیات بسیار.

اما اگر بپذیرند که چنین چیزی ممکن است تفاوتی نمی کند که بحث از زنده کردن مردگان و شفای کور مادرزاد وسیله حضرت مسیح ع باشد،و یا حاضر کردن تخت ملکه سبا،وسیله آصف بن برخیا.

بدون شک در اینجا روابط مرموز و علل ناشناخته در کار است که ما با علم محدودمان از آن آگاه نیستیم،ولی همین قدر می دانیم که این کار محال نیست.

آیا آصف با قدرت معنوی خود تخت ملکه سبا را تبدیل به امواج نور کرد و در یک لحظه در آنجا حاضر کرد و بار دیگر آن را مبدل به ماده اصلی ساخت؟ بر ما درست روشن نیست.


 1) درباره اهمیت شکر و تاثیر آن در فزونی نعمت و اقسام شکر(شکر تکوینی و تشریعی)بحث مشروحی در جلد دهم صفحه 278 به بعد(ذیل آیه 7 سوره ابراهیم) آمده است.

همین قدر می دانیم که امروز انسان از طرق علمی متداول روز،کارهایی انجام می دهد که دویست سال قبل،ممکن بود جزء محالات محسوب شود،فی- المثل اگر به کسی در چند قرن قبل می گفتند،زمانی فرا می رسد که انسانی در شرق دنیا سخن می گوید و در غرب جهان،درست در همان لحظه،سخنانش را می شنوند و چهره اش را همگان می نگرند،آن را هذیان یا خواب آشفته می پنداشتند.

این به خاطر آن است که انسان می خواهد همه چیز را با علم و قدرت محدود خود ارزیابی کند،در حالی که در ما وراء علم و قدرت او،اسرار فراوانی نهفته است.

برچسب‌ها: