قصه شنیدنی و آموزنده دوچرخه سهیل امانته!

10:21 - 1400/12/11

جلیل و جواد و سهند هر سه با هم پسر عمو بودن. اون ها هر روز بعد از ظهر، وقتی از مدرسه میومدن، به خونه بابا بزرگ و مامان بزرگ که نزدیک خونه اون ها بود، می رفتن و توی حیاط خونه اون ها بازی می کردن که با این کارشون هم از مامان بزرگ و بابا بزرگ سر میزدن و هم بازی می کردن.
این کار ادامه داشت تا این که یه اتفاق بدی افتاد...

 قصه شنیدنی و آموزنده دوچرخه سهیل امانته!

بسمه تعالی

سلام به دردونه های حرف گوش کن و با ادب. باز امشب، از آسمون پرستاره قصه ها، یه قصه براتون آوردم. امیدوارم خوشتون بیاد. بچه‌ها! اسم قصه امشب ما، امانت داریه. تا حالا شده شما یه چیزی رو از کسی امانت بگیرین؟ یا یه کسی به شما یه چیزی رو به امانت بده تا شما اون رو براش نگهدارین؟! حالا شما چیکار کردین؟! خوب ازش نگهداری کردین؟ یا این که خدای ناکرده حواستون به امانت دوستتون نبوده؟
خب تا شما دردونه‌ها و غنچه‌ها به این سؤال فکر می‌کنین، من هم یه قصه خوشگل براتون تعریف می‌کنم. حالا اگه موافقین بریم سراغ قصه مون:
یه گوشه‌ای از یه شهر بزرگ، چند تا پسر به همراه خونوادشون زندگی می‌کردن. اسم این پسرها جواد، جلیل و سهند بود.
جلیل و جواد و سهند، هر سه با هم پسر عمو بودن. اون ها هر روز بعد از ظهر، وقتی از مدرسه می‌اومدن، به خونه بابا بزرگ و مامان بزرگشون می‌رفتن و توی حیاط خونه اون‌ها بازی می‌کردن. با این کارشون هم به مامان بزرگ و بابا بزرگ سر میزدن، هم بازی می‌کردن.
این کار ادامه داشت تا این که یه اتفاق بدی افتاد.
حالا بچه ها به نظر شما چه اتفاقی افتاده بود؟! میخوایین بدونین؟! پس خوب گوش کنین:
یه روز که اون‌ها به خونه پدر بزرگشون اومده بودن، یه دفعه سهیل رو به جواد و جلیل کرد و گفت: قراره من به همراه مامان و بابام چند روزی به مسافرت برم، بچه ها می تونم یه خواهشی ازتون داشته باشم؟!
جواد و جلیل: بله
سهیل: میشه توی این چند روز که من نیستم شما مواظب دوچرخه‌ام باشین؟!
جواد و جلیل به هم نگاه کردن و با تعجب گفتن: مگه تو دوچرخه‌ات رو درست کردی؟!
- بله، دیروز بابام برام درستش کرد. جواد و جلیل که حسابی از شنیدن این حرف خوشحال شده بودن، به این فکر می‌کردن که کِی می تونن به همراه سهیل دوچرخه سواری کنن.
چند روزی گذشت. سهیل به همراه خونواده اش به مسافرت رفتن. اون دوچرخه‌اش رو یه گوشه از حیاط بابا بزرگ گذاشته بود و یه پارچه روی اون کشیده بود.
یه روز که مثل همیشه جواد و جلیل برای بازی به خونه بابا بزرگ اومده بودن و داشتن بازی می‌کردن، یه دفعه بابا بزرگ و مامان بزرگ از توی اتاق بیرون اومدن. رو به اون ها کردن و گفتن: ما داریم میریم بیرون، شما هم بازی کنین تا ما برگردیم.

 بعد از اینکه اون ها از خونه بیرون رفتن، جلیل و جواد  خیلی آروم به طرف دوچرخه رفتن. پارچه رو که برداشتن، یه دوچرخه قشنگ رو دیدن که به دیوار تکیه داده شده بود.

جواد رو به جلیل کرد و گفت: بیا الآن که مامان بزرگ  و بابا بزرگ خونه نیستن سوار  دوچرخه بشیم و توی حیاط دور بزنیم. تا اون ها برگردن، من و تو کلی دوچرخه سواری کردیم، بعدش هم دوچرخه رو سرجاش می ذاریم. بعد هم جلیل به طرف دوچرخه رفت و سوار شد و شروع به دور زدن به دور باغچه کوچیک توی حیاط کرد. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که یه دفعه بابا بزرگ وارد خونه شد. با صدای بلند گفت: جلیل چیکار میکنی؟ مگه سهیل به تو اجازه داده تا سوار بشی؟!
جلیل تا صدا رو شنید، ترسید  و سریع از دوچرخه پیاده شد. بابا بزرگ که این صحنه رو دید به طرف جلیل و جواد اومد و با دلخوری گفت: مگه شما از سهیل اجازه گرفتین؟!
جلیل و جواد که خیلی ترسیده بودن، سرشون رو پایین انداختن و هیچی نگفتن.
بابا بزرگ که دید اون‌ها از کارشون خجالت زده و پشیمونن، رو به اون‌ها کرد و گفت: بچه ها مگه سهیل این دوچرخه رو به ما امانت نداده؟! مگه نمی‌دونین وقتی کسی چیزی رو به ما امانت میده باید خیلی خوب مواظبش باشیم؟!
جواد و جلیل که می‌دونستن بابابزرگ داره این حرف‌ها رو از روی دلسوزی و مهربونی میزنه، از کاری که کرده بودن عذرخواهی کردن. بعد هم دوچرخه رو دوباره تمیز کردن و سرجای خودش گذاشتن.
بله بچه‌های خوب من، وقتی کسی وسیله‌ای رو به ما امانت میده، نمی‌تونیم بدون اجازه  صاحبش از اون وسیله استفاده کنیم. هرچند که می‌دونم شما کوچولوهای مهربون هیچ وقته هیچ وقت، چیزی رو که مامان و بابا یا دوستاتون به شما امانت میدن رو استفاده نمی‌کنین و حسابی مراقب اون هستین.

آفرین به شما بچه های باادب و عزیز!

خب...خب... خب بچه ها! این قصه هم به پایان رسید و من باید از شما خداحافظی کنم، امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه، تا یه ماجرای دیگه و قصه ی شنیدنی و آموزنده دیگه همه شما دردونه‌ها رو به خدای مهربون و بخشنده می سپارم.امیدوارم خواب‌های خوش ببینین. شب بخیر دوستای من.

 

 

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 12 =
*****