آیات 30 تا 37

13:54 - 1397/04/16

سوره الشعراء (26): آیات 30 تا 37

اشاره

قٰالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ (30) قٰالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (31) فَأَلْقیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ ثُعْبٰانٌ مُبِینٌ (32) وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذٰا هِیَ بَیْضٰاءُ لِلنّٰاظِرِینَ (33) قٰالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ (34) یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمٰا ذٰا تَأْمُرُونَ (35) قٰالُوا أَرْجِهْ وَ أَخٰاهُ وَ اِبْعَثْ فِی اَلْمَدٰائِنِ حٰاشِرِینَ (36) یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحّٰارٍ عَلِیمٍ (37)

ترجمه:

30-(موسی)گفت:حتی اگر نشانه آشکاری برای رسالتم برای تو بیاورم؟ 31-گفت:اگر راست می گویی آن را بیاور! 32-در این هنگام موسی عصای خود را افکند و مار عظیم و آشکاری شد.

33-و دست خود را در گریبان فرو برد و بیرون آورد در برابر بینندگان سفید و روشن بود.

34-(فرعون)به گروهی که اطراف او بودند گفت:این ساحر آگاه و ماهری است!.

35-او می خواهد شما را از سرزمینتان با سحرش بیرون کند،شما چه نظر می دهید؟ 36-گفتند:او و برادرش را مهلت ده و به تمام شهرها ماموران برای بسیج اعزام کن.

37-تا هر ساحر ماهری را نزد تو آورند.

تفسیر:

کشور شما در خطر است به پاخیزید!

در آیات قبل دیدیم که چگونه موسی ع برتری خود را از نظر منطق بر فرعون حفظ کرد،و به حاضران نشان داد که تا چه حد آئین او متکی به منطق و عقل اوست، و ادعای فرعون،سست و واهی است،گاهی مسخره کردن،گاه نسبت جنون دادن و سرانجام تکیه بر قدرت و تهدید به زندان و مرگ نمودن.

اینجا است که صحنه برمی گردد و موسی ع نیز باید روش تازه ای در پیش گیرد که فرعون در این صحنه نیز ناتوان و درمانده شود.

موسی نیز باید تکیه بر قدرت کند قدرتی الهی که از معجزه ای چشمگیر سرچشمه می گیرد،رو به سوی فرعون کرد و گفت:"آیا اگر من نشانه آشکاری برای رسالتم ارائه دهم باز مرا زندان خواهی کرد"؟!( قٰالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ ).

*** فرعون در اینجا سخت در بن بست واقع شد چرا که موسی ع اشاره سر بسته ای به یک برنامه فوق العاده کرده و فکر حاضران را متوجه خود ساخته است،اگر فرعون بخواهد سخن او را نادیده بگیرد همه بر او اعتراض می کنند، و می گویند باید بگذاری موسی ع کار مهمش را ارائه دهد،اگر توانایی داشته باشد که معلوم می شود،نمی توان با او طرف شد،و الا گزافه گوئیش آشکار می گردد،در هر حال نمی توان از این سخن موسی ع به سادگی گذشت.

ناچار"گفت اگر راست می گویی آن را بیاور"!( قٰالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ ).

*** "در این هنگام موسی ع عصائی را که به دست داشت افکند،و(به فرمان پروردگار)مار عظیم و آشکاری شد"( فَأَلْقیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ ثُعْبٰانٌ مُبِینٌ ).

*** "سپس دست خود را در گریبان فرو برد و بیرون آورد ناگهان در برابر بینندگان سفید و روشن بود"!( وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذٰا هِیَ بَیْضٰاءُ لِلنّٰاظِرِینَ ).

در حقیقت این دو معجزه بزرگ،یکی مظهر بیم بود و دیگری مظهر امید اولی مناسب مقام انذار است،و دومی بشارت،یکی بیانگر عذاب الهی است و دیگری نور است و نشانه رحمت،چرا که معجزه باید هماهنگ با دعوت پیامبر باشد.

"ثعبان"به معنی مار عظیم است که از آن در فارسی تعبیر به"اژدها" می شود.

"راغب"در"مفردات"احتمال داده که این واژه از ماده"ثعب"به معنی جریان آب گرفته شده باشد،زیرا حرکت این حیوان به نهرهایی شباهت دارد که به صورت مارپیچ حرکت می کند.

تعبیر به"مبین"ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که راستی عصا تبدیل به مار عظیم شده بود و چشم بندی و تردستی و عملی همچون سحر ساحران در کار نبود.

ذکر این نکته نیز لازم است که در اینجا تعبیر به"ثعبان"شده،و در آیه 10 سوره نمل و 31 قصص تعبیر به"جان"(مارهای کوچکی که با سرعت و چابکی حرکت می کنند)و در سوره طه آیه 20 تعبیر به"حیه"(به معنی مار است و از ماده حیات گرفته شده).

این تفاوت تعبیرها در بدو نظر سؤال انگیز است،ولی در واقع برای بیان یکی از دو مطلب است:

ممکن است اشاره به حالات مختلف آن مار باشد که در آغاز"عصا"به صورت مار کوچک و باریکی در می آمد و تدریجا بزرگ می شد و مبدل به اژدهایی می گشت.

و یا اینکه هر یک از این لغات سه گانه به یکی از خصائص آن مار اشاره می کند"ثعبان"اشاره به عظمت آن،و"جان"اشاره به سرعت و چابکی،و"حیه" اشاره به زنده بودن آن می باشد.

*** فرعون از مشاهده این صحنه،سخت جا خورد و در وحشت عمیقی فرو رفت اما برای حفظ قدرت شیطانی خویش که با ظهور موسی ع،سخت به خطر افتاده بود و همچنین برای حفظ اعتقاد اطرافیان و روحیه دادن به آنها در صدد توجیه معجزات موسی برآمد،نخست"به اطرافیان خود چنین گفت:این مرد ساحر آگاه و ماهری است"!( قٰالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ ).

همان کسی را که تا چند لحظه قبل مجنونش می خواند اکنون به عنوان "علیم"از او نام می برد!و چنین است راه و رسم جباران که گاه در یک جلسه چندین بار چهره عوض می کنند،و هر زمان برای رسیدن به مقصد خود به دستاویز تازه ای متشبث می شوند.

فرعون فکر می کرد چون در آن زمان سحر رایج بود،این اتهام و برچسب بهتر از هر چیز به موسی بعد از نشان دادن این معجزات می چسبد.

*** سپس برای اینکه جمعیت را بر ضد او بسیج کند چنین ادامه داد:"او می خواهد شما را از سرزمینتان با سحرش بیرون کند"!( یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ ).

"شما چه می اندیشید و چه دستور می دهید"؟!( فَمٰا ذٰا تَأْمُرُونَ ).

این همان فرعونی است که قبلا تمام مصر را ملک مسلم خود می دانست، و می گفت أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ :"آیا حکومت و مالکیت این سرزمین مصر از آن من نیست؟"اکنون که پایه های تخت خود را لرزان می بیند،مالکیت مطلقه این سرزمین را به کلی فراموش کرده،و آن را ملک مردم می شمرد می گوید:سرزمین شما به خطر افتاده،چاره ای بیندیشید! فرعونی که تا یک ساعت پیش از این حاضر نبود گوش به سخن کسی بدهد و همیشه فرمان دهنده مطلق العنان بود و آمر بلا منازع،اکنون چنان درمانده شده است که به اطرافیان می گوید شما چه امر می کنید؟!مشورتی بسیار عاجزانه و از موضع ضعف!.

از آیه 110 سوره اعراف چنین برمی آید که اطرافیان نیز در میان خود به مشورت پرداختند،و آن چنان دستپاچه شده بودند که قدرت تفکر را از دست داده و هر یک رو به دیگری می کرد و می گفت:تو چه دستور می دهی؟! آری چنین است سنت جباران در هر عصر و هر زمان،به هنگامی که بر اوضاع مسلطند همه چیز را مال خود می شمرند،و همه را بردگان خویش،و جز منطق استبداد چیزی نمی فهمند.

اما به هنگامی که پایه های تخت بیدادگری خود را لرزان و حکومت خویش را در خطر بینند موقتا از تخت استبداد پائین آمده دست به دامن مردم و آراء و افکار آنها می شوند،مملکت را مملکت مردم،و آب و خاک را از آنان دانسته،و آراء آنها را محترم می شمرند،اما با فرو نشستن طوفان باز همان کاسه است و همان آش.

در عصر و زمان خود نیز باز مانده سلاطین پیشین را دیدیم که چگونه زمانی که دنیا به کامش می گشت سراسر کشور را ملک طلق خود می دانست،و حتی به کسانی که مایل نبودند در حزب او وارد شوند فرمان خروج از مملکت می داد که زمین خدا وسیع است و هر کجا می خواهید بروید،اینجا همین برنامه است که من می گویم و لا غیر!اما دیدیم به هنگام وزیدن طوفان انقلاب تا چه حد در پیشگاه مردم سر تعظیم فرود آورد و حتی از گناهان گذشته خویش توبه و تقاضای عفو کرد، ولی در برابر مردمی که سالیان دراز او را به خوبی شناخته بودند،سودی نداد.

***

بعد از مشورتها سرانجام اطرافیان به فرعون"گفتند:موسی و برادرش را مهلتی ده و در کار آنها عجله مکن و به تمام شهرهای مصر ماموران برای بسیج اعزام کن"( قٰالُوا أَرْجِهْ وَ أَخٰاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدٰائِنِ حٰاشِرِینَ ) (1).

*** "تا هر ساحر ماهر و کهنه کاری را نزد تو آورند"( یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحّٰارٍ عَلِیمٍ ).

در واقع اطرافیان فرعون یا اغفال شدند و یا آگاهانه تهمت او را به موسی پذیرا گشتند،و برنامه را چنین تنظیم کردند که او"ساحر"است،و در مقابل ساحر باید دست به دامان"سحار"یعنی ساحران ماهرتری زد! و گفتند خوشبختانه در کشور پهناور مصر،اساتید فن سحر بسیارند،اگر موسی ساحر است ما"سحار"در برابر او قرار می دهیم،و آن قدر ساحران وارد به فوت و فن سحر را جمع می کنیم تا راز موسی را افشا کنند!.

"حاشرین"از ماده"حشر"به معنی بسیج کردن گروهی از مردم به سوی میدان جنگ یا مانند آن است،و به این ترتیب ماموران می بایست ساحران را به هر قیمتی که ممکن است برای مبارزه با موسی ع بسیج کنند.

***


 1) "ارجه"از ماده"ارجاء"به معنی به تاخیر انداختن و عجله نکردن در قضاوت است،و ضمیر در آخر آن به موسی برمی گردد و در اصل"ارجئه"بوده و همزه برای تخفیف حذف شده است.
برچسب‌ها: