آیات 198 تا 203

11:58 - 1397/04/18

سوره الشعراء (26): آیات 198 تا 203

اشاره

وَ لَوْ نَزَّلْنٰاهُ عَلیٰ بَعْضِ اَلْأَعْجَمِینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (199) کَذٰلِکَ سَلَکْنٰاهُ فِی قُلُوبِ اَلْمُجْرِمِینَ (200) لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتّٰی یَرَوُا اَلْعَذٰابَ اَلْأَلِیمَ (201) فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203)

ترجمه:

198-هر گاه ما آن را بر بعضی از عجم(غیر عرب)نازل می کردیم.

199-و او آن را برایشان می خواند به آن ایمان نمی آوردند.

200-(آری)این گونه قرآن را در دلهای مجرمان وارد می کنیم.

201-آنها به آن ایمان نمی آورند تا عذاب دردناک را با چشم خود به بینند.

202-ناگهان(عذاب الهی)به سراغ آنها می آید،در حالی که توجه ندارند.

203-و در این هنگام می گویند:آیا به ما مهلتی داده خواهد شد؟

تفسیر:

اگر قرآن بر عجم نازل شده بود!...

در این آیات نخست به یکی دیگر از بهانه های احتمالی کفار و پیشگیری از آن پرداخته و بحثی را که در آیات گذشته درباره نزول قرآن به زبان عربی مبین آمده است تکمیل می کند.

می فرماید:"اگر ما این قرآن را بر بعضی از مردم عجم(غیر عرب و غیر فصیح)نازل می کردیم"...( وَ لَوْ نَزَّلْنٰاهُ عَلیٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ ).

*** "و او این آیات را بر آنها می خواند هرگز به وی ایمان نمی آوردند" ( فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ ).

قبلا گفتیم واژه"عربی"گاه به معنی کسی می آید که از نژاد عرب باشد، و گاه به معنی"کلام فصیح"است،و عجمی در مقابل آن نیز دو معنی دارد:نژاد غیر عرب،و کلام غیر فصیح،و در آیه فوق هر دو معنی محتمل است،ولی بیشتر به نظر می رسد که اشاره به"نژاد غیر عرب"بوده باشد.

یعنی نژادپرستی و تعصبهای قومی آنها بقدری شدید است که اگر قرآن بر فردی غیر عرب نازل می شد،امواج تعصبها مانع از پذیرش آن می گردید، تازه حالا که بر مردی شریف از خانواده اصیل عربی،و با بیانی رسا و گویا،نازل شده،و در کتب آسمانی پیشین نیز بشارت آن آمده،و علمای بنی اسرائیل نیز به آن گواهی داده اند،بسیاری از آنها ایمان نمی آورند،چه رسد اگر پیامبرشان اصلا چنین شرائطی را نداشت.

*** سپس برای تاکید بیشتر می افزاید:"این گونه ما قرآن را در دلهای مجرمان وارد می کنیم"( کَذٰلِکَ سَلَکْنٰاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ).

با بیانی رسا،و با زبان مردی که از میان خودشان برخاسته،و به اخلاق و آهنگ سخن او آشنا هستند،و با محتوایی که تایید آن در کتب پیشین آمده است،خلاصه آن را با تمام شرائطی که پذیرش آن را سهل و آسان و مطبوع سازد به دلهای این قوم گنهکار می فرستیم،ولی این دلهای بیمار از پذیرش آن،امتناع می کنند، همانند غذای سالم و حیاتبخشی که معده ناسالم،آن را باز پس می گرداند(توجه داشته باشید که"سلکناه"از ماده"سلوک"به معنی"عبور از راه"است،از سویی آمدن و از سوی دیگر خارج شدن.

*** لذا می فرماید:با این حال این قوم لجوج"به آن ایمان نمی آورند،تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند"( لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتّٰی یَرَوُا الْعَذٰابَ الْأَلِیمَ ).

بعضی از مفسران احتمال دیگری در تفسیر آیه گفته اند و آن اینکه:منظور از" کَذٰلِکَ سَلَکْنٰاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ "این است که ما این عصبیت و لجاجت و نفوذناپذیری را در دلهای مجرمان بر اثر جرم و گناهشان وارد ساختیم.

طبق این معنی آیه فوق شبیه آیه خَتَمَ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ :"خداوند بر دلهای آنها مهر نهاده"خواهد بود.

ولی تفسیر اول با آیات قبل و بعد هماهنگتر است،لذا جمع عظیمی از مفسران نیز آن را برگزیده اند (1).

*** آری آنها ایمان نمی آورند"تا عذاب الهی ناگهانی و بطور غافلگیرانه و در حالی که آنها توجه ندارند دامانشان را فرو گیرد"( فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ ) (2).

بدون شک منظور از این عذاب الهی که آنها را ناگهانی فرو می گیرد،


 1) در چند آیه فوق،پنج ضمیر مفرد در جمله های"نزلناه"-"قرأه"-"ما کانوا به" "سلکناه"-"لا یؤمنون به"-وارد شده که طبق تفسیر اول همه آنها به قرآن بازمی گردد، اما مطابق تفسیر دوم بعضی به قرآن و بعضی به تعقیب و لجاجت و حالت نفوذناپذیری بازمی گردد،و این بدون وجود قرینه مشکل است.
 2) باید توجه داشت که جمله"فیاتیهم"منصوب است و معطوف بر جمله"حتی یروا"می باشد،و معنی آن را در همین رابطه باید بیان کرد.

عذابهای دنیا و بلاهای نابود کننده و مجازات"استیصال"است.

*** لذا به دنبال آن می فرماید:در این حال آنها به خود می آیند و از گذشته ننگین خود پشیمان،و از آینده وحشتناک خویش سخت نگران می شوند و"می گویند آیا به ما مهلت داده می شود"تا ایمان بیاوریم و گذشته خراب خود را آباد سازیم؟! ( فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ ).

***

نکته ها:

اشاره
1-تعصبات شدید نژادی و قبیلگی

بدون شک انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادی تعلق داشته باشد نسبت به آن عشق می ورزد،و این پیوند علاقه او با سرزمین و قوم و نژادش نه تنها عیب نیست بلکه عامل سازنده ای برای همکاریهای اجتماعی او است،ولی این امر حسابی دارد،اگر از حد بگذرد به صورت مخرب و گاه فاجعه آفرین درخواهد آمد،و منظور از تعصب نژادی و قبیلگی که مورد نکوهش قرار می گیرد همین "افراط"است.

"تعصب"و"عصبیت"در اصل از ماده"عصب"به معنی پی هایی است که مفاصل را به هم ارتباط می دهد،سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده اند،اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می رود.

دفاع افراطی از قوم و قبیله و نژاد و وطن،سرچشمه بسیاری از جنگها در طول تاریخ بوده است،و عاملی برای انتقال خرافات و زشتیها-تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد-به اقوام دیگر شده است.

این دفاع و طرفداری افراطی گاه به جایی می رسد که بدترین افراد قبیله در نظر او زیبا،و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است،و همچنین آداب و سنتهای زشت و زیبا،و به تعبیر دیگر تعصب نژادی پرده ای است از خود خواهی و جهل که بر روی افکار و درک و عقل انسان قرار می گیرد،و قضاوت صحیح را از کار می اندازد.

این حالت عصبیت در میان بعضی اقوام صورت حادتری دارد،از جمله گروهی از عرب که به تعصب،معروف و مشهورند و در آیات فوق خواندیم،تعصب عربی جاهلی تا آن حد بود که اگر قرآن بر غیر عرب نازل می شد هرگز به آن ایمان نمی آوردند.

در روایات اسلامی نیز از موضوع تعصب به عنوان یک اخلاق مذموم،شدیدا نکوهش شده است تا آنجا که در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام ص می خوانیم:

من کان فی قلبه حبه من خردل من عصبیه بعثه اللّٰه یوم القیامه مع اعراب الجاهلیه: "کسی که در قلبش به اندازه دانه خردلی عصبیت باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می کند" (1).

و در حدیث دیگری از امام صادق ع می خوانیم:من تعصب او تعصب له فقد خلع ربقه الایمان من عنقه: "کسی که تعصب به خرج دهد یا برای او تعصب داشته باشند پیوند ایمان را از گردن خویش برداشته است" (2).

از روایات اسلامی نیز استفاده می شود که:ابلیس نخستین کسی بود که تعصب به خرج داد.

علی ع-چنان که در نهج البلاغه آمده-بحث گویا و رسا و کوبنده ای در خطبه قاصعه در زمینه تعصب بیان فرموده است که گوشه ای از آن را ذیلا


1 و 2) اصول کافی جلد 2(باب العصبیه)ص 232.
 

ملاحظه می کنید.

"اما ابلیس فتعصب علی آدم لاصله و طعن علیه فی خلقته،فقال انا ناری و انت طینی" :"ابلیس در برابر آدم به خاطر اصل و اساس خویش تعصب ورزید و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت:"من از آتشم تو از خاک"! و سپس اضافه می فرماید:

فان کان لا بد من العصبیه فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور: "اگر قرار هست تعصبی داشته باشید این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده،افعال نیک و کارهای خوب باشد" (1).

ضمنا از این حدیث بخوبی روشن می شود که ایستادگی سرسختانه برای طرفداری از یک واقعیت مطلوب،نه تنها تعصب مذموم نیست،بلکه می تواند خلاء روحی انسان را در پیوندهای نادرست جاهلی پر کند.

لذا در حدیثی از امام علی بن الحسین ع می خوانیم که از آن حضرت درباره "تعصب"سؤال کردند فرمود:

العصبیه التی یاثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین،و لیس من العصبیه ان یحب الرجل قومه،و لکن من العصبیه ان یعین قومه علی الظلم:

"تعصبی که انسان به خاطر آن گناهکار می شود این است که اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند،اما اینکه انسان قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست،عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگری یاری دهد" (2).

تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده"حمیت"یا"حمیت جاهلیت"است.


 1) نهج البلاغه خطبه 192(خطبه قاصعه).
 2) اصول کافی(باب العصبیه)ج 2 صفحه 233.

گرچه سخن در این زمینه بسیار است گفتار خود را با دو حدیث پایان می دهیم.

امیر مؤمنان علی ع فرمود:ان اللّٰه عز و جل یعذب سته بست:العرب بالعصبیه،و الدهاقنه بالکبر،و الامراء بالجور،و الفقهاء بالحسد،و التجار بالخیانه،و اهل الرستاق بالجهل: "خداوند شش گروه را به خاطر شش صفت عذاب می کند،عرب را به خاطر تعصبش،کدخدایان(و صاحبان زمین و ثروت) را به خاطر کبرشان،زمامداران را به خاطر ستمشان،فقهاء را به خاطر حسدشان تجار را به خاطر خیانتشان،و روستائیان را به خاطر جهل" (1).

پیامبر ص همه روز از شش چیز به خدا پناه می برد:از شک و شرک و حمیت (تعصب)و غضب و ظلم و حسد"کان رسول اللّٰه(ص)یتعوذ فی کل یوم من ست من الشک و الشرک و الحمیه و الغضب و البغی و الحسد" (2).

***

2-تقاضای بازگشت به دنیا

از لحظه مرگ،آه و حسرت افراد مجرم شروع می شود و آرزوی بازگشت در روح آدمی شعله ور می گردد،آه و فریادهای بی فایده و دعاهای نامستجاب در این زمینه سرمی دهند.

در آیات قرآن نمونه های زیادی از آن به چشم می خورد که ساده ترین آن را در آیات مورد بحث خواندیم: هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ :"آیا به ما مهلتی داده خواهد شد"؟! در سوره انعام آیه 27 می خوانیم: یٰا لَیْتَنٰا نُرَدُّ وَ لاٰ نُکَذِّبَ بِآیٰاتِ رَبِّنٰا :"ای کاش ما بازمی گشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم.


 1) بحار ج 73 ص 289.
 2) همان مدرک.

و در سوره احزاب آیه 66 آمده است: یٰا لَیْتَنٰا أَطَعْنَا اللّٰهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ :

"ای کاش ما خدا و پیامبرش را اطاعت کرده بودیم".

در سوره مؤمنون آیه 99 و 100 آمده است" حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ ":"وضع مجرمان هم چنان ادامه دارد تا زمانی که مرگ به سراغ یکی از آنان بیاید،می گوید:پروردگارا مرا بازگردانید تا گذشته تاریکم را جبران کنم و عمل صالحی را انجام دهم"! این وضع هم چنان ادامه دارد حتی هنگامی که گنهکاران در کنار آتش دوزخ قرار می گیرند باز این سخن را تکرار می کنند،چنان که در سوره انعام آیه 27 می خوانیم" وَ لَوْ تَریٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّٰارِ فَقٰالُوا یٰا لَیْتَنٰا نُرَدُّ وَ لاٰ نُکَذِّبَ بِآیٰاتِ رَبِّنٰا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ":"اگر مجرمان را هنگامی که در کنار آتش قرار گرفته اند به بینی که می گویند ای کاش ما بازمی گشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان بودیم"! ولی بدیهی است این بازگشت در سنت الهی امکان پذیر نیست،اگر میوه نارسی که از درخت جدا شده به درخت بازگردد،و جنینی که ناقص متولد شده به رحم مادر بپیوندد چنین بازگشتی امکان پذیر است".

بنا بر این تنها راه معقول پیشگیری از این تاسفها با انجام اعمال صالح و توبه از گناه به هنگامی که فرصت در دست است می باشد،و گرنه بقیه بیهوده است.

***

3-برتری عجم

در حدیثی از امام صادق ع که در تفسیر علی بن ابراهیم ذیل آیات مورد بحث آمده است می خوانیم:

لو نزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب،و قد نزل علی العرب فامنت به العجم،فهذه فضیله العجم: "اگر قرآن بر عجم نازل شده بود عرب به آن ایمان نمی آورد،ولی قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتی است برای عجم (1).

در این زمینه در جلد چهارم تفسیر نمونه صفحه 418(ذیل آیه 54 سوره مائده)نیز اشاراتی آمده است.

***


 1) جلد چهارم نور الثقلین صفحه 165.
برچسب‌ها: