پنج درس زندگى وترك شبهات

17:22 - 1392/07/24
علم را از اهلش مضايقه نكنيد، چرا كه به آنان ظلم مى‌شود. از اين تعبير استفاده مى‌شود كه براى دانشجو وطالب علم شرايطى لازم است كه از جمله آن قابليّت است.

 عَن اَبى هُرَيرَةٍ قالَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم: اَيُّها النّاس لا تُعطوا الحِكمَةَ غَيرَ اَهلِها فَتَظلِموها وَلا تَمنَعوها اَهلَها فَتَظلِموهُم وَلا تُعاقِبوا ظالِماً فَيَبطُلَ فَضلُكُم وَلا تُراؤُوا النّاسَ فَيَحبَطَ عَمَلُكُم وَلا تَمنَعوا المَوجُودَ فَيَقِلَّ خَيرُكُم اَيُّها النّاس اِنَّ الأشياءَ ثَلاثَةٌ: اَمرٌ استَبانَ رُشدُهُ فَاتَّبِعوهُ وَاَمرٌ استَبانَ غَيُّهُ فَاجتَنِبوهُ وَاَمرٌ اختُلِفَ عَلَيكُم فَرُدُّوهُ اِلَى اللّهِ.
از ابوهريره نقل شده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اى مردم، به نااهل حكمت (ودانش) نياموزيد، زيرا به حكمت ستم مى‌شود وعلم را از اهلش (وشايستگان) مضايقه نكنيد، براى اينكه به شايستگان ستم مى‌شود. از ستمگر (كه حقّ شخصى شما را ناديده گرفته است) انتقام نگيريد مبادا كه ارزشتان از بين برود. اعمالتان را خالص گردانيد وبراى (جلب رضايت) مردم كارى نكنيد، چرا كه اگر ريا كنيد عملتان از بين مى‌رود. از انفاق آنچه داريد خوددارى نكنيد كه اگر مضايقه كنيد خدا خيرش را كم مى‌كند.
اى مردم، امور بر سه قسم است: برخى امور رشد (ودرستى) آن روشن است پس از آن پيروى كنيد، بعضى از آنها بطلانش آشكار است پس از آنها بپرهيزيد وبعضى از آنها را كه بر شما مشتبه است براى شناخت آن امور آنها را به خدا برگردانيد. [1]
نور هدايت
اين حديث از دو بخش تشكيل شده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بخش اوّل پنج دستور مى‌دهد ودر بخش دوم راجع به ترك شبهات بحث مى‌فرمايد.
1. به نااهل دانش نياموزيد، زيرا به علم ظلم مى‌شود.
2. علم را از اهلش مضايقه نكنيد، چرا كه به آنان ظلم مى‌شود. از اين تعبير استفاده مى‌شود كه براى دانشجو وطالب علم شرايطى لازم است كه از جمله آن قابليّت است. در غير اين صورت شايسته علم‌آموزى را ندارد آن‌هم علمى كه ثواب‌هاى فراوانى براى آن ذكر شده است.
پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: كسى كه لايق دانش‌اندوزى نيست به او چيزى نياموزيد، زيرا وقتى علم به دست او بيفتد در راه‌هاى انحرافى استفاده مى‌كند ودنيايى را ويران مى‌سازد. جاهل نه جايى را خراب مى‌كند ونه جايى را آباد. در روزگار ما كسانى كه دنيا را به فساد مى‌كشند عالم‌اند. سركرده دولت‌هاى استعمارى، دانشمند هستند.
قرآن تعبيرات مختلفى دارد كه از آنها استفاده مى‌شود علم بى‌تهذيب ثمر ندارد. در آيه 2 سوره بقره مى‌فرمايد: «(هُدًى لِلْمُتَّقِينَ)؛ مايه هدايت پرهيزگاران است». و در آيه 67 سوره يونس مى‌فرمايد: «(اِنَّ فِى ذلِکَ لاََيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ)؛ در اين (نظام نور وظلمت) نشانه‌هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند».
معلوم مى‌شودهدايت مخصوص كسانى است كه زمينه‌هاى قبلى داشته باشند.
در قديم علما به هر كسى اجازه نمى‌دادند كه در محضر درسشان حاضر شود. امتحان اخلاقى مى‌كردند كه اين شخص چه مرحله از تقوا را داراست. خلاصه تصفيه‌اى را لازم مى‌دانستند.
البتّه نبايد كسى علم را احتكار كند بايد به اهلش بياموزد وبا دانش خويش دردهاى مردم را دوا كند. تفاوت نمى‌كند كه دردهاى مادّى باشد يا معنوى، هرچند دردهاى روحى ومعنوى بسيار مهم‌تر است، زيرا خداوند از همه چيز حساب مى‌كشد. در عبارتى آمده است: ما أخَذَ اللّهُ عَلى اَهلِ الجَهلِ أن يَتَعَلَّموا حَتّى أخَذَ عَلى اَهلِ العِلمِ اَن يُعَلِّموا: «پيش از آنكه خدا از جاهلان پيمان بگيرد كه درس بخوانند، از علما پيمان گرفته كه درس بدهند».[2]
در احاديث دانشمندانى كه در جامعه تنها مانده‌اند وكسى از علومشان بهره نمى‌گيرد به «بئر معطله» تفسير شده است. از امام موسى بن جعفر 7 روايت شده است كه فرمود: البِئرُ المُعَطَّلَةُ، الإمامُ الصّامِتُ والقَصرُ المَشيدُ الإمامُ النّاطِقُ: «چاه معطّل كه از آن بهره نمى‌گيرند، امام خاموش وقصر محكم سربرافراشته، امام ناطق است».[3]
در اسلام هم تعلّم واجب است وهم تعليم واين دو وجوب از هم جدا نيست، چون لازم وملزوم يكديگرند.
3. اگر ظالمى به شما ظلم كرد وشما انتقام بگيريد، ارزشتان از بين مى‌رود ومثل او مى‌شويد. البتّه اين در جايى است كه ظالم از آن عفو سوءِاستفاده نكند، يا اين بخشش عكس‌العمل نامطلوبى در جامعه نداشته باشد.
4. «اعمالتان را خالص وبدون ريا انجام دهيد». چنين كارى بسيار دشوار است. ريا يكى از سرچشمه‌هاى فساد عمل است وعوامل ديگرى همچون عُجب وشهوات نفسانى، عمل را تباه مى‌كند. مثلاً گاهى نماز مى‌خوانم براى اينكه خودم از خودم راضى باشم كارى به مردم هم ندارم كه خود اين، باعث نوعى فساد در عمل است. يا نماز را از روى عادت مى‌خوانم، يا نماز شب به‌جا مى‌آورم تا از ديگران برتر باشم. اين انگيزه‌ها نيز عمل را فاسد مى‌كند.
در روايات اسلامى بعد از مسأله نيّت روى «اخلاص» تكيه شده است كه اگر آن باشد، عمل فوق‌العاده پرارزش وگرنه فاقد ارزش خواهد بود.
«اخلاص» آن است كه محرّك انسان از هرگونه شائبه غير الهى پاك باشد ومى‌توان آن را «توحيد نيّت» نام نهاد. يعنى در تمام برنامه‌ها تنها به پروردگار وخشنودى او انديشيدن.
جالب توجّه اينكه در شأن نزول آيات 109 و110 سوره كهف نقل شده است كه كسى خدمت پيامبر 9 آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، من در راه خدا انفاق مى‌كنم وصله رحم به‌جا مى‌آورم واين كارها را فقط به‌خاطر خدا انجام مى‌دهم، امّا هنگامى كه مردم از كارهاى من سخن مى‌گويند وستايش مى‌كنند خوشحال مى‌شوم، اين اعمال من چگونه است؟
پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم سكوت كرد وسخنى نگفت، تا آنكه اين آيات نازل شد: فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لاَ يُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَدًا: «پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد بايد كارى شايسته انجام دهد وهيچ‌كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند». آن‌گاه حضرت به اين پرسش چنين پاسخ داد : «تنها عملى مقبول درگاه خداست كه با اخلاص كامل همراه باشد».[4]
بى‌شك منظور از اين روايت آن حالت سرور غير اختيارى نيست، بلكه حالتى است كه انگيزه عمل انسان شود يا حكايت از عدم خلوص نيّت كند.
عمل خالص تا آن حد در اسلام اهمّيّت دارد كه در حديثى از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم مى‌خوانيم كه فرمود: مَن اَخلَصَ لِلّهِ اَربَعينَ يَوماً اَجرَى اللّهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ اِلى لِسانِهِ: «هر كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه‌هاى حكمت ودانش را از قلبش بر زبانش جارى مى‌كند».[5]
5. اگر كسى از شما چيزى بخواهد از آنچه داريد مضايقه نكنيد، چرا كه اگر خوددارى ورزيد خدا خيرش را از شما قطع مى‌كند، زيرا «كَمالُ الجُودِ بَذلُ المَوجودِ» است. ميزبان اگر آنچه دارد براى ميهمان نياورد ظلم كرده وميهمان هم اگر بيش از آنچه ميزبان دارد تقاضا كند ظالم است.
امّا قسمت دوم حديث كه به تقسيمات سه‌گانه اشاره دارد :
1. امورى كه رشد وهدايت آنها روشن است.
2. امورى كه گمراهى وفسادش روشن است.
3. امورى كه مشتبه است وآن بر دو قسم است: شبهات موضوعيّه و شبهات حكميّه.
اين حديث ناظر به شبهات حكميّه است. در برخى روايات به جاى «رُدُّوهُ اِلَى اللّهِ»، فرموده است در امور مشتبه احتياط كنيد براى اينكه مشتبهات دالان محرّمات ولب پرتگاه هستند. برخى عادت دارند كه بگويند: كُلُّ مَكرُوهٍ جايِزٌ. بايد به آنان گفت: درست است كه مى‌توان به احكام ظاهرى عمل كرد، امّا در جايى كه شبهه قطعى است، اگر انسان خودش را آلوده به شبهات كند، رفته‌رفته قبح گناه نزد او كم مى‌شود وبه حرام مى‌افتد. اينكه خداوند مى‌فرمايد از «خطوات شيطان» بترسيد علّتش اين است كه از جمله خطوات شيطان، مشتبهات است. انسان مقدّس نماز شب خوان را شيطان به‌گونه‌اى خاص فريب مى‌دهد. به او نمى‌گويد برو شراب بخور، بلكه در ابتدا به او مى‌گويد نماز شب كه جزءِ واجبات نيست آن را رها كن. اگر پذيرفت، بعد سراغ نمازهاى واجب اوّل وقت مى‌رود ومى‌گويد اوّل وقت خواندن كه شرط نماز نيست وهمين‌طور... تا به‌كلّى او را از خدا دور كند.
يكى از اساتيد در شيراز براى من داستانى نقل كرد كه هر وقت به ياد آن مى‌افتم عبرت مى‌گيرم. مى‌گفت دوستى داشتم كه بسيار مقدّس بود، حتّى خانه برادرش نمى‌رفت، چرا كه برادرش در اداره دولتى كار مى‌كرد ومى‌گفت حقوقش حلال نيست يا مشكوك است لذا به خانه او نمى‌روم. اتّفاقاً روزى مريض وبسترى شد. از مدرسه او را نزد برادرش بردند. ما به عيادت او رفتيم از بستر بيمارى برخاست وفرش اتاق را جمع كرد وگفت: شما روى اين فرش ننشينيد چون اين فرش اشكال دارد، من به حكم اضطرار در اينجا هستم. آن بزرگ فرمود: همين مقدّسى كه تا اين اندازه محتاط بود كم‌كم به وادى‌هايى وارد شد كه سرانجام كارش به جايى رسيد كه اگر بر سر سفره او شراب نبود شايد دست به غذا نمى‌زد.اين تغيير وتحوّل چگونه رخ مى‌دهد؟ اينها ازآن‌روست كه اوّل مستحبّات را ترك كرد وبعد مكروهات ومشتبهات را انجام داد وسرانجام به ارتكاب محرمّات دست زد.يك مورد هم براى خود من رخ داده است. طلبه‌اى بود كه شب‌هاى جمعه دعاى كميل مى‌خواند وصداى خوبى داشت. در حجره‌اش نشسته بود ودعا مى‌خواند من هم در آن حجره بودم ولذّت مى‌بردم. اين شخص بعدآ از شيراز به تهران آمد ودر تهران، طلبگى براى او پوششى بود. كسى نقل مى‌كرد كه مى‌خواستم در حجره‌اش دعاى كميل بخوانم، گفتم مفاتيح كجاست؟ گفت آنجاست، بردار امّا در اتاق من نخوان، برو بيرون بنشين كه من حوصله آن را ندارم. همان كسى كه آن‌همه اهل دعا ونيايش بود كارش به جايى رسيد كه از دعاى كميل بيزار شده بود. اگر انسان بخواهد واقعاً حال ونشاط داشته باشد بايد از غذاهاى مشتبه، جلسات وحرف‌هاى مشتبه بپرهيزد وواقعآ در مقام عمل احتياط كند.

 

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 179
[2] . بحارالانوار، ج 2، ص 81.
[3] . كافى، ج 1، ص 427، ح 75.
[4] . مجمع البيان، ج 6، ص 296.
[5] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 110 سوره كهف.
 

انوار هدایت