پنج صفت نيك

16:55 - 1392/07/24
تسلّط بر نفس رياضت مى‌خواهد، آشنايى با مفاهيم قرآن وروايات اهل‌بيت را مى‌طلبد. بايد شخص هر روز قرآن وتفسير وروايات را بخواند وواقعاً در مغز خودش تحليل كند.

عَن اَنَسِ بنِ مالِکٍ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم في بَعضِ خُطَبِهِ وَمَواعِظِهِ، رَحِمَ اللّهُ امْرَءً قَدَّمَ خَيراً وَاَنفَقَ قَصداً وَقالَ صِدقاً وَمَلَکَ دَواعِىَ شَهوَتِهِ وَلَم تَملِكهُ وَعَصى اَمْرَ نَفسِهِ فَلَم تَملِكهُ.
از انس بن مالك روايت شده است كه گفت: از رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم در برخى سخنرانى‌ها وپندهايش شنيدم كه فرمود: خدا بيامرزد ورحمت كند كسى را كه خيرى پيش فرستد واز روى ميانه‌روى، انفاق كند. راست بگويد ومالك انگيزه‌هاى شهوانى، نه اسير آنها، باشد. از فرمان نفْس سر باز زند تا نفس بر او حاكم نشود. [1]
نور هدايت
پيامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم در اينجا بر كسى كه پنج صفت داشته باشد رحمت مى‌فرستد :
1. «قَدَّمَ خَيراً؛ خيرى را پيش بفرستد». در انتظار اين نيست كه ديگران براى او بفرستند، بلكه خود پيشاپيش براى خودش ذخيره مى‌كند وخانه آخرتش را آباد مى‌گرداند.
2. «أنفَقَ قَصداً؛ از روى ميانه‌روى ـ نه از روى افراط وتفريط ـ انفاق كند». اين انفاق همان است كه در قرآن آمده است: «(وَلاَ تَجْعَلْ يَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا)؛ هرگز دستت را بر گردنت بسته مگذار (وترك انفاق وبخشش منما) وبيش از حد (نيز) دست خود را مگشاى، كه سرزنش شوى واز كار فرومانى».[2]
اين آيه كنايه لطيفى است از اينكه دستِ دهنده داشته باش وچونان بخيلان كه گويى دستانشان را به گردنشان با زنجير بسته‌اند وقادر به كمك وانفاق نيستند مباش. از سوى ديگر، دست خود را فوق‌العاده گشاده مدار وبذل وبخشش بى‌حساب مكن كه سبب شود از كار بمانى وملامت شوى واز مردم جدا شوى».
انفاق وبخشش اگر از حد بگذرد وتمام توان ونيروى انسان جذب آن گردد، طبيعى است كه انسان از ادامه كار وفعاليّت وسامان دادن به زندگى خود وامى‌ماند، برهنه از نيروها وسرشار از غم مى‌شود وطبعآ ارتباط وپيوند با مردم نيز قطع خواهد شد.
در برخى روايات كه در شأن نزول اين آيه نقل شده، اين مطلب به‌وضوح ديده مى‌شود. در روايتى مى‌خوانيم كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خانه بود، نيازمندى بر درِ خانه آمد، چون چيزى براى بخشش آماده نبود او تقاضاى پيراهن كرد. حضرت پيراهن خود را به او داد وهمين امر سبب شد كه نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود.
اين پيشامد زبان كفّار را باز كرد، گفتند: محمّد خواب مانده يا مشغول لهو ولعب وسرگرمى است ونمازش را به دست فراموشى سپرده است؛ به اين ترتيب، اين كار هم ملامت دشمن وهم انقطاع از دوست را در پى داشت ومصداق «ملوم محسور» شد. آيه نازل گرديد وبه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم هشدار داد كه ديگر اين كار تكرار نشود.[3]
قرآن در جاى ديگر مى‌فرمايد: «(وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذلِکَ قَوَامًا)؛ وكسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف وزياده‌روى دارند ونه سخت گيرى، بلكه در ميان اين دو حدّ اعتدالى دارند».[4]  در انفاق ميانه‌رو است، نه چندان مى‌بخشد كه خودش را بيچاره ووامانده كند ونه خسيس است كه خير او به ديگران نرسد.
3. «وَقالَ صِدقاً؛ راست مى‌گويد». زبانش به دروغ آلوده نمى‌شود.
امام مى‌فرمايد براى اينكه پاكى وخوبى مردى را بشناسيد، لا تَنظُروا اِلى طولِ رُكوعِ الرَّجُلِ وَسُجودِهِ فإنَّ ذلِکَ شَيءٌ قَد اعتادَهُ فَلَو تَرَكَهُ استَوحَشَ لِذلِکَ وَلكِنِ انظُروا اِلى صِدقِ حَديثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ : «به ركوع وسجده طولانى او نگاه نكنيد، زيرا او به اين عمل عادت كرده واگر ترك كند از ترك عادت وحشت‌زده مى‌شود، ولى به راستگويى واَداءِ امانتش نگاه كنيد واز اين راه او را بشناسيد».[5]
ودر آيه 80 سوره اسراء آمده است: «(وَ قُلْ رَبِّ اَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ)؛ بگو: پروردگارا، مرا (در هر كار) با صداقت وارد كن وبا صداقت خارج ساز».
يعنى هيچ كار فردى واجتماعى را جز با صدق وراستى آغاز نكنم، همچنين هيچ برنامه‌اى را جز به راستى پايان ندهم، راستى وصداقت ودرستى وامانت خطّ اصلى من در همه كارها باشد وآغاز وانجام هر چيزى با آن صورت گيرد. در حقيقت، رمز اصلى پيروزى در اين است وراه وروش انبيا واولياى الهى همين بوده كه فكرشان، گفتارشان واعمالشان از هرگونه غش وتقلّب وخدعه ونيرنگ وهر چه بر خلاف صدق وراستى است پاك باشد.
اصولا بسيارى از بدبختى‌هايى كه امروز با چشم خود مى‌بينيم ودامنگير افراد واقوام وملّت‌ها شده، به سبب انحراف از همين اصل است. گاهى پايه اصلى كارشان دروغ ونيرنگ است وگاه كه ورودشان در كارها بر اساس راستى است، اين خطّ اصيل را تا پايان حفظ نمى‌كنند وهمين، عامل شكست آنان مى‌شود.[6]
تمام صفات ياد شده در بالا پسنديده است، امّا تأكيد ما بيشتر روى صفت چهارم وپنجم است.
4 و 5. «وَمَلِکَ دَواعِىَ شَهوَتِهِ وَ لَم تَمْلِكهُ وَ عَصى اَمرَ نَفسِهِ فَلَم تَملِكهُ؛ انگيزه‌هاى شهوانى خود را مالك است وآنها حاكم بر او نيستند واز فرمان نفْسش پيروى نمى‌كند پس آن حاكم بر او نيست». مهم اين است كه انسان نفس خويش را اسير كند وبر آن لجام وافسار بزند، نه اينكه اسير نفس خويش باشد.
اصلاً تمام ارزش انسان در اين است كه امير بر نفْس خود باشد نه اسير. مثلا آيا وقتى عصبانى مى‌شود زبانش در اختيار اوست؟ يا وقتى آتش حسد در درونش زبانه كشيد مى‌تواند با نيروى ايمان آن را خاموش گرداند؟ خلاصه انسان بر سر دوراهى قرار دارد كه يك راه به سوى خدا وبهشت مى‌رود وراه ديگر ـ كه تنها منحصر به يك راه نيست بلكه راه‌هاى بى‌انتها دارد ـ به جهنّم رهسپار مى‌شود. البتّه گفتن اين مطالب آسان است امّا عمل بدان‌ها مشكل. گاهى درباره ارباب سير وسلوك تعبير مى‌كنند كه «مرد بسيار كاركرده‌اى است»، يعنى آن‌قدر با نفس خويش كشتى گرفت وزمين خورد وبلند شد تا سرانجام بر آن مسلّط گشت ومهارش كرد.
تسلّط بر نفس رياضت مى‌خواهد، آشنايى با مفاهيم قرآن وروايات اهل‌بيت را مى‌طلبد. بايد شخص هر روز قرآن وتفسير وروايات را بخواند وواقعاً در مغز خودش تحليل كند واز آنها نيرو بگيرد. بعضى مى‌گويند مى‌دانيم كه اين عمل بد است ولى نمى‌دانيم كه چرا وقتى به آن مى‌رسيم كنترل خود را از دست مى‌دهيم! همين است معناى مملوك بودن. مى‌داند امّا نمى‌تواند، چون مالك خويشتن نيست. او همچون راننده‌اى است كه در سرازيرى مى‌افتد، ماشين سرعت مى‌گيرد، مى‌گويد ماشين از اختيارم خارج شده است. لذا با كوه برخورد مى‌كند يا به درّه مى‌افتد ونابود مى‌شود. يا مثل كسى كه در سراشيبى كوه ناگهان بى‌اختيار سرعت مى‌گيرد، اگر چيزى جلوى او را نگيرد با سرعت زياد مى‌آيد تا مانعى او را نگاه دارد، ولى اگر به دامنه برسد از سرعتش كاسته مى‌شود وآرام مى‌گيرد. نفس هم چنين است. پناه بر خدا اگر انسان زمام نفس خويش را رها سازد. چقدر دردناك است كه انسان بداند ولى نتواند. زيرا زمانى كه نمى‌داند وگناه مى‌كند شايد مسؤوليّت چندانى نداشته باشد.
اينها همه هشدار است كه مراقب اعمالمان باشيم وكارهاى نيك براى خودمان بفرستيم، امّا اگر عمل زشتى را مرتكب شديم وموفّق به توبه نگشتيم واز اين دنيا رفتيم، عذاب آن را نيز بايد تحمّل كنيم، چرا كه قلم تكاليف بعد از مردن خشك مى‌شود وانسان نمى‌تواند توبه كند وقدم خيرى بردارد.
در حالات ابن سيرين، معبّر خواب، مى‌خوانيم كه او مردى بسيار زيبا وبزّاز بود. زنى دل به او بست وبا حيله‌هاى مخصوصى وى را به خانه خود برد ودرها را به روى او بست. او تسليم هوس‌هاى آن زن نشد ومرتّبآ مفاسد اين گناه بزرگ را بر او مى‌شمرد، ولى آتش هوس زن به‌قدرى سركش بود كه آب موعظه آن را خاموش نمى‌ساخت. ابن سيرين براى نجات از چنگال او چاره‌اى انديشيد. برخاست وبدن خود را با اشياءِ آلوده‌اى كه در آن خانه بود چنان كثيف ونفرت‌انگيز ساخت كه تنفّر زن را برانگيخت واو را از خانه بيرون كرد. مى‌گويند ابن سيرين بعد از اين ماجرا، فراست وهوشيارى فوق‌العاده‌اى در تعبير خواب يافت وداستان‌هاى عجيبى از تعبير خواب او در كتاب‌ها نوشته‌اند كه از عمق اطّلاعات او در اين زمينه خبر مى‌دهد.

 

---------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 179
[2] . سوره اسراء، آيه 29.
[3] . مجمع البيان، ج 6، ص 244.
[4] . سوره فرقان، آيه 67.
[5] . كافى، ج 2، ص 105، ح 12.
[6] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 79 سوره اسراء
 

انوار هدایت