حيات و مرگ دل‌ها

14:47 - 1392/07/28
حيات رامى‌توان بادوچيزبه‌خوبى شناخت:حس وحركت.يعنى موجودى كه نه احساس داردونه حركت مرده است،ياكسى كه سوزن دربدنش فرو مى‌كنى امّا تكان نمى‌خوردمرده است.

 يا عَلىّ، ثَلاثٌ مُجالَسَتُهُم تُميتُ القَلبَ: مُجالَسَةُ الأنذال وَمُجالَسَةُ الاَغنياء وَالحَديثُ مَعَالنِّساءِ.
اى على، همنشينى با سه چيز قلب را مى‌ميرانَد: همنشينى با انسان‌هاى پست، همنشينى با ثروتمندان، سخن گفتن با زنان.[1]
 نور هدايت
از اين فقره از وصيّت‌نامه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به اميرمؤمنان على علیه السلام نكاتى استفاده مى‌شود، ازجمله :
1. از اين حديث مى‌توان استفاده مهمّى در مورد حيات ومرگ قلب كرد. قلب در اينجا كنايه از روح وجان آدمى است. يعنى علاوه بر اينكه جسم آدمى حيات وممات دارد، دل وروح آدمى داراى حيات ومرگ است كه از آن تعبير مى‌شود به «حيات ومرگ معنوى».
امام سجّاد (ع) در مناجات تائبين مى‌فرمايد: «إلهي ألبَسَتني الخَطَايا لِباسَ مَسكِنَتي وَأماتَ قَلبي عَظيمَ جَنايَتي ؛ خدايا، خطاهايم بر من لباس خوارى پوشانده ودورى از تو جامه بيچارگى به تنم كرده وجنايات وگناهان بزرگم قلبم را ميرانده است».
اين دعا دلالت دارد كه قلب داراى مرگ وزندگى است. واصلاً مناجات تائبين خود بيانگر عوامل مرگ وحيات قلب است. امام عرض مى كند: خدايا با توبه قلبم را زنده كن؛ بدين معنا كه حيات با توبه ومرگ با گناهان صورت مى‌پذيرد.
برخى افراد در كنارشان هزاران درس عبرت صورت مى‌گيرد، يا هزاران آيه وروايت ومواعظ تكان‌دهنده در گوششان مى‌خوانند، امّا كوچك‌ترين اثرى در آنها ندارد، چون قلبشان مرده است.
حيات را مى‌توان با دو چيز به‌خوبى شناخت: حس وحركت. يعنى موجودى كه نه احساس دارد ونه حركت مرده است، يا كسى كه سوزن در بدنش فرو مى‌كنى امّا تكان نمى‌خورد مرده است، يا اينكه احساس نمى‌كند آن عضو از بدنش مرده است چنانكه قرآن در بحث از حيات ومرگ معنوى گاه مثلاً برخى مرده‌ها را در رديف زنده‌ها قرار مى‌دهد مى‌گويد: «(وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)؛ (اى پيامبر) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند مرده‌اند، بلكه زنده‌اند ونزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند».[2]
يا در جاى ديگر عدّه‌اى از زنده‌ها را در صف مرده‌ها قرار مى‌دهد مى‌گويد : (إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ).[3]
در جاى ديگر مى‌فرمايد: «(لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا)؛ تا هر كس را كه زنده است (وحيات انسانى دارد) انذار كند».[4]  قرآن وسيله انذار انسان‌هاى زنده است.
حيات ومرگ دل‌ها
انسان‌ها داراى چند نوع حيات ومرگند :
نخست حيات ومرگ نباتى كه مظهرش همان نمو ورشد وتغذيه وتوليد مثل است واز اين نظر با تمام گياهان همگام است.
ديگر حيات ومرگ حيوانى كه نشانه بارز آن احساس وحركت است ودر اين دو ويژگى نيز با تمام حيوانات يكسان است.
امّا نوع سوم از حيات مخصوص انسان‌هاست وآنها را از ديگر گياهان وحيوانات جدا مى‌كند كه آن حيات انسانى وروحانى است. اين همان چيزى است كه در روايات اسلامى از آن به «حياة‌القلوب» تعبير شده كه منظور از «قلب» در اينجا همان «روح»، «عقل» و«عواطف» انسان است. در سخنان اميرمؤمنان على علیه السلام در خطبه‌ها وكلمات قصار نهج‌البلاغه روى اين مسأله بسيار تأكيد شده است. در خطبه 110 درباره قرآن مى‌گويد: «تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبيعُ القُلُوبِ؛ درباره قرآن بينديشيد كه بهار حيات‌بخش دل‌هاست».
ودر خطبه 133 درباره حكمت ودانش مى‌فرمايد: «هِىَ حَياةٌ لِلقَلبِ المَيِّتِ؛ حكمت مايه حيات دل‌هاى مرده است».
وگاهى بيمارى قلب را در برابر بيمارى بدن قرار داده ومى‌فرمايد: «وَاَشَدُّ مِن مَرَضِ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ؛ بدتر از بيمارى تن بيمارى دل است».[5]
در جايى ديگر مى‌فرمايد: «مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلبُهُ؛ هر كس روح ورع‌اش كم شود قلبش مى‌ميرد».[6]  وتعبيرات فراوان ديگر.
از سوى ديگر قرآن مجيد براى انسان نوع خاصّى از بينايى وشنوايى ودرك وشعور غير از بينايى وشنوايى وشعور ظاهرى قائل شده چنانكه درباره كافران مى‌فرمايد: «(صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ)؛ (كافران) كر ولال وكورند؛ ازاين‌رو چيزى نمى‌فهمند».[7]
در جاى ديگر منافقان را بيماردلانى مى‌نامد كه خداوند بر بيماريشان مى‌افزايد: (فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا).[8]
قرآن مجيد كسانى را كه ترس از خدا در وجودشان نيست سنگدلانى معرّفى كرده كه قلبشان از سنگ خارا نيز سخت‌تر است: (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).[9]
درباره گروهى از كافران تعبيرى دارد كه ضمن آن ايشان را ناپاكان معرّفى مى‌كند مى‌گويد: «(أُولَـئِکَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ)؛ آنان كسانى‌اند كه خدا نمى‌خواهد دل‌هايشان را پاك سازد».[10]
در جاى ديگر مى‌فرمايد: دعوت تو را تنها زنده‌گانى كه گوش شنوا دارند اجابت مى‌كنند نه مرده‌ها. «(إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ)؛ تنها كسانى (دعوت تو را) مى‌پذيرند كه گوش شنوا دارند، امّا مردگان (وآنها كه گوش شنوا ندارند، ايمان نمى‌آورند؛ و) خدا آنها را (در قيامت) برمى‌انگيزد؛ سپس به‌سوى او بازگردانده مى‌شوند».[11]
از مجموع آنچه گذشت وتعبيرات فراوان ديگرى كه مشابه آن است به‌خوبى روشن مى‌شود كه قرآن محور حيات ومرگ را همان محور انسانى وعقلانى مى‌شمرد، چرا كه تمام ارزش انسان در همين بخش نهفته شده است.
عوامل مرگ وحيات روحانى بسيار زياد است، ولى قدر مسلّم اينكه نفاق، كبر، عصبيت، جهل وگناهان بزرگ، قلب را مى‌ميراند، چنانكه در مناجات تائبين از مناجات‌هاى پانزده‌گانه زين‌العابدين امام سجّاد7 مى‌خوانيم: وَأماتَ قَلبي عَظيمُ جَنايتي».[12]
رسول اكرم صلی الله علیه و آله وسلم مى‌فرمايد: همنشينى با انسان‌هاى آلوده وپست، قلب را مى‌ميراند وانسان بر اثر مجالست با چنين كسانى به جاهايى سقوط مى‌كند كه بسا مايه عبرت همگان مى‌شود.
«نذل» به‌معناى رذل وپست از نظر اخلاقى، دينى، فكرى.
انسان از چهار راه كسب شخصيّت مى‌كند :
الف) پدر ومادر كه در دامان آنها پرورش مى‌يابد.
ب) جامعه وكوچه وبازار وهر آنچه به عرف وعادت ومحيط تعبير مى‌كنند.
ج) معلّم واستاد.
د) دوست وهمنشين كه بخش عمده شخصيّت هر كسى مولود همنشينى با دوستان است. يعنى اگر آنان آلوده باشند او هم آلوده مى‌شود واگر اينها پاك باشند او هم پاك مى‌شود.
در انسان حالتى روانى به نام «محاكات» (تقليد) وجود دارد كه هر چه را ببيند بى‌اختيار تقليد مى‌كند. مثلا كسى خميازه مى‌كشد بيشتر كسانى كه اطراف او هستند خميازه مى‌كشند. بسيارى از صفات وحالات در انسان چنين است كه با محاكات ناخودآگاه در انسان منعكس مى‌شود كه از جمله آنها تأثير احوال واخلاق دوست بر دوست است. فرموده‌اند: اگر افراد خويشتن‌دار را ديديد كه نتوانستيد آنان را در برخورد اوّل ودوم تشخيص بدهيد، نگاه به دوستان وهمنشينانش كنيد (فَانظُروا اِلى خُلَطائِهِ).[13]
بى‌شك انسان بخش مهمّى از افكار وصفات اخلاقى خود را از دوستانش مى‌گيرد. اين تأثيرپذيرى از نظر منطق اسلام تا آن پايه است كه در روايات اسلامى از حضرت سليمان علیه السلام نقل شده است‌كه فرمود: «درباره كسى قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر بيفكنيد، چرا كه انسان به دوستان و ياران و رفقايش شناخته مى‌شود».
امام اميرالمومنين على علیه السلام مى‌فرمايد: «وَ مَن اِشتَبَهَ عَلَيكُم أمرُهُ وَ لَم تَعرِفوا دينَهُ فَانظُروا اِلى خُلَطائِهِ فَاِن كانوا أهلَ دينِ اللّهِ فَهُوَ عَلى دينِ اللّهِ وَ اِن كانوا عَلى غَيرِ دينِ اللّهِ فَلاحَظَ لَهُ مِن دينِ اللّهِ؛ هرگاه وضع كسى بر شما مشتبه شد ودين او را نشناختيد به دوستانش نظر كنيد، اگر اهل دين وآيين خدا باشند او نيز پيرو آيين خداست واگر بر آيين خدا نباشند او نيز بهره‌اى از آيين حق ندارد».
به‌راستى گاه نقش دوست در خوشبختى وبدبختى انسان از هر عاملى مهم‌تر است. گاه او را تا سرحدّ فنا ونيستى پيش مى‌برد وگاه او را به اوج افتخار مى‌رسانَد.
اگر ديديد كه عدّه‌اى لااُبالى وولگرد دور او جمع‌اند، هرچه جانماز آب بكشد فريب او را نخوريد، زيرا «اِنَّ المَرءَ عَلى دينِ خَليلِهِ وَ قَرينِهِ؛ آدمى بر دين دوست وهمنشين‌اش است».[14]
بنابراين همنشينى با اراذل، قلب را مى‌ميراند.
2. همنشينى با اغنيا نيز قلب انسان را مى‌ميراند. البتّه مراد از اغنيا در اينجا نوع اغنياست. چنين نيست كه هر كس غنى بود بد باشد. بسا ثروتمندانى كه همنشينى با آنها سعادت بيافريند، مانند حضرت ابراهيم7 كه ثروت زيادى داشت وهمين كه مى‌شنود كسى ذكر «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» مى‌گويد، نصف اموالش را در راه خدا به او مى‌بخشد. واين حساب ديگرى دارد. يعنى در اغنياى متدين بحثى نيست، بلكه چون غالب وبيشتر اغنيا انسان‌هاى مرفّه، بى‌درد، ازخودراضى، متكبّر وغرق در ناز ونعمت‌اند ووقتى انسان با آنان مى‌نشيند، يا درباره درآمدها، يا درباره مخارج زندگى سخن مى‌گويند از خدا وپيغمبر ومعنويات يا سخنى نمى‌گويند يا كم مى‌گويند. گاه شايد شصت نوع چلوخورش را براى شما مى‌شمارد، علم وآگاهى واطّلاعات در انواع غذاها، چرندگان وپرندگان، وسايل عيش ونوش بسيار دارند، امّا همين كه يك بحث اخلاقى شود همه ساكت وخاموش مى‌شوند گويى خاك قبرستان بر سرشان پاشيده شده است. مجالست با چنين اغنيايى، قلب را مى‌ميراند.[15]
3. سخن گفتن با زنان قلب را مى‌ميرانَد. البتّه نه در مورد زنان باايمان وديندار، زيرا بيشتر بحث‌هاى زنان درباره تجمّلات است، يا درباره زيورآلات ويا عيبجويى ديگران. خلاصه در هر جايى كه سخن از دنيا وتجمّلات وزرق وبرق باشد موجب مرگ قلب مى‌شود، زيرا واژه «حديث» به معنى گفت‌وگو است واين لازمه مجالست است.
قرآن درباره زنان تعبير جالبى دارد مى‌گويد: «(أَوَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِى‌الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِى‌الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ)؛ آيا كسى را كه ميان زينت‌ها پرورش مى‌يابد وهنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا مى‌خوانيد)؟»[16]  چرا كه اينان در زينت پرورش مى‌يابند. يعنى بافت فكرى‌شان بافت تجمّلاتى است. به اين نكته بايد توجّه داشت كه عوامل حيات ومرگ قلب بسيار زياد است وانسان بايد مراقب باشد كه روح وجان خود را به دست هر كس نسپارد.

 

 

---------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 45
[2] . سوره آل عمران، آيه 169.
[3] . سوره نمل، آيه 80.
[4] . سوره يس، آيه 70.
[5] . نهج‌البلاغه، حكمت 388.
[6] . همان، حكمت 349.
[7] . سوره بقره، آيه 171.
[8] . سوره بقره، آيه 10.
[9] . سوره بقره، آيه 74.
[10] . سوره مائده، آيه 41.
[11] . سوره انعام، آيه 36.
[12] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيات 69 و 70 سوره يس.
[13] . بحارالانوار، ج 74، ص 197.
[14] . بحارالانوار، ج 74، ص 197.
[15] . شايد يكى از دلايل اينكه همنشينى با اغنيا موجب مرگ معنوى مى‌شود اين باشد كه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعى ثروتمندان از خدا بى‌خبرى‌اند كه در ناز ونعمت وعيش وهوس غرقند وهر نغمه اصلاحی وانسانى واخلاقى در گوششان ناهنجار است؛ به همين دليل، هميشه در صف اوّل در مقابل پيامبران ايستاده بودند وهميشه دعوتشان را كه به نفع عدل وداد وحمايت از مستضعفان بوده بر ضدّ خود مى‌ديدند.(رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيات 16-17 سوره اسراء).
[16] . سوره زخرف، آيه 18.

انوار هدایت