علامت مسلم، مؤمن ومتّقى

16:02 - 1392/07/24
انسان مسلمان نخواهد بود تا اينكه مردم از دست وزبانش ايمن باشند وانسان مؤمن نيست مگر اينكه برادران مسلمان وهمسايگان او از اذيّت وآزارش در امان باشند.

عَن اَبي هُرَيرَةِ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه وآله وسلم يَقولُ في خُطبَتِهِ: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ العَبدَ لا يُكتَبُ مِن المُسلِمينَ حَتّى يَسلَمَ النّاسُ مِن يَدِهِ وَ لِسانِهِ وَلا يَنالُ دَرَجَةَ المؤمِنينَ حَتّى يَأمَنَ اَخُوهُ بَوائقَهُ وَ جارُهُ بَوادِرَهُ، وَلا يُعَدُّ مِن المُتَّقينَ حَتّى يَدَعَ ما لا بأسَ بِهِ حِذاراً عَمّا بِهِ البَأسُ اِنَّهُ مَن خافَ البَياتَ اَدلَج.
ابوهريره مى‌گويد: از پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنيدم كه در خطبه‌اش فرمود: اى مردم، بنده از مسلمانان به حساب نمى‌آيد، تا آنكه مردم از دست وزبانش آسوده باشند وبه درجه مؤمنان نمى‌رسد مگر اينكه برادر (دينى) او از شر وآزار وهمسايه‌اش از تندى وخشمش در امان باشد واز متّقين محسوب نمى‌شود تا اينكه از امور مشتبه براى پرهيز از آلودگى به محرّمات بپرهيزد. كسى كه مى‌ترسد خواب بماند شبانه حركت مى‌كند. [1]
نور هدايت
در اين حديث سه كلمه مسلم، مؤمن، متّقى تفسير وبه هر يك از دريچه‌اى خاص توجّه شده است.
پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «انسان مسلمان نخواهد بود تا اينكه مردم از دست وزبانش ايمن باشند وانسان مؤمن نيست مگر اينكه برادران مسلمان وهمسايگان او از اذيّت وآزارش در امان باشند».
پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم دو مادّه «سلم» و«امن» را در حديث ذكر كرده، چرا كه حقيقت اسلام تسليم است وسالم گذاردن ديگران نيز در مفهوم اسلام است. ازاين‌رو بايد مردم از دست وزبان انسان مسلمان آسوده باشند.
مؤمن كسى است كه دوستان وهمسايگانش از دست او ايمن باشند ومتّقى واقعى كسى است كه شبهات را ترك كند. اگر كسى آلوده شبهات مى‌شود متّقى واقعى نيست.
هر كه زبانش چون مار وعقرب است وبا زخم زبان، غيبت، تهمت، تحقير، تمسخر، هتك آبرو، فحش و جز آن ديگران را مى‌گزد، جزءِ مسلمانان نيست. برخى را شيطان بدين‌گونه مى‌فريبد كه در سخنان جدّى خود زبانشان را حفظ مى‌كنند، ولى در شوخى‌ها آن كارهايى را كه در جدّى نمى‌توانند بكنند انجام مى‌دهند. در قالب شوخى، برادر مسلمان خود را تحقير وريشخند مى‌كنند وبه اذيّت وآزار او مى‌پردازند، سپس مى‌گويند شوخى كردم وغرضى در كار نبود.
خلاصه گاه شوخى‌ها از كلمات جدّى بدتر است، زيرا در كلام جدّى انسان قيد وبند دارد، امّا در شوخى از هر قيد وبندى رهاست.[2]
اگر در تاريخ دقّت كرده باشيد در دربار شاهان دلقك‌هايى بوده‌اند كه كلمات جدّى را در قالب شوخى بيان مى‌كردند. وجود اين دلقك‌ها فقط براى سرگرمى سلطان نبوده، بلكه از جمله فلسفه‌هايش اين بود كه هرگاه اطرافيان شاه نمى‌توانستند بعضى مطالب را به‌طور جدّى به شاه بگويند به اين دلقك‌ها مى‌گفتند تا آن را در قالب شوخى به شاه بگويند ولذا شوخى دلقك‌ها از جدّى هم بالاتر بود.
مؤمن در اسلام بسيار محترم است لذا با مؤمن شوخى هم به‌معنايى كه گفته شد نمى‌توان كرد ونمى‌شود آبروى او را ريخت. پناه بر خدا، اگر كسى به بهانه شوخى آبروى كسى را بريزد.[3]
اكنون به مسأله ترك شبهات بپردازيم :
عمل به مكروه جايز ودر علم اصول آمده است كه در همه شبهات موضوعيّه چه وجوبى وچه تحريمى اصل برائت جارى مى‌شود، ولى در عين حال بسيارى از همين شبهات پلى براى محرّمات‌اند. ازاين‌رو انسان نبايد به آخرين مرز مباح برود، چرا كه آخرين مرز آن لب پرتگاه حرام است واحتمال دارد انسان هر لحظه بلغزد ودر حرام بيفتد.
ابن ابى‌الحديد در شرح نهج‌البلاغه آورده است: «اَلا وَ اِنَّ حِمَى‌اللّهِ مَحارِمُهُ» (آگاه باشيد كه قرقگاه خدا محارم اوست)[4]  منطقه‌اى كه ورود به آن ممنوع است وكسى كه به آن نزديك شود گاهى وسوسه مى‌شود كه قدمى جلوتر بگذارد وبه بهانه «كُلُّ مَشكوکٍ جايزٌ، كُلُّ مَظنونٍ جايز» كارهايى بكند كه بسا سبب ورود در گناه وحرام مى‌شود. همه اينها درست است امّا در عين حال به مرز محرّمات نزديك نشويد. اين مرز خطر است ومخصوصاً بسيارى از چيزها براى ديگران به عنوان ثانوى جايز امّا براى ما حرام است. البتّه نمى‌گوييم هر مكروهى را بايد ترك كرد، ولى تفاوت دارد در بعضى جاها بايد مراقب بود. اگر انسان بخواهد از خطر گناه دور بماند بايد از مشتبهات دورى گزيند.
آخرين جمله اينكه اگر ابّهت گناه شكسته شد وانسان از آن نترسيد به‌آسانى آلوده مى‌شود. برخى گناهكاران وقتى حالاتشان را نقل مى‌كنند مى‌گويند: اوّل بار كه مرتكب اين گناه شديم بدنمان مى‌لرزيد، ولى بعداً عادى شد.
خلاصه آنچه انسان را حفظ مى‌كند همان ترس از گناه است. امّا وقتى ارتكاب گناه عادى شد وقبح آن شكست به توجيه مى‌پردازد وهر شبهه‌اى را حلال مى‌سازد.
عواقب وآثار گناه
برخى علماى اخلاق براى گناه آثار وعواقب بسيارى ذكر كرده‌اند كه در ذيل سه اثر آن مى‌آيد :
الف) اثر آن در روح انسان : هر گناه به‌اندازه خودش در قلب وجان آدمى اثر مى‌گذارد. اگر گناه جز تيرگى قلب ضررى نداشت همين كافى بود كه انسان از گناه دست بردارد. وقتى ظالم دست خود را بلند مى‌كند تا سيلى به گوش مظلوم بزند، اوّل ضررش اين است كه قلب او تيره مى‌شود.
در احاديث اسلامى آمده است كه هر گناهى انسان مرتكب مى‌شود نقطه‌اى سياه در قلبش پيدا مى‌شود كه بر اثر تكرار گناه، اين نقطه‌هاى سياه بيشتر وبيشتر مى‌گردد تا آنكه تمام قلب او را مى‌پوشاند وبه قول قرآن مجيد در آيه 81 سوره بقره كه مى‌فرمايد: (وَ اَحَاطَت بِهِ خَطِيئَتُهُ) تمام وجود او به گناه آلوده مى‌شود كه بازگشت براى او دشوار است. زمانى كه نقاط تاريك كم است بقيّه نقاط روشن بر ضدّ آن نقطه تاريك فعّاليّت مى‌كنند تا آن را از بين ببرند، امّا وقتى گناه زياد شد نقاط روشن هم از بين مى‌روند.
ب) اثر گناه در زندگى : انسان مَدَنی الطّبع است واعتماد متقابل مهم‌ترين سرمايه چنين زندگى‌هايى است. حال اگر انسان دروغ بگويد، اين دروغ اعتماد را از بين مى‌برد به‌گونه‌اى كه انسان‌ها به يكديگر اعتماد نمى‌كنند وهر كسى مواقب است كه ديگرى سر او كلاه نگذارد. ازاين‌رو با دروغ وارتكاب گناه، رفته‌رفته زندگى اجتماعى به زندگى انفرادى مبدّل مى‌شود وروح تعاون وهمكارى از بين مى‌رود.
ج) اثر اُخروى گناه : اگر باور كنيم كه گناه نابود نمى‌شود وهمراه انسان است، مثلا دروغى كه در چند سال پيش از انسان صادر شده هنوز وجود دارد وحتّى در عوالم بعدى قدم به قدم وسايه به سايه همراه اوست، چنانكه قرآن مجيد در آيه 40 سوره نبأ مى‌فرمايد: (يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ) همه اعمال انسان در مقابلش مجسّم مى‌شود وآنها را مى‌بيند، ديگر گناه نمى‌كند.

 

--------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 177

[2] . از جمله گناهانى كه موجب دريده شدن پرده‌ها مى‌گردد ردّ وبدل كردن سخنان بيهوده وشوخى براى خنداندن ديگران است. در روايات اسلامى آمده است كه رسول خدا 9 فرمودند : اِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِيُضحِکُ بِها جُلَساءَهُ يَهوي بِها اَبعَدَ مِن الثُّريّا : گاه انسان سخنى مى‌گويد تا هم‌محفلان خود را بخنداند، ولى همان سخن او را (از نظر هلاكت وبدبختى) به جايى دورتر از ثريا ساقط مى‌كند». (مسند احمد، ج 2،ص402).و در حديث ديگرى فرمودند: كَثرَةُ المِزاحِ تَذهَبُ بِماءِ الوَجهِ : شوخى زياد آبرو را مى‌بَرد». (كافى، ج 2،ص 665، ح 14).و در حديثى امام صادق 7 فرمودند: لا تُمارِ فَيَذهَبَ بَهاؤُکَ وَلا تُمازِح فَيُجتَرَاُ عَلَيکَ : جدال نكن كه شخصيّتت مى‌رود وشوخى نكن كه بر تو گستاخ مى‌شوند». (كافى، ج 2، ص 665، ح 17).
[3] . حَكَم بن اَبى‌العاص، پدر مروان كه فرزندانش بعدها به خلافت رسيدند، از دشمنان سرسخت رسولخدا 9 بود وبسيار آن حضرت را مى‌آزرد. از جمله اذيّت‌ها اين بود كه هرگاه رسول خدا9 در كوچه‌هاىمكّه راه مى‌رفت پشت سر آن حضرت مى‌آمد واز روى تمسخر، راه رفتن وحركات آن حضرت را تقليدمى‌كرد وبدين وسيله دشمنان اسلام را مى‌خنداند.سرانجام روزى رسول خدا 9 روى خود را برگردانيد وهمچنان كه وى مشغول تقليد رفتار آن حضرت بودبه او فرمود: كُن كَذلِک : «همچنين باش» از آن پس تا وقتى كه مرگش فرا رسيد بدنش در رعشه بود (كيفر گناه،ص 10).
[4] . شرح نهج البلاغه ابن ابى‌الحديد، ج 14، ص 232.
 

انوار هدایت